تاريخ تاسيس هيئت روي پرچم آويخته از سردر آن، نشان از سال1335 قمري دارد. اما قديميترهاي هيئت با صراحت ميگويند كه پيرعطا 103 سال است كه پيوسته آيين عزاداري سرور و سالار شهيدان را برگزار ميكند. آنها معتقدند پيرعطا يكي از اوتاد زمان خود بوده است. آنها پس از مرگش، در محله سيروس برايش مقبره كوچكي درست ميكنند. آن مقبره تبديل به مكان عزاداري براي امامحسين(ع) ميشود و تا سالها مردم، مراسمماه محرم را در همانجا برگزار ميكردند. پس از مدتها جمعيت مستمعين زياد ميشود و به فكر ميافتند و هر سال مراسم را خانه يكي از گردانندگان هيئت برپا ميكنند و اين ماجرا ادامه پيدا ميكند تا اينكه هيئت پيرعطا 20سال قبل حسينيهاي را در تهران برپا ميكند.
- مرگ من وقتي است كه نتوانم براي ائمه اشك بريزم
خيابان ري تا سهراه امينحضور را يكپارچه پرچمهاي مشكي و سبز كردهاند. ديوارهاي كوچه توكلي غرق در نور سبز رنگ ريسه است. صداي قرائت قرآن ميآيد. موتورها را يكي در ميان در كنار كوچه رديف كردهاند. تابلوي بزرگي عرض كوچه را گرفته كه روي آن نوشته «هيئت عزاداران حسيني پيرعطا». پيرمردي روي صندلي كنار جعبه پر از كيسه كفش نشسته است و به هر كس كه وارد ميشود خوشامد ميگويد و كيسهاي ميدهد. شناسها با همه سلام و عليكي ميكنند. پلهها تو را به سمت فضاي حسينيه ميرساند. روي ميزها پر است از استكانهاي كمر باريك و نعلبكيهايي با نقش و نگار شاهعباسي كه داخل سينيهاي يكنفره كوچكي گذاشتهاند. از نقش و نگارهاي روي كتيبه حسينيه پيداست قدمتي همپاي خود هيئت دارد. همه به پشتيهاي كناري حسينيه تكيه دادهاند. فضاي مياني حسينيه خالي از جمعيت است. صداي مداحي حاجمهدي آصفي ميآيد. آصفي از قديميهاي پير عطاست. كت و شلوار قهوهاي رنگي به تن دارد و مقابل در ورودي ايستاده. هماهنگي امور بهدست اوست و به قول خودش از قديمالايام «پاي ماه عزيزمحرم به اسم پدر من بوده و حالا اين خرج دادن درماه محرم به گردن من است.» با لحن آرام صدايش به هر كسي كه وارد ميشود سلامي ميكند. در اين هيئت رسم است كه پيرغلامها جلوي در بنشينند. دستش را روي شانهام ميگذارد؛ «اگر يك روز در اينجا جلوي من را بگيرند و بگويند ديگر نميتواني داخل شوي ميميرم. مرگ من آن لحظهاي است كه ديگر جايي براي گريه كردن نداشته باشم.» براي او فرقي نميكند؛ هر جا كه نام سيدو سالار شهيدان باشد ناخودآگاه اشكهايش سرازير ميشود؛ «تو خونه، تو تنهايي، هر جايي ميشه براي امام حسين(ع) اشك ريخت.بعضي وقتا ميگم با ما چه كردي آقا جان؟»
- همهچيز از يك عشق شروع شد
انگار همه چيزموروثي است. اعضاي هيئت هر چه دارند از پدرانشان به ارث بردهاند؛ پدراني كه با بذل مال و جانشان سنگ بناي اين هيئت را گذاشتهاند؛ «اونها براي زنده نگهداشتن اعتقادشون، نه براي اينكه به سود و منفعتي برسن و بخوان اسمشون تو دهن مردم بچرخه اين هيئت رو برپا كردن؛ 8-7 تا رفيقي كه دور هم جمع شدن و تصميم گرفتن هرچه دارن بذارن وسط. بابام ميگفت ما اكثرا خانه نداشتيم يا اگر خانه هم داشتيم آنقدر كوچيك بود كه كفاف نميداد تا توش هيئت برگزار كنيم. اين شد