تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۶

همشهری آنلاین: طبق سرشماری نفوس و مسکن مرکز آمار کشور، ۲۱۴۴۶۷۸۳ نفر در روستا‌ها زندگی می‌کنند؛ آماری که هر روز رو به کاهش است

خانه‌شان اتاقی کوچک، ولی باصفا در روستای تجرق است؛ روستایی که قبل‌تر‌ها سرسبزی و نشاط بی‌نظیری داشت و این روز‌ها به دلیل کاهش میزان بارش‌، از طراوت‌اش کم شده است.

حالا علی جعفری که پختگی 30سالگی را تجربه می‌کند، چند سالی است که دهيار جوان روستای تجرق شده و تمام تلاشش را می‌کند تا روستای آبا و اجدادی‌اش را آباد‌تر از همیشه کند.

فاطمه محرمی هم یک سالی است که به خانه بخت رفته و با همسرش همکار است. البته نه اینکه هر دو دهيار یک روستا باشند.

فاطمه‌خانم شش سالی است که دهياری روستاهای گون‌دوغان، لای و جوجه‌سین را بر عهده دارد.

به مناسبت ۱۵ مهرماه روز روستا به سراغ تنها زوج دهيار استان اردبیل رفتیم و از سختی‌های دهياری، عشق به روستا و کوچ جوانان به شهر‌ها صحبت کردیم.

دهيار،‌‌ همان شهردار روستاست که از طرف شورای روستا انتخاب می‌شود و برای بهبود شرایط روستاییان ۷۲ وظیفه به عهده دارد که بیشترش همکاری با ارگان‌ها و سازمان‌های مختلف مثل بنیاد مسکن، نیروی انتظامی، بهداشت و... است.

البته دهيار با دهدار تفاوت عمده‌ای دارد و از طرف ارگان‌های دولتی انتخاب نمی‌شود و توسط شوراهای منتخب روستا به بخش‌داری معرفی می‌شود.

علی و فاطمه هم مورد تایید شوراهای روستاهايشان هستند و از همین طریق به عنوان دهيار انتخاب شده‌اند.

علی، چهارشانه است و با چهره آفتاب‌سوخته‌اش زیادی جدی به نظر می‌رسد، ولی صدا و برخورد گرمش نشان می‌دهد، پشت این چهره جدی، مهربانی کم‌نظیری نهفته است.

فاطمه هم در مهربانی و مهمان‌نوازی چیزی از علی کم ندارد. هر دو تحصیلکرده‌ هستند و با اینکه فرصت فعالیت در شهر را دارند، ولی فاطمه معتقد است اولویت زندگیشان آبادانی و رسیدگی به روستاهاست: «از طریق فامیل‌ها با این شغل آشنا بودم و چون به این کار علاقه داشتم به شورای روستا پیشنهاد دادم و با همکاریشان به بخشداری معرفی شدم.» علی متولد سال ۶۴ و فاطمه سه سال از همسرش کوچک‌تر است

قصه آشنایی‌شان هم از دهياری شروع شد. هر دو به خاطر کارشان مدام به بخشداری منطقه سر می‌زدند و کم‌کم با هم آشنا شدند.

ماحصل دو سال همکاری این می‌شود که آقای بخشدار کمکشان می‌کند که یک دل نه صد دل عاشق هم ‌بشوند. خانواده‌ها هم که شرایط را مساعد می‌بینند، دستشان را در دست هم می‌گذارند.

عشق تا اینجای کار را آسان می‌کند، ولی خبری از افتادن مشکل‌ها نیست. دهيارهای جوان بعد از تأهل کارشان راحت‌تر شده و با کمک هم مشکلات را حل و فصل می‌کنند.

البته علی می‌گوید همه چیز در حد مشورت است و هیچ‌وقت در کار هم دخالت نمی‌کنند: «به هم مشورت می‌دهیم و در مورد کار‌ها صحبت می‌کنیم، ولی روستا‌هایمان جداست، در کار هم دخالت نمی‌کنیم و اجازه می‌دهیم هر کس کارش را به بهترین شکل انجام دهد.»

فاطمه هم حرف‌های همسرش را تایید می‌کند: «ما‌ شناختی از هم نداشتیم. آقای بخشدار به عنوان بزرگ‌ترمان پیشنهاد دادند. خانواده‌ها هم که دیدند همکار هستیم، موافقت کردند.

