تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۲

اسماعیل رمضانی: بعد از جنگ جهانی دوم، بزرگ‌ترین پروژه ملی آمریکا، راهسازی بود.

 

 آمريكايي‌ها به اين نتيجه رسيده بودند كه اگر جاده‌ها و اتوبان‌هاي بزرگ و عريض نداشته باشند، دستيابي به يك توسعه پايدار بي‌نتيجه خواهد بود. روزولت رئيس‌جمهور وقت، گروه ويژه‌اي را مأمور اين كار كرد و آمريكايي‌ها خيلي زود به اين آرزوي خود و پيامدهاي مثبت آن دست يافتند. حدود نيم قرن بعد همين اتفاق دوباره در آمريكا افتاد. چگونه؟ بعد از سقوط شوروي و پديدار شدن دنياي مجازي، آنها دوباره به اين نتيجه رسيدند كه دنياي جديد هم مثل دنياي فيزيكي به بزرگراه‌ها و جاده‌هاي عريض و طويل و مطمئن و پرسرعت نياز دارد وگرنه تسهيل ارتباط و در نتيجه دست‌يازي بر اين جهان جديد امكان‌پذير نخواهد بود. كلينتون رئيس جمهور آمريكا سال ۱۹۹۱، ال‌گور معاونش را مأمور انجام اين پروژه ملي كرد. زير ساخت‌هاي مخابراتي در چند سال به سرعت تغيير كرد و باندهاي پهن و عريض اينترنت و سرعت‌هاي بالا فراهم شد. در همان سال‌ها بود كه ايده‌هاي ناب جوانان خوش ذوق دنياي ارتباطات كم كم به ثمر نشست و يكباره از دره «سيليكون ولي»(1) امپراتوري‌هاي جديدي براي تسخير جهان جديد ايجاد شد. ما و بسياري از آسيايي‌ها و آفريقايي‌ها و آمريكاي جنوبي‌ها آن روزها در خواب خوش نجات از دام استعمار كشورهاي غربي خفته بوديم و گمان نمي‌كرديم كه استعمار جديدي در دنياي ديگري در حال تاسيس است كه تمام تاروپود زندگي روزمره ما را در آينده به‌خود گره مي‌زند.

«استعمار مجازي» اصطلاح جديدي است كه به لطف كتاب ارزشمند استاد عزيزم دكتر سعيدرضا عاملي كه هم‌اكنون خود عضو شوراي‌عالي فضاي مجازي شده‌اند، به خوبي در عرصه ارتباطات تبيين شده است. تمامي زيرساخت‌هاي رسانه‌هاي جديد‌ هم‌اكنون در اختيار شركت‌هاي غربي و عمدتا آمريكايي و بخش نرم افزاري دنياي مجازي‌ نيز در اختيار شركت‌هايي است كه از خاك آمريكا اين جهان را هدايت مي‌كنند. گرچه شايد ما ديگر آن احساس نامطلوب تحت سلطه قرارگرفتن را نداشته باشيم و در يك بررسي خوش‌بينانه‌تر گمان ببريم كه همه اينها براي بهره‌برداري ما از اين جهان جديد ايجاد شده و حتي آن را يك نوع لطف به‌خودمان قلمداد كنيم اما واقعيت پنهان ماجرا اين است كه ما صرفا در اين زمين فوتبال يك بازيكن هستيم. نه زمين مال ماست و نه توپ و تير دروازه. برد و باخت دست خودمان نيست، روي داور هم تسلطي نداريم. حتي قوانين حاكم بر بازي را هم ما تعيين نمي‌كنيم. ما صرفا بازي مي‌كنيم آن هم در زميني كه هر لحظه قواعد آن ممكن است تغيير كند و يا حتي زمين بازي يكباره عوض شود. شايد طبيعي باشد كه از بازي‌كردن لذت ببريم و همين برايمان كافي به‌نظر برسد اما اراده‌اي براي تعيين سرنوشت خويش در اختيار نداريم. شما اسم اين را چه مي‌گذاريد؟ آيا مي‌شود ضد‌ اين سلطه پنهان شوريد؟

پي‌نوشت:
1- نام غيررسمي منطقه‌اي در نزديكي سانفرانسيسكوي آمريكا‌ست كه دفتر بسياري از شركت‌هاي مطرح انفورماتيك جهان در اين منطقه است.