كه رفتيم كنار مقبره پيرعطا كه حسابي شهره عام و خاص شده بود و همهچيز از اونجا شروع شد...» تا مدتها اين روال هيئتداري آنها بوده تا اين كه؛ «همه اونايي كه اولش پايه اين هيئت رو گذاشتن هيچ كدام صاحب خونه نبودن، تازه ازدواج كه ميكنن و مستقل كه ميشن هركدامشون يك دانه اتاق يك جايي اجاره ميكنن. بينشون يكي بوده كه اتاقش يا خونهاش حدودا 38متر يا 40متر بود كه دو تا اتاق داشت، يكي اون طرف يكي اين طرف، همه رفته بودن اونجا .يه اتاقي رو داده بود به اونا كه بند و بساط سماور را بهپا كنند و ما رفتيم خانه او، يه اتاقش رو داد به ما و يه سماور هم روشن كرد و 2تا استكان هم بغلش گذاشت بعد رفتن از سر خيابان يك ميرزا نامي رو آوردند و اون شروع كرد براشون روضه خوندن.» مردي ميآيد و دستهاي سيدمحمد را ميبوسد اما او با كنار كشيدن دستش نميگذارد او اين كار را انجام بدهد. وقتي ميرود ميگويد: «اين حاجآقا رو ديدي؟ تاجره. توي دوبي دفتر داره اما هر سالماه رمضان كه ميشه مياد اينجا و به هيچكس اجازه نميده جلوي درو جارو بزنه. عشق ميكنه كه جارو بگيره دستش و خودش جارو بزنه.امثال اين هم تو اين هيئت كه هيچ، تو همه هيئتها زياده.» ميان صحبتها گوشاش درگير نغمههايي است كه از زبان مداح بلند ميشود. ناخودآگاه چند لحظهاي سكوت ميكند و اشكهايش جاري ميشود. آنقدر اشك ميريزد كه سرخي صورتش هويدا ميشود. سرش را به گوش من نزديك ميكند؛ «پدرم ميگفت وقتي ميخواستيم سينه بزنيم بلد نبوديم يكي به ما گفت برويد امامزاده يحيي يك مردي هست آنجا اسمش سيدمحمد است از او بخواهيد يك كسي را بفرستد كه يادتان بدهد. رفتيم آنجا يك جواني را فرستاد و شروع كرديمسينه زديم . حضور شما عرض شود كه بعد از هفتهاي كه 7 شب بود هر شب ما ميرفتيم كمك يك هيئت و آنها نيز شبي را كه نوبت ما بود ميآمدند كمك ما، اين هيئتها به اين صورت درست شد.»
- نذر حاجتهايي كه ادا ميشود
از همان روزهاي نخستين كه هيئت تاسيس شده همهچيز طبق برنامه بوده است. مثل اينكه بهاصطلاح، خود آقاي ناظمزاده پاي هيئت را مشخص كردهاند؛ «از همان روزها نشستند پاها (سهمها) را تقسيم كردند. اين خرجهايي كه در حسينيه ميشود از روز اول آن آدمها كه آمدند نشستند و گفتند خرج امشب مال تو، امشب مال تو و امشب مال تو و هر يك مخارج شبي يا مراسمي را پذيرفتند. اينها وضع مالي خوبي نداشتند، شاگرد بودند بعد وضعشان خوب شد و بعد آن پاها (سهمها) رسيد به بچههاشان. بچهها وضعشان خوب شد. بچهها آن پا را براي خودشان نگه داشتند، يعني ممكن بود خانه بابا را بفروشند اما آن شب هفتم كه خرج آن برعهده پدرش بود را حتما مي داد.آقاي ناظر زاده توضيح مي دهد: « شما يادتان نمي آيد آن روزها پول نداشتند با ده شاهي دهشاهي درست كردند، برنجش را خودشان ميآورند، روغنش را خودشان ميآورند، مزد آشپزي اش را خودشان ميدهند. اينها همه را خودشان ميدهند، ما چيزي نميدهيم. بعضي وقتها ميبيني كه يك خانمي ميآيد بسته چاي ميآورد، يك خانمي ميآيد 2 تا استكان ميآورد اينها بهدليل نذري است كه ميكنند و پس از برآورده شد حاجتشان نذر خود را ادا ميكنند.»
