جواد دليري در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد با تيتر«دفاعيه مطبوعاتي روحاني»، نوشت:
يكم: ديروز«ما»اهالي رسانه ميزبان «ميهمان ويژه»اي بوديم، ميهماني از جنس و نماد «سياست» با نشان «وكالت ملت» و در كسوت «يك انقلابي» تمام عيار. حسن روحاني رييسجمهوري ديروز برخلاف عرف ساليان پيشين در آيين گشايش فستيوال مطبوعات آمد و دفاعيه محكمي از مطبوعات خواند، به اهل رسانه اطمينان داد كه «او» با قدرتش جلوي مطبوعات را نخواهد گرفت، مگر آنكه «تهمت و دروغ» جاي «نقد و خبر» را بگيرد. از اميد گفت و دست نياز به سوي اهل رسانه دراز كرد تا در فضاي امروز جامعه كه نوميدي سم مهلك است، مطبوعات به كمك او بشتابند و بذر اميد را در جامعه بپاشند. جدي و با آرامش تمام اما هشدارگونه به آنان كه برايشان «يك حاشيه امنيتي دايمي مقدر شده كه هرچه ميخواهند بگويند» تذكر داد، گفت كه همانند «پليس مخفي» عمل نكنند.
روحاني ترجيح داد كه «محدوديتهاي بعضا غيرمنطقي كه پيش پاي اصحاب خبر نهاده ميشود» را سرزنش كند. خطابه او اندكي از غبار فضاي خسته مطبوعات زدود و ذوق روزنامهنگاران را برانگيخت واسباب سرور و بهجت ايشان را فراهم آورد. با اين همه از لطف كلام روحاني كه آزادي مطبوعات را در چارچوب ضوابطي ميخواست كه «دوپهلو وكشدار» نباشند و «اخلاقي و قانوني» باشند، نبايد ساده گذشت كه از يك سو آزادي مطبوعاتي را ترسيم كرد واز سوي ديگر به مقابله با محدوديتهاي فرضي آزادي مطبوعاتي برخاست، بر نقد و نقادي منصفانه پاي فشرد و حتي تصريح كرد حامي نقد و حتي حامي آزادي منتقدان خويش است.
دوم: محورسخن روحاني، بيشك كه همه قلمها هم گواهي خواهند داد فقط يك كلمه بود؛ «قانون». تفكري كه به ايجاد يك قانون و نهاد منجر ميشود، خيلي مهمتر از خود آن قانون و نهاد است؛ بين دو مقوله «حسن ظن» و «سوء ظن» نسبت به كار روزنامهنگاري و كار رسانهاي تفاوت وجود دارد؛ گاهي قانون براي مهار كردن رسانههاي ياغي و گاهي براي حمايت مسوولانه از روزنامهنگاران، بالابردن مسووليتهاي اخلاقي آنها و جريان آزاد اطلاعات و نظاير آن وضع ميشود. از اين رو در وهله اول بايد مطبوعات را به صورت خاص و رسانهها را بهطور عام، از يك «شر لازم» به يك «خير لازم» تبديل كنيم. از اين زاويه رييسجمهوري انگار با خود عهد كرده بود كه از هر بابي كه شروع ميكند، آخرالامر به قانون بازگردد؛ از هر نغمهاي كه سخنش را آغاز كرد، سرانجام از قانون گفت. دوباره پاي تساوي همه مطبوعات در پيشگاه قانون را وسط كشيد. صحبت از سياست و انتخابات و برجام هم شد، باز هم اين «قانون» بود كه كليدواژه كارآمد و تعبير پسامد سخنانش ميشد. او با زدودن اين ذهنيت مغالطه آلود كه آزادي، مساوي قانونگريزي است، كوشيد از شعار آزاديخواهي روزنامهنگاران اعاده حيثيت كند و برشفافيت قانون تاكيد كرد و از معيار قانون گفت تا «جمعي با به دست آوردن يك كلمه و يك جمله نتوانند با آزادي مطبوعات بازي كنند.»
