ستون سرمقاله روزنامه اعتماد به برجام و حاشيههاي تصويب نهاييش اختصاص يافت و اين روزنامه با تيتر« آيينه عبرت»، نوشت:
قضيه برجام بالاخره تمام شد، هرچند اجراي آن كه مرحله مهمتري است از اين پس آغاز خواهد شد. ولي ميتوان اين پرسش را طرح كرد كه دستاوردهاي سياسي مخالفان برجام در ماههاي گذشته چه بود؟ آيا نميتوانيم از اين تجربه مهم، براي آينده خود درس بگيريم؟ ابتدا به نكات مثبت اين مخالفتها اشاره شود. بدون شك اين مخالفتها در ابتدا اثرات مثبتي داشت. هم روي طرفهاي مذاكرهكننده و هم روي گروه مذاكرهكننده ايراني و هم براي فضاي سياست داخلي كشور. گمان ميكنم كهاگر كل نيروها يكدست و يكصدا از روند مذاكرات و توافق به هر قيمتي دفاع ميكردند...
هم فشار بر گروه مذاكرهكننده بيشتر و هم قدرت چانهزني آنان كمتر ميشد. ولي از يك مرحله به بعد مخالفان ساز ناكوك و نابخردانهاي را نواختند و گمان كردند كه اگر از ابتدا مخالف بودند، پس ميتوانند تا انتها اين خط را حتي با سرعت بيشتري طي كنند. لذا وارد يك بازي خطرناك شدند كه ضد منافع ملي كشور بود. وقتي هم كه مجلس به برجام راي مثبت داد، آنان عصباني شدند، زيرا مسيري را كه آمده بودند، قابل بازگشت نميدانستند. در اين مرحله عليه رييس مجلس و موافقان شعار دادند و حتي اتهام زدند. نمايندگان دولت را تهديد كردند، ولي مساله مهمتر از همه، تصويب نهايي طرح از طرف شوراي نگهبان بود. ظاهرا مخالفان طرح اكنون در يك دوراهي تاريخي گير كردهاند. يا بايد بگويند كه شوراي نگهبان با بررسي دقيق و منصفانه، راي به عدم مغايرت اين طرح با قانون اساسي و اسلام داده است، يا آنكه بايد اين شورا را نيز متهم به اتهاماتي كنند مشابه آنچه ديگران را متهم ميكردند. در حالت اول اين سوال پيش ميآيد كه چطور ميشود يك طرح را مصداق قرارداد خفتبار تركمانچاي دانست كه بخش مهمي از خاك كشور را واگذار كردند و نيز استقلال آن را ناديده گرفتند و بعد شوراي نگهبان چنين توافقي را تاييد كند؟
توجه كنيد. شوراي نگهبان حتي نكوشيد كه طرح را رد كند تا بلكه از طريق مجمع تشخيص مصلحت مورد رسيدگي قرار گيرد، در حالي كه اين نيز يك راه بود كه انتظار ميرفت از اين طريق انجام شود. اگر شوراي نگهبان را نيز متهم به اتهامات مشابه ميكنند، در اين صورت مهمتر از مساله اين توافق يا هر چيز ديگر، بايد ديد چه وضعيتي پيش آمده كه مهمترين نهادهاي اين كشور از نظر مخالفان برجام با شديدترين اتهامات مواجه ميشوند؟ بدون پاسخ به اين مساله نميتوان وارد موضوعاتي از قبيل پذيرش يا رد برجام شد.
در اين يادداشت ميتوان يك پاسخ احتمالي به اين پرسش داد. به نظر ميرسد كه بخشي از ايرادات مخالفان نسبت به برجام كاملا صحيح بود. ايراداتي كه به نحو نادرستي مطرح شد و به همين دليل شنيده نشد، ولي چرا با وجود اين ايرادات، شوراي نگهبان مصوبه مجلس را مخالف قانون اساسي و شرع اعلام نكرد؟ چرا نكوشيدند كه با ارجاع به مجمع تشخيص مصلحت آن را حل كنند، به عبارت ديگر برحسب مصلحت و از باب اضطرار آن را تاييد نكردند؟ علت عدم ارجاع به مجمع تشخيص اين بود كه در اين صورت بايد گفته ميشد اين توافق ناقض برخي اصول قانون اساسي و شرع است كه قاعدتا به استقلال در مفهوم سنتي آن مربوط ميشود. طبيعي است كه نقض و ناديده گرفتن اين مفهوم و اصل، با استناد به اصل مصلحت پذيرفتني نيست.
