ما بيانصافانه طوري از او ميگوييم كه انگار پيش از واقعه ناديده و ناشناخته بوده و همپاي واقعه پديد آمده و با واقعه به شهادت رسيده و اين قطعا بسيار از انصاف دور است.
او پيش از آن نيز در زمان امامت برادر ارجمندش همراه و همرأي با او و فرمانبردار او زندگي كرده بود. پيش از آن هم در زمان امامت پدرش امير مومنان همراه و همراي و فرمانبردار پدرش زيسته بود، در كنار او شمشير زده بود و در كنار او زخم تيغ و زخم زبان خورده بود. پيشتر نيز آن زمان كه بسياري از دوستنمايان تيغ آخته بودند تا بر خليفه سوم بتازند و جان او را بستانند، باز هم او بود كه به فرمان پدرش و همراه برادرش محاصره را شكست و به خليفه سوم در حلقه محاصرهكنندگان آب رساند.
پيش از آن نيز در زماني كه پدرش روزگار خود را خار در چشم و استخوان در گلو توصيف كرده، او نيز اين تيزي خار و استخوان را چشيده بود و محض حفظ يكپارچگي جامعه سكوت كرده بود.
باز پيشتر، آن زمان كه پدربزرگش او و برادرش را سرور جوانان بهشت ناميده بود، او زيسته بود. پيش از آن هم او بود كه با برادرش پيرمرد را ديد و به ترفند و محبت به او وضو آموخت. حتي كودكي او نيز ديدني است. او و برادرش بودند كه وقتي ديدند مادرشان شام تا سحر عبادت ميكند و براي مردم دعا و آرزوي خوبي و خوشي ميكند و آخر از همه براي خودشان، از مادر پرسيده بودند چرا چنين؟ و مادر در پاسخ گفته بود اول همسايه وانگهي خانه.
اگر آن تربيت مقدم داشتن همسايه بر خانه نبود، اگر آن تربيت صبر و سكوت نبود، اگر آن زخم خوردن و آسيب ديدن و برخلاف خواسته اهل غوغا و آشوب به تشنگان آب رساندن نبود، آن ايستادن و آن شهادت شكل ميگرفت؟ مقدم داشتن همسايه را به فرزندمان بياموزيم.