سوم: مهمترين سخن روحاني اما اينجا بود؛ جايي كه او در كسوت يك انقلابي پرسابقه تعريفي «نو و تازه» از «انقلابيگري» ارايه داد و مرزبندي « انقلابيگري» و«افراطگري» را ترسيم كرد. او به پشتوانه سالها شيخوخيت در مناصب مهم انقلاب و سياست و قانونگذاري گفت: «آنچه من درباره انقلابي بودن ميفهمم اين است كه انقلابي بودن به معناي دروغ نگفتن است.» روحاني كه بيش از ١٥سال دبير عاليترين شوراي امنيتي كشور بوده است و خود از مبارزان انقلاب اسلامي شمرده ميشود، اشاره داشت كه « انقلابي بودن يعني چه؟ يعني اخلاق، مردم ما انقلاب كردند تا اخلاق اسلامي در اين كشور حاكم شود، تا موازين اسلام در اين كشور معيار باشد، تا خون و آبرو و اموال مردم محفوظ بماند. انقلابي بودن يعني دروغ نگفتن، يعني به ديگران تهمت نزدن، يعني چهره بزرگان اين نظام را كه در انقلاب و دفاع مقدس و سازندگي كشور تلاش كردند، حفظ كردن. انقلابي بودن يعني به مردم اميد دادن، يعني به مردم اعتماد دادن. آيا از پايگاه يك بخش از حكومت به بخش ديگري از حكومت حمله كردن، اين شد انقلاب؟ اين شد انقلابيگري؟»
اينجا همان نقطه اطمينانبخش سخنان رييسجمهور بود؛ سخناني كه پيش از ايشان رهبر معزز انقلاب در حرم امام رحمتالله عليه بيان فرمودند: «اگر برادران مومن و كساني را كه به اصل نظام و اسلام معتقدند اما از لحاظ فكري با ما مخالفند مورد اهانت و ايذاء و آزار قرار دهيم از خط امام منحرف شدهايم و اگر به نام انقلابيگري، امنيت بخشي از جامعه را صرفا بهدليل اختلاف سياسي سلب كنيم، از مكتب امام منحرف شدهايم.»
گلايه روحاني، افزون برشفافسازي روشهاي مبهم، دوپهلو و كشدار، صريحا نشانهگيري كرد « مگر قابل تحمل است كه در كشوري برخي از رسانهها براي هميشه از تنبيه و توقيف و تعطيل و تهديد مصون باشند و يك حاشيه امن امنيتي دايمي براي آنها مقرر شده باشد»، از اين رو او انقلابيگري را در رعايت اخلاق و نقد صحيح و صريح خلاصه كرد.
در عصر گسترش كار رسانه، زماني كه كار رسانه با كار عمليات رواني آميخته ميشود، گاهي جرياني نادرست كه چه بسا وجود خارجي نداردو تصنعي و بدلي است به حقيقت تبديل ميشود. به اين ترتيب مخابره يك تيتر در يك وبسايت يا روزنامه ذهن سياستورزان در مجلس يا جامعه را به خود مشغول ميكند. از اين رو روحاني بر رعايت اخلاق تاكيد كرد و گفت كه انقلابيگري بياخلاقي نيست.
توصيهاي كه اين روزها مرهمي بر يك بيماري رواج و توجيه دروغ، تهمت و تخريب در شماري از رسانههايي است كه به نام نامي انقلابيگري، برخلاف قرائتهاي ارايه شده از سوي بزرگان نظام برخلاف مسير انقلاب گام برميدارند.
چهارم: سخنان روحاني بيشك نشان داد دولت ميخواهد با نهاد «رسانه»، كريمانهتر و همدلانهتر كنار آيد، مواجهه او با رسانههاي منتقد هم، استثنايي بر اين منش رفتاري روحاني نيست، هر چند او از آنان دلخور است اما بستن آنان را روا ندانست و حق حيات آنان را نگرفت و فقط گفت كه «بزرگترين عمل ضد انقلابي ايجاد يأس است. آن روزنامه و سايتي به معناي واقعي كلمه ضد انقلاب است كه شما وقتي آن را ورق زديد چيزي از شما كم ميكند؛ صفحه اول را ميخوانيد چيزي كم ميكند و صفحه بعدي را ميخوانيد اميد و اعتماد را از شما ميگيرد. در مطبوعات و رسانهها، انقلابي بودنمان آن است كه اولا واقعيات را به خوبي و درستي بيان كنيم، اگر يك كار بزرگي را ملت بزرگ ايران انجام داده كار ملت را كوچك نكنيم. با پول بيتالمال و پول حاكميت عليه افتخار حاكميت؟با پول دولت عليه دولت؟ دولتي كه منتخب مردم است.»
پنجم: سخنان روحاني ديروز با يك خسته نباشيد رييس دولت و نماينده ملت به اهالي رسانه همراه بود اما پرسش اصحاب خبر اين است كه آيا دولتمرد ميانهروي ايراني، امكان آن را دارد كه از تجربيات خود به عنوان يك مقام اجرايي هم بهره بگيرد؟ دفاعيه روحاني از مطبوعات، در معرض اين اتهام منتقدان است كه «دفاعيهاي صنفي» است. در اين اتهام، فارغ از نيات ناموجه قايلانش، حظّي از حقيقت وجود دارد. عطر و طعم سخنان روحاني، آنجا كه به جانبداري از «اهل خبر» مينشيند، يادآور دفاعياتي است كه يك روزنامهنگار، آنجا كه همكارانش در معرض مخاطرات و تضييقات قرار ميگيرند، بر زبان ميراند. اين به خودي خود شايسته نكوهش نيست، اما كلام يك دولتمرد، به ويژه اگر در هيبت و كسوت يك رييسجمهوري درآمده باشد، منطقا بايد با ساز و كار اجرايي توأم باشد. به بيان ديگر، دفاعيات روحاني از جريان مطبوعاتي كشور، آنگاه شنيدنيتر و ذوقبرانگيزتر خواهