اين به آن معناست كه يكي از احتمالها «مسدود شدن» اين نرمافزار است. در مخالفت با فيلترينگ ميتوان از آنهايي كه ميخواهند دسترسي به اين نرمافزار را قطع كرده يا آنقدر كندش كنند كه مردم قيدش را بزنند، بايد پرسيد آيا با اين تصميم بيش از 15ميليون ايراني كاربر اين نرمافزار خوشحال ميشوند يا ناراحت؟! آيا به اين فكر كردهاند كه بخش زيادي از كارهاي جاري مردم با همين نرمافزار و نمونههاي مشابه انجام ميشود؟ آيا واقعا هنوز فكر ميكنند محدودسازي در دسترسي به تكنولوژي نتيجه خواهد داشت؟ بيش از 40سال قبل يكي از مديران آژانس اطلاعات آمريكا گفته بود:«تنها راه سانسور كردن واقعي يك شبكه الكترونيكي كه با سرعت 648ميليون بيت در ثانيه فعاليت ميكند، قطع برق كليد اتصال است.»
حالا سرعت انتقال اطلاعات بسيار بيشتر و كاركرد وسايل ارتباط جمعي پيچيدهتر شده است. شايد دسترسي به اين نرمافزارها را بشود محدود كرد اما با نمونههاي ديگر چه ميتوان كرد؟ يك روز «اوركات»از آمريكا آمد، يكبار «وي چت» از چين، حالا هم پاي «تلگرام» روسي در ميان است. حتما هم روز ديگري، نمونهاي ديگر از سرزميني ديگر جاي آنچه را ما خالي ميكنيم، پر خواهد كرد. وابستگي به بيگانگان در خدمات استراتژيكي مانند اين نرم افزارها البته جاي نگراني هم دارد. اما همچنان كه از قول سعدي عليهالرحمه آوردم، بايد براي آنچه از مردم ميخواهيم بگيريم، نسخههاي وطني مناسب جايگزين كنيم. آزمون و خطاهاي ما در توليد و توسعه نمونههاي بومي اين نرمافزارها هرگز آنقدر جدي و قابل تامل نبوده كه كاربران ايراني را به كوچ از ابزارهاي غريبه به ابزارهاي خودي راضي كند. ديگر اينكه نبايد كاربر ايراني را از فضاي مجازي جهاني دور نگه داشت در شبكههاي اجتماعي و موبايلي فيلترشده، فعاليت كاربران ايراني نيز محدود شده و به اين ترتيب وقتي حضورشان را بهعنوان يكي از ابزارهاي ديپلماسي عمومي و شهروندي لازم داريم، دستمان خالي ميماند. تاكنون بسياري در ناكارآمدي فيلترينگ به شيوه فعلي استدلال كردهاند و اين چند نكته، مختصري از اين دلايل بود.
در برابر ميشود گاهي حتي از فيلترينگ هواداري كرد. واقعيت اين است كه شبكههاي اجتماعي و موبايلي هميشه هم قابل دفاع نيستند. كمترين ضرر اين شبكهها در اين روزها، اتلاف وقت است. جوانها، نوجوانها و حتي كودكان ما ساعتها وقتشان را بي هدف در همين شبكهها تلف ميكنند.
حالا خيلي از ما به جاي اينكه كتاب بخوانيم، مطالعه كنيم، حرف بزنيم و استدلال كنيم تنها پيامهاي زيبا را براي هم «فوروارد» ميكنيم. اين البته حالت خوش بينانه ماجراست. ميان انواع گروهها و صفحات و كانالها گاهي مطالبي رد و بدل ميشود كه ما حاضر نيستيم فرزند و خانوادهمان را براي لحظهاي در مواجهه با آنها قرار دهيم. برهنگي و خشونت هميشه از آسيبهاي رسانهها بودهاند و امروز با اين شبكههاي نورسيده و ناخوانده، زندگي ما را آسيبپذيرتر از هميشه كردهاند. وقتي به اين جنبه ماجرا فكر ميكنيم، ميتوانيم بگوييم كه فيلترينگ گاهي بهترين انتخاب است.
پس چه بايد كرد؟ آيا راه ميانهاي وجود ندارد؟ بايد قيد اين شبكهها را زد و از آسيبهايشان هم در امان بود يا لذت استفاده از آنها را چشيد و البته يكسره در برابر آنچه به ما تحميل ميكنند و از ما ميگيرند تسليم شد؟ «سواد رسانهاي» كليدي است كه اين قفل را باز ميكند.به اعتقاد من بايد هم تلگرام و هم همه شبكههاي اجتماعي و موبايلي را فيلتر كرد اما منظورم فيلترينگ توسط خودمان است. يعني اين كار بيش و پيش از آنكه دولتها اين كار را انجام دهند شهروندان بايد پيشگام شوند؛ چيزي كه ما در خبر از آن بهعنوان «دروازه باني» ياد ميكنيم. «خانواده» در چنين شرايطي بايد پيشرو باشد و حكم همان « كميته فيلترينگ» را ايفا كند.
يعني در برابر هر آنچه او را تهديد ميكند، مانند دروازهباني شجاع و البته باهوش بايستد. اينكه پدر و مادرها بدانند اين شبكهها چيستند و چه خطراتي دارند، چگونه بايد آنها را كنترل كرد، اينكه جوان ما ياد بگيرد سراغ هر محتوايي نرود، اينكه دانشجوي ما ياد بگيرد به جاي اتلاف وقت در اين شبكهها از آنها بهعنوان ابزاري براي يادگيري استفاده كند، اينكه ياد بگيريم چگونه از حريم خصوصي خودمان در اين شبكهها محافظت كنيم و چگونه به حريم خصوصي ديگران احترام بگذاريم را «سوادرسانهاي» به ما ميآموزد. سواد رسانهاي البته گاهي به اين مربوط ميشود كه حتي چگونه و در چه فضايي از رسانهها استفاده نكنيم. اينكه ياد بگيريم مفاهيمي مانند دوستي، محبت و عشق بهتر از هر جايي در كانون خانواده آموزش داده ميشوند. اگر ميخواهيم اعضاي خانواده ما اين مفاهيم را در شبكههاي اجتماعي جستوجو نكنند، به فرموده شيخاجل بايد خودمان جايگزيني براي اين بتها به آنها عرضه كنيم؛ چيزي شبيه يك كوهنوردي با فرزندمان.گاهي سواد رسانهاي يعني همين!