اگر مقداري دوغ يا نوشابه روي سفره بريزد، براي تميز كردن آن تقلا نميكنند. حال درنظر بگيريد شخصي براي تميز كردن اين سفرهها، از يك دستمال حرير يا پارچه گرانقيمت ابريشمين استفاده كند، حتما او را سرزنش ميكنند و اين رفتارش را عجيب ميپندارند چراكه اين سفره به چندهزار تومان هم نميارزد و نيازي نيست پارچهاي گران، خرج نظافت آن شود. كاش همين منطق را در سرتاسر زندگي تعميم ميداديم. اما متأسفانه خيلي جاها چيزهاي مهمي را فداي امور بيارزش ميكنيم؛ مثلا آبرويمان را خرج مالمان ميكنيم درحاليكه آبرومندي از ثروت مهمتر است. يا دينمان را براي پول و ثروت و اعتبار، هزينه ميكنيم؛ درست مانند اتفاق تلخي كه در كربلا افتاد. خيليها در سپاه عمرسعد قرار گرفتند و امام حسين(ع) را ارزان و به كمترين بها فروختند.
آنان كه نعل تازه بر اسبهايشان زدند و بر بدن مطهر امام حسين(ع) تاختند موقعي كه سرافرازانه به دربار يزيد در دمشق رسيدند و درخواست صله و پاداش كردند، شايد بيشتر از چند دينار طلا، گيرشان نيامد. به اميد پاداش، بدن سيدالشهدا(ع) را لگدمال كينه و نفرت خود كردند اما در عوض مشمول لعن هميشگي تاريخ قرار گرفتند؛ اللهم العنهم جميعا. شمر كه بر سينه امام نشست و قصد كرد سر سيدجوانان بهشت را زنده از بدن جدا كند، حضرت از او پرسيد مگر نميداني جد من در قيامت شفاعت ميكند؟ كشتن من براي تو چه بهرهاي دارد؟ چه چيزي گيرت ميآيد كه از شفاعت جد من براي تو گرانبهاتر باشد؟ گفت من به اميد جايزه از يزيد اين كار را ميكنم!
اينچنين است كه برخي اوقات ما آدمها چيزهاي گرانقيمت را رها ميكنيم براي بهدست آوردن كالا و متاع كمبهاي دنيا. در زندگي خود دقيق شويم، شايد هرروز در محل كار و منزل و خيابان داريم براي بهدست آوردن چيزهاي ارزانقيمت، ارزشها و باورهاي خود را ميفروشيم. نگاهي بيندازيم به فهرست دينفروشيهاي خود و بهرههاي ناچيزي كه نصيبمان شده است.