ضمن اينكه به لحاظ عرف بيروني، انجام چنين كاري به معناي شكست ايران در پذيرش برجام تلقي ميشود. بنابراين راه ديگري در اين ميان انتخاب شد كه تفسير و فهم جديدي از ابعاد اصل مربوط به استقلال به دست داده شود كه با توافق وين همخوان باشد. بنابراين ميتوان با اطمينان گفت كه برداشت كنوني شوراي نگهبان از اصول ١٥٢ و ١٥٣ قانون اساسي را نميتوان در قالب مفهوم و برداشت سنتي از استقلال دانست، زيرا با چنان برداشتي، به طور قطع نميتوان برجام را تاييد كرد، حتي در صورت ارجاع به مجمع تشخيص نيز نميتوان يا معقول نبود كه برحسب مصلحت، آن برداشت از استقلال را نقض كرد. مگر اينكه فهم و درك ما از استقلال اصلاح شده باشد.
ولي چرا به چنين دركي از وضعيت رسيديم؟ اتفاقا علت اصلي شكلگيري اين وضعيت رفتار دولت منتسب به دلواپسان در طول سالهاي ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ بود كه برخلاف تصورشان كه گمان ميكردند نوعي از استغنا از جهان را تجربه خواهند كرد و ميتوانند استقلال و قطع رابطه با بيرون را در ابتداييترين شكل به منصه ظهور برسانند در نتيجه زودتر از آنچه گمان ميكردند، مجبور شدند مفهوم جديدي از استقلال و خودبسندگي را بپذيرند. اين وضعيت از جمله نتايج ناخواسته آن شعارهاي نابخردانهاي بود كه براي مديريت جهاني سر ميدادند و بايد منتظر نتايج امروز آن ميبودند.
ولي در اين ميان يك نكته ديگر هم هست. مخالفان هنوز زير بار پذيرش اين مفهوم نرفتهاند، لذا تمام كوشش خود را براي به شكست رساندن برجام در مرحله اجرا متمركز خواهند كرد. تهديد به سيمان ريختن روي جسد نمايندگان دولت در صورت شكست، بازتابي از اين خواست است. به نظر ميرسد كه دولت و تمام ساختارهايي كه برجام را به درستي پذيرفتند، پس از اين نبايد اجازه اين كار را به مخالفان بدهند، زيرا نتيجه آن از الان معلوم است و نيازي به ديدن آن در آينده نيست.
«اصل يكصد و پنجاه و دوم: سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اساس نفي هر گونه سلطهجويي و سلطهپذيري، حفظ استقلال همهجانبه و تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاي سلطهگر و روابط صلحآميز متقابل با دول غيرمحارب استوار است.
اصل يكصد و پنجاه و سوم: هر گونه قرارداد كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي و اقتصادي، فرهنگ، ارتش و ديگر شؤون كشور گردد ممنوع است.»
- سرنوشت غمانگیز یک فرصتطلب
احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه آورد:
سیاست داخلی ایران همیشه برای فرصتطلبان جا دارد. «خدو» یا خداوردی یکی از همین کسان است. راهزنی در اواخر دوره قاجار که تا قبل از رویکارآمدن سیدضیاء و کودتای ١٢٩٩ فرصت داشت با همکاری دولت بلشویک شوروی در جلد یک انقلابی قهرمان حاکم خراسان شود یا همتراز میرزاکوچکخان در یادها بماند. اما بخت یارش نبود. چون در کمتر دورهای از تاریخ ایران یعنی سالهای ١٢٩٨ تا ١٣٠٠، فرصتطلبانی حرفهای مثل قوامالسلطنه، سیدضیاء و رضاخان میداندار بودند.
