چرا به جاي اينكه مباحث اهلبيت را در مجامع علمي بحث كنيم و كنفرانس بگيريم، اينقدر خود را به عزاداري مشغول ميكنيم و حتي گاهي چندين روز كار و زندگي را تعطيل ميكنيم؟ آقاجان در جوابش گفتم: درست است. جاي حسين(ع) در دانشگاههاي ما، سمينارها و كنفرانسها خالي است و اگر در مدارس و دانشگاههاي ما حسينشناسي تدريس ميشد، يقينا وضع فعلي ما بهتر از اين بود كه هستيم. اما يك سؤال؟ آيا تنها اين قبيل كارهاي علمي در مجامع علمي، كافي است؟ براي رسيدن به اين پاسخ چند نكته را بايد بهخودمان گوشزد كنيم. آقاجان، ما شما را صرفا براي عزاداري و گريهكردن نميخواهيم. هدف شما و واقعه كربلا، سرگرمشدن ما به گريه و سينهزني و يا بحث علمي نبوده است، بيشك هدف از اشك ريختنها و حتي گفتوگوهاي عالمانه اين است كه با حسينشناسي، خوب زندگي كردن را ياد بگيريم.
ما حسين(ع) را نبايد در يك محيط بسته مثل مسجد و حسينيه و يا دانشگاه و مدرسه حبس كنيم. ما ميخواهيم حسين(ع) در تكتك سلولهاي زنده جامعه به ويژه در علم و عملمان جاري و ساري باشد. بهطور كلي ما زماني رفتاري را انجام ميدهيم و يا ترك ميكنيم كه شناخت و معرفتي نسبت به آن رفتار داشته باشيم؛ مثلا اگر درس ميخوانيم معرفت به علم داريم و يا شناختي درباره فوايد درس خواندن داريم كه اگر درس بخوانيم، عالم ميشويم يا شأنمان بالا ميرود و يا... . اما اگر دقت كنيم متوجه ميشويم هميشه اينطور نيست كه تنها با شناخت و معرفت، يك رفتار محقق شود؛ چرا كه علاوه بر شناخت، عامل ديگري هم در توليد رفتار ما نقش دارد؛ عامل احساسات، عواطف و تمايلات. حالا با توجه به اين نكات به اين نتيجه ميرسيم كه صرفا با بيان اينكه حسين ظلمستيز بود و براي اصلاح زندگي بشريت قيام كرد، رفتار ظلمستيزي و اصلاح زندگي صورت نميگيرد همانطوركه به صرف دانستن اينكه دروغ بد است، دروغ ترك نميشود. يك پله از ترازوي رفتارسازي، شناخت است و پله ديگر احساسات، كه تعبير ميشود به شعور و شور. شما اگر ساعتها درباره امام حسين(ع) بحث علمي كنيد، اشكتان جاري نميشود اما اگر در صحنه عزاداري همين شناخت را با احساسات بيان كنيد، تركيب شناخت و احساس، اشك را جاري ميسازد و زماني كه اشك جاري شد، موتور محركي براي اصلاح رفتار ميشود.