همکار بودنمان خیلی کمک می‌کند که کارمان بهتر شود. البته سعی می‌کنیم مسائل کاری روی زندگی شخصی‌مان تاثیری نگذارد، ولی کم و بیش تاثیر دارد.» دهياری کار سختی است خصوصا وقتي دختر باشی.

البته فاطمه در روستای خودش مورد قبول است و اعضای شورا هوای کارش را دارند: «شش سال است که مشغول به این کار هستم.

اوایل خیلی برایم سخت بود و اصلا قبولم نداشتند، ولی طی این سال‌ها که فعالیتم را دیدند، به من اعتماد پیدا کردند.

روستاییان ما انسان‌های آرامی هستند و در مدت خدمتم مشکل خاصی پیش نیامده است.

مسائل کوچک را هم معمولا به کمک شورا‌ها و بخشداری حل و فصل می‌کنیم.» با این حال هنوز هم سختی‌های کار گاهی آه از نهاد خانم دهيار بلند می‌کند: «روستای گون‌دوغان روستای اصلی‌ام است و روستاهای لای و جوجه‌سین روستاهای اقماری‌ام به حساب می‌آیند.

من با اینکه مسوول سه روستا هستم، ولی به خاطر حکمم به صورت نیمه‌وقت مشغول هستم.

تقسیم‌بندی می‌کنم که در طول هفته یک روز را به هر روستا اختصاص بدهم و سرکشی کنم، چون بین مردم روستای خودم فعالیت می‌کنم از این شغل راضی هستم، ولی به هر حال مشکلاتی هم وجود دارد؛ مثلا ثبات کاری نداریم و هر موقع ممکن است دهياری ما را عزل کند. دهيارهای پاره‌وقت از نظر درآمد هم در مضیقه هستند.»

فاطمه محرمی مدرک کار‌شناسی دارد و از آموزه‌های علمی‌اش در اداره روستا‌ها کمک می‌گیرد: «روان‌شناسی عمومی خوانده‌ام، چون بیشتر در ارتباط با مردم هستم، این رشته کمک زیادی به من می‌کند تا ارتباط بهتری با مردم برقرار کنم.» البته رشته‌های زیادی برای دهياری به کار می‌آید: «ما مجریان طرح هادی هستیم.

نه قرار است به سمت شهرنشینی برویم و نه اینکه در حالت سنتی روستا باقی بمانیم. در واقع ما هم موقعیت فعلی‌مان را حفظ می‌کنیم و هم نگاهی به آینده بهتر داریم.

بايد مقاوم‌سازی صورت بگيرد، راه‌ها و مسیر‌ها طبق موقعیت جغرافیایی منطقه طراحی شوند، کوچه‌ها عریض شوند، وقتی تعریض بخشی از حیاط خانه را شامل شود، مشکلی پیش نمی‌آید و مثلا 20متر از حیاط را می‌گیرد، ولی وقتی نصف خانه یک نفر را از او بگیرد چه؟ تمام دار و ندارش همین خانه است، حق دارد نگرانش باشد.

حالا هرقدر بگويي که می‌خواهم برای آینده‌ات کوچه را تعریض کنم، قبول نمی‌کند. دهیاری هم نمی‌تواند کمک مادی زيادي بکند؛ مثلا اگر قرار باشد بخشی از طویله را برای تعریض خراب کنیم، مالک باید دو تا از گاو‌هایش را بفروشد و با پولش طویله جدید بسازد.»

معمولا روزی چهار ساعت صبح یا بعداز ظهر سر کار هستیم. به غیر از این، مواقعی که كسي کاري داشته باشد، در خدمت هستیم.

بار‌ها پیش آمده که نيمه شب یا صبح زود سراغمان آمده‌اند و ما هم تا جایی که از دستمان برمي‌آمده کارشان را راه ‌انداخته‌ایم. ساعت کاری خاصی نداریم. قبل‌تر‌ها به جای ما دهدار بوده است.

دهدار مسوول یک دهستان بوده و مثل بخشدار حکم می‌گرفته است، چون دهدار حداقل مسوولیت ۱۵روستا را به عهده داشته، به طور رسمی استخدام می‌شده و نظرش تعیین‌کننده بوده. ولی دهیار مسوولیت چند ده را بر عهده دارد.

یک ده اصلی و یک یا چند ده اقماری. دهيار باید در‌‌ همان روستا زندگی کند، حداقل ۲۲سال سن و مدرک تحصیلات عالیه داشته باشد.