«فرصتطلبی» هم از آندست تعبیراتی است که تکلیفش روشن نیست. معلوم نیست مدح است یا ذم. در عالم سیاست این اصطلاح، لفظ توهینآمیزی است که برای محافظهکاران بهکار میبرند. فرصتطلبها باید بین منفعت و منزلت یکی را انتخاب کنند. ازاینرو آنها هم به بحران دچارند و هم در بحران رشد میکنند. بحرانهای بزرگ، در همهجا دوران طلایی فرصتطلبها بهحساب میآیند. ایرانِ بحرانزده آغاز این قرن نیز از این قاعده مستثنا نبود. بازیگران اصلی و سه فرصتطلب منحصربهفرد جایی برای خودنمایی «خدو» نمیگذاشتند. اما آنچه خدو را فریب داد و سر میز این بازی نشاند، شامه قوی راهزنیاش بود.
خیلی زود بو کشید که در بازی بین شوروی و بریتانیا میتواند جایی برای خود دستوپا کند. انگلیسیها که با حکومت مرکزی بسته بودند، و به او روی خوش نشان نمیدادند و از طریق قوام، والی خراسان تحت فشارش میگذاشتند. این فشارها که بهشکل جنگ و نیرنگ بهکار گرفته میشد، خدو را از میدان بهدر نکرد و سرانجام دولت بلشویک شوروی را به این خیال انداخت که از خدو، مبارزی انقلابی بسازد و بر خطه خراسان مسلط کند. ازاینرو خدو با کولاکوف، نماینده تامالاختیار بلشویک دست دوستی داد و پای میز سیاست نشست. اما خدو تا آخر کار در جایش لق میزد. نه مانندِ میرزاکوچکخان اصیل و باورمند به مبارزه بود و نه چون کلنل پسیان سرشار از حس وطنپرستی و جاهطلبی بود و نه در حدواندازه سه فرصتطلب دیگر بود. خدو را در این لحظه از تاریخ، حوالی سال ١٢٩٨ رها میکنیم و به چندسال بعد میرویم، به سال ١٣٠٠ و بهقدرترسیدن سیدضیاء. دورهای که کلنل پسیان، والی خراسان شد و قوام را دستگیر، زندانی و بعد روانه تهران کرد. این دوره، دوره ذلتِ خدو است.
او با باقیمانده سوارانش در نبردی نهچندان سنگین تسلیم میشود. خوشاقبالی به کلنل پسیان روی کرده است، راهزنی سرسخت را بهراحتی فراچنگ آورده و اینک باید فرصت را غنیمت بشمارد و دستگیریاش را در بوقوکرنا کند. در آن شرایط که خطه خراسان و اطراف و اکنافش نیاز به ثبات و امنیت داشت، این درشتنمایی چندان بیراه به نظر نمیرسید. بالاخره سیاست همین است دیگر. مگر احمدینژاد تا به دولت رسید کف تونل حکیم را فرش نکرد و شکرانه بجا نیاورد.
اینک بازگردیم به عقب، زمانی که خدو و یارانش در روستای گلیان سرمست از همپیمانی با کولاکوف به اشتیاقی وصفناپذیر چشم به آینده دوخته بودند. خدو راهزنِ دیروز، مبارز انقلابی امروز در جواب افسر انگلیسی که برای صلح و مذاکره به دژش آمده میگوید: «قصد ندارم کشورم را به مقام و حکومت بفروشم» و بعد این دیدار را برای متحدانش اینگونه گزارش میکند: «به آنان اعلام کردم که حتی اگر حکومت ایران را هم به من بدهند بههیچوجه به آنها نخواهم پیوست و به هدفم خیانت نخواهم کرد». قضاوتِ اینکه چه مایه از صداقت و راستی در این گزارش است چندان ممکن نیست.