- كارخانهداري كه حسينيه را جارو ميزند
آرام آرام به سمت دفتر هيئت ميرود؛ اتاقي كه در آن پر است از عكسهاي دستهجمعي سياه و سفيدورنگي؛ يك نمايشگاه تاريخ مصور هيئت. كاغذي را از گاوصندوق بيرون ميآورد كه پر از اسامي آدمها و مهر و امضايشان است. «ببين دستگاه امامحسين(ع) تفسير ميخواد. اين آقا رو ديدي، يكي از كارخانهدارهاي بزرگ ايرانه خدا شاهده اولماه عزيزكه ميشه مياد اينجا و پاچههاي شلوارشو ميزنه بالا و ميره همه دستشوييهاي هيئت رو ميشوره. حواست هست. به والله تفسير ميخواد اين مسائل، نبايد از كنارش راحت عبور كرد.» گلايهاش گريبان سبك و سياق عزاداريهاي اين روزها را ميگيرد؛ جايي كه با فراموش كردن آيينها، آرامآرام تقدس و البته رسم و رسومها از بين ميرود.در هيئت پيرعطا، هنوز ميانداري هست كه سوگواران حسيني را براي تعيين موقعيت و نحوه سينهزني هدايت كند. سينهزنان اين هيئت، اول با «يك دستي »كه به آن زمينه هم ميگويند، شروع ميكنند. بعد «دو دستي»، سپس «واحد نوس» و بعد «شور» ميگيرند. مياندار كه به قد و قامت، از همه سرتر است، پس از اينكه جمعيت يك دستي سينه زدند آنها را براي دو دستي سينه زدن بلند ميكند. عزاداران ميايستند و پس از دقايقي كه از واحد نوس و مقتلخواني گذشت وارد مرحله شور ميشوند. شور مرحله نهايي عزاداري در آيين محرم است.
- منبريهايي كه از پيرعطا مدرك گرفتهاند
ناظمزاده ميگويد: «حالا موقع مراسم بيا و مجالس ما را ببين. اينجا 3-2هزار نفر سينهزن امامحسين(ع) مياد و عزاداريش رو ميكنه و ساعت 9شب شام خورده از در ميره بيرون». بهخاطر اينكه در طول تاريخ ايران، هنگام عزاداري براي واقعه عاشورا، زنان پردهنشين بودهاند، اين هيئت نيز قسمت «زنانه» ندارد. دسته عزاداري اين هيئت، به غيراز روزهاي تاسوعا و عاشورا، ساير روزها بيرون نميرود.
اين دو روز هم بنا به گفته ناظمزاده فقط تا بازار تهران ميروند و برميگردند. روحاني مجلس ميخواهد وارد شود لحظهاي از من اجازه ميگيرد و به سمت او ميرود.سرم را بلند ميكنم در همين فاصله كه گرم صحبت شدهايم ميان حسينيه پر شده.
آقاي ناظمزاده، روحاني مجلس را تا پاي منبر بدرقه ميكند و دوباره كنار در ورودي ميايستد؛ «قديميترين و اصيلترين نوحههاي عزاداري در اين هيئتها شنيده ميشه. خيلي از مداحها و منبريهاي بزرگ از اينجا شروع كردن. من يادم ميآيد شيخحسين انصاريان جوان بيست و چند سالهاي بود كه پدرم اينجا بهش ميكروفن ميداد و او سخنراني ميكرد يا مثلا آقاي حداد عادل كه البته خودشان هيئتي داشتند در خيابان صفاري به اسم ابوالفضليان تهران هم بيشتر اوقات براي عزاداري به اينجا مي اومد.» او هيئت پير عطا را يكي از آن هيئتهاي قديمي تهران نام ميبرد كه آيين عزاداري در آنها به شكل درست حفظ شده و از تغيير و تحولات بنيادي در امان مانده؛ «تا زندهايم نميگذاريم خللي در اين مراسم بهوجود بيايد اگر قرار باشد جان هم بدهيم.»