با اینکه بیشتر فعالیتمان زیر نظر بخشداری است، ولی بود و نبودمان به نظر شورای روستا بستگي دارد، آنها می‌توانند با نظر بخشدار، ‌ دهيار را اخراج کنند.

اعضای شورا غالبا کمترین سطح سواد را دارند و فقط خواندن و نوشتن می‌دانند.»

دهيار‌ها درست کف روستا هستند و خبری از ماشین‌های ماشین شيشه دودی و خدم و حشم نیست.

برای همین گاهی پیش می‌آید که برای اثبات حقانیتشان با فرد یا افراد متخلف مجبور به استفاده از قوه قهريه هم بشوند:«بعضی‌ وقت‌ها مردم به حرفمان گوش نمی‌دهند و استدلال می‌کنند که زمین خودمان است و هرکاری دلمان بخواهد می‌کنیم.

اگر با حرف حل نشود با اعضای شورا و بخشدار مشورت می‌کنیم و بعد اقدام می‌کنیم.

گاهی هم مشکل بالا می‌گیرد و پای نیروی انتظامی وسط کشیده می‌شود. وقتی بخواهی یک شهرک را طراحی کنی به خاطر اینکه هنوز بنایی ساخته نشده است، دستت باز است و همان‌طور که دوست داری ساختمان‌سازی می‌کنی، ولی در روستا‌ها که همه چیز ساخته شده و تفکرات سنتی حاکم است، ایجاد تغییرات کار خیلی سختی است.

بسياري از روستاییان دوست دارند شرایط همین طور که هست بماند؛ مثلا می‌گویند اینجا زمین ماست چرا باید اجازه بدهيم برای تعریض کوچه از زمین ما کم شود؟ فکر می‌کنند می‌خواهی خانه‌شان را تصرف کنی.»

طبق سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۰ مرکز آمار کشور، ۲۱۴۴۶۷۸۳ نفر در روستا‌ها زندگی می‌کنند؛ آماری که هر روز رو به کاهش است.

پایین بودن نسبت زاد و ولد به مرگ و میر در کنار کوچ بی‌وقفه جوانان روستایی از عوامل اصلی سیر نزولی میزان جمعیت روستاهای کشور است.

مساله بغرنجی که قهرمانان قصه ما به خوبی از آن با خبر هستند: «بسياری از جوان‌های روستا به امید بهتر شدن شرایط زندگیشان به شهرهای دور و نزدیک کوچ می‌کنند

ولی بيشترشان شرایط خوبی ندارند یا در شهرهای بزرگ سیگارفروشی می‌کنند یا در کارخانه‌های مصالح‌سازی کار می‌کنند و درآمدشان کفاف زندگی‌ را نمی‌دهد.

با این حال حاضر نیستند در روستای خودشان کار کنند.» فاطمه هم معتقد است این مساله در روستاهای تحت نظرش مصداق دارد: «اهالي روستای خودم ۳۰۵ نفر هستند و در مجموع حدود ۷۰۰ نفر در سه روستا ساکن هستند.

اکثرا سالمندان ساکن روستا‌ها هستند و جوانان معمولا به شهر‌ها کوچ کرده‌اند.» کوچ به شهر‌ها فارغ از مسائل مالی، بحث فرهنگی‌ مهمی هم در بطن خود دارد.

وقتی جوانان شهری با ماشین‌های چند ده میلیونی برای ییلاق به روستاهای آبا و اجدادیشان سفر می‌کنند و با تبختر به همسن‌وسال‌های روستاییشان نگاه می‌کنند، جوان روستایی هم تصمیم می‌گیرد زمین و دام را‌‌ رها کند و در رویایش زندگی مرفه شهری را تصور کند.

علی طعم گس این تفاوت طبقاتی را خوب چشیده است: «خیلی‌ها از شهر می‌آیند تا اوقات فراغتشان را با هوای تمیز و غذای ارگانیک سپری کنند.

بعضی‌ها هم می‌خواهند همین حوالی ویلا بسازند تا چند روز از سال را آنجا بگذرانند. از نظر قانونی هیچ منعی برای ساخت و ساز اصولی در محدوده تعیین‌شده روستا وجود ندارد. ولی بخشداران دلسوز اجازه نمی‌دهند

‌ همین‌طور یک‌باره به همه مجوز ساخت و ساز داده شود.» شاید با این ترفند‌ها پاي تهاجم فرهنگی و اختلاف طبقاتی کمی دیر‌تر به روستا‌ها باز شود.

منبع:همشهزي‌جوان