خدو سارق و غارتگری بود که باورش شده بود میتواند منجی ایران و مردمش باشد، اما با شیوه و روش خودش. ازاینرو در همین حالوهوا نیز برای تأمین مخارج خودش و افرادش از متمولین اخاذی میکند. تمام افراد خدو در گلیان آماده نبردند. خودش به پولتوراتسک (عشقآباد) میرود تا با کولاکوف برای حمله نهایی مذاکره کند. او که با شمِ راهزنیاش دریافته تاریخ سیاست به او لبخند زده، بیقرار حمله است و خودش را در یکقدمی قدرت و مکنت میبیند و شایستهتر از هر کس برای نجات ایران. سیاست است دیگر. گاه راهزن هم میتواند در شمایل یک منجی ظاهر شود. اینکه فرصتطلبی خود را منجی بپندارد، چیز تازهای نیست. ماکس شلر فرصتطلبها را اینگونه تعبیر میکند: «پلزدن بین نفع شخصی و ضرورت همگانی». باید فنجان پُرِ پُر شود تا به نعلبکی سرریز کند، شاید به همه سود برساند. خدو هم خیال میکرد در سیاست همان نقشی را میتواند ایفا کند که پیشتر در بیابانگردی و راهزنی جواب داده بود. در غیاب خدو مأموران حکومتی دژ گلیان را محاصره میکنند و او در پولتوراتسک سرش به سنگ میخورد. کارها آنگونه که انتظار دارد پیش نمیرود. چیزی در پس پرده میگذرد که او بیخبر است. اما وجدان وحشیاش این بیمهری و تلخیِ سیاست را نمیپذیرد. دست خالی و امیدوار پیش یارانش بازمیگردد و چشمانتظار متحدانش میماند تا برایش نیرو و اسلحه بفرستند.
اما دریغ از یک سوار و از یک تفنگ. خدو نمیداند سیاست شوروی دستخوش تغییر است و تهران در آستانه کودتا، حالا کولاکوف نگاه واقعبینانهای به او دارد: «هنگام بررسی وضعیت سردار این نکته بر ما آشکار شد، خدو، خدووردی سردار نیز در حقیقت کسی نیست جز یک خان ایرانی که روستاییان را استثمار میکند... خود سردار دائما شعار رهایی مردم از ستمگران خارجی و حکومت خائن را سر میدهد ولی درعینحال آیندهای باشکوه برای خود پیش چشم دارد». اگر قوام در این وضعیت گرفتار میشد بهسرعت میفهمید ورق برگشته است اما خدوِ بینوا جز شامه راهزنی توانایی دیگری ندارد، پس از همین توانایی بهره میگیرد و از مهلکه محاصره میگریزد و سرشکسته و سرخورده به پولتوراتسک، ترکستان و مسکو میرود. راهزنی وحشی، خوکرده به دشتودمن در غربت به افلاس و گدایی و گرسنگی میافتد و رفتار بیگانگان نیز چنان تحقیرآمیز است که ناگزیر به ایران بازمیگردد و به امید بخشش تسلیم کلنل پسیان میشود. این اما اشتباه آخر خدو در سیاست است. کلنل، او و یارانش را اعدام میکند. این روایت تاریخی با این شخصیت حاشیهای چیزی برای گفتن ندارد، جز اینکه حضور «خدو» در بستر این تاریخ یادآور شخصیت دیگری باشد در همان زمینه و زمانه با رویکردی دیگر: میرزاکوچکخان جنگلی... .
- نبرد روی پله اول
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
پس از تصویب برجام و ورود توافق به مرحله اجرایی، مهمترین سوال پیش رو این است؛ استراتژی و نقشه راه دشمن برای دوران پسابرجام چیست؟ خلاصه راهبرد پسابرجام دشمن برای دوران جدید را میتوان در سه کلمه یا بهتر است بگوییم مرحله خلاصه کرد؛ ناامیدی، پشیمانی، تسلیم.
گرچه این راهبرد علیه جمهوری اسلامی و ملت ایران پیش از این نیز دنبال شده اما با توجه به سیر رخدادهای اخیر، به نظر میرسد در این مرحله با صورتبندی جدید و شدتی مضاعف ظاهر خواهد شد. دشمن سعی دارد از پذیرش توافق هستهای توسط جمهوری اسلامی ابزاری برای ناامیدی نسبت به آینده انقلاب بسازد. جامعه هدف این ابزار مخرب، کلیت جامعه و بخصوص نیروهای انقلابی است. گزاره القایی دشمن این است؛ قدرتهای جهانی ابزار و اهرمهایی - مانند تحریم- در دست دارند که به وسیله آن میتوانند خواستههای خود را به طرف مقابل تحمیل کرده و قضایا را آنگونه که میخواهند فیصله دهند. پس ایستادگی مقابل آنها بی فایده است.
این گزاره به زبانهای مختلف و از طریق کانالهای متنوع دائماً پمپاژ میشود و برخی افراد و جریانات داخلی با ژستهای به ظاهر آکادمیک و علمی برای جا انداختن آن، تئوریپردازی هم میکنند. چاشنی القا و گسترش ناامیدی، ایجاد رعب و وحشت است. بزرگنمایی اهرمها و توان خود - اعم از نظامی و اقتصادی و...- و در مقابل کوچک شمردن توان کشور در عرصههای گوناگون از جمله تاکتیکهای این مرحله است. دشمن در این گام، ضعفها، نقصها و کاستیها را بزرگ جلوه میدهد و دستاوردها و پیشرفتها را به انحای مختلف نادیده گرفته، زیر سوال برده و کوچک میشمارد. امیدواری مردم به خصوص نسل جوان نسبت به وضعیت کشور از چنان اهمیتی برخوردار است که رهبر معظم انقلاب چهارشنبه هفته گذشته در دیدار با جمعی از جوانان نخبه فرمودند: «کسانی که در این شرایط بهدنبال دلسرد کردن نسل جوان از حال و آینده هستند، مرتکب خیانت به کشور و ناموس ملی میشوند.» و در پایان و جمعبندی بیانات خود نیز بر «خوش بینی مستدل نسبت به آینده» تاکید کردند. ایشان در دیدار با مسئولان رسانه ملی نیز تاکید کرده بودند؛ «میخواهند به جوان امروزی القاء کنند که وضع کنونی کشور مایه شرمندگی است و رسیدن به پیشرفت در آینده نیز غیرممکن است تا نشاط و تحرک و علمآموزی و امید به آینده را از نسل جوان بگیرند.»
گام دوم این برنامه پشیمانسازی است. وقتی کسی از رسیدن به مقصدی مشخص ناامید شد، از پیمودن راه نیز پشیمان میشود. راه بازگشت درپیش میگیرد و دیگر رهروان را نیز از ادامه راه منصرف میکند. بدون شک شما نیز چنین صحنهها و مواردی را تجربه کردهاید. در حال رفتن مسیری هستید و در میانه راه عدهای را در حال بازگشت میبینید که میگویند برگردید مسیر بسته است، شلوغ است، به زحمتش نمیارزد، خبری نیست و ... خیلیها با شنیدن چنین اخباری در تصمیم و حرکت خود تجدید نظر میکنند و حداقل نتیجه آن ایجاد تردید و شک است. « آیه 13 سوره مبارک احزاب دقیقا به این گروه از افراد میپردازد؛ «و اذقالت طائفهًْ منهم...»؛ و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب (مردم مدینه)! اینجا جای ایستادن نیست؛ به خانههای خود بازگردید! و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت میخواستند و میگفتند: خانههای ما بیحفاظ است، درحالی که بیحفاظ نبود؛ آنها فقط میخواستند (از جنگ) فرار کنند.»
پشیمانی نسبت به اشخاص و قشرهای مختلف میتواند نمودهای گوناگونی داشته باشد، هرچند نتایج کلی و نهایی آن یکسان است. جوان مستعدی که از مرحله ناامیدی به پشیمانی رسیده راه خروجی اغلب بیبازگشت را درپی میگیرد و دوستان و اطرافیان خود را نیز در عمل به این مسیر دعوت میکند. در حوزه اقتصاد، ناامیدی و پشیمانی از رونق کسب و کار حلال و قانونی، منجر به گسترش فساد اقتصادی می شود. در حوزه سیاست نیز از این دست پشیمانیها کم ندیدهایم. یک نمونهاش آن مبارز دیروزی که از بالا رفتن از دیوار لانه جاسوسی آمریکا پشیمان شد و حتی عذرخواهی هم کرد.
به یقین شاخصترین نمود تلاش دشمن در این مرحله، ایجاد پشیمانی از اصل انقلاب اسلامی سال 1357 است. کسی که از انقلاب اسلامی پشیمان شود، حتی اگر در جهت نابودی آن نیز گام برندارد، حداقل به دفاع از آن نخواهد برخاست. هرقدر فرد یا جریان پشیمان در وقوع انقلاب نقش بیشتری داشته باشد، برای دشمن مطلوبتر است.
وقتی پشیمانی به مرحلهای خاص از گسترش رسید، به طور خودکار سیستم وارد مرحله پایانی یا همان تسلیم می شود و برخلاف انتظار، این مرحله را میتوان آسانترین گام این راهبرد سه مرحلهای دانست. البته هستند جریانات و افرادی که باعجله و دستپاچگی میخواهند ناگهان روی پله سوم بپرند و بقیه را هم دنبال خود بکشانند و البته کوشیدهاند این دعوت ابلهانه همیشه با پوستین عقلانیت و واقعگرایی ظاهر شود. تاریخ انقلاب نشان داده سرنوشت این افراد چیزی جز رسوایی، سرخوردگی، انزوا و در نهایت پیوستن رسمی به اردوگاه بیگانه نبوده است. طرح سه فوریتی مجلس ششم برای تسلیم و نامه آنها به رهبر انقلاب و دعوت به نوشیدن جام زهر از جمله موارد قابل اشاره در این زمینه است. و یا انتشار جزوه «پایان عادلانه جنگ بیپایان»! از سوی جریان خودباخته نهضت آزادی که تسلیم در برابر آمریکا را اینگونه تئوریزه کرده بودند؛ «اگر خدا به شیر زور بازو و قدرت حمله داده است، در عوض به آهو نیز پای فرار بخشیده و قانون بدون استثناء طبیعت، فرار آهو از مقابل شیر درنده است»!
اما در برابر این راهبرد دشمن که اکنون اجرایی شدن مرحله نخست آن - القای ناامیدی- در دستور کار است چه باید کرد؟ گرچه سخن در این باره بسیار است اما قلب و محور پادزهر این تیر مهلک، در دست نخبگان و بخصوص اهل رسانه است و هر رسانهای که برد و مخاطب افزونتری دارد لاجرم مسئولیتش نیز سنگینتر. از همین رو بود که حضرت آقا ضمن برشمردن بیش از 10 صفت ممتاز در وصف آقای سرافراز به مسئولان صدا و سیما فرمودند؛ «صداوسیما قرارگاه مقدم و فعال مقابله با جنگ نرم است و مدیران و کارکنان رسانه ملی، سرداران و سربازان این جنگ نرم هستند.»
جوانان مومن، انقلابی، شجاع، اهل علم و خلاق کم نیستند. طیفی که اگر چه گاهی با ناملایمات و برخوردهای ناصواب مواجه میشوند و حتی برچسب افراطی و تندرو میخورند اما هرگز عقب ننشسته و میدان را خالی نمیکنند، چه میدان علم و دانش باشد که مانند احمدیروشنها با خون خود عهدشان را امضا میکنند چه آنجا که لازم باشد همین اهل علم و فضیلت به خیابان بیایند و شعار بدهند و سرزنش بشنوند که عوامند و مواجب بگیر نظام! جوانان حزبالله با حضرت روحالله پیمان بسته و تنها خطشان خط حضرت آقاست. به قول سعدی؛
مرا که با توام از هر که هست باکی نیست
حریف خاص نیندیشد از ملامت عام
شب دراز نخفتم که دوستان گویند
به سرزنش عجبا للمحب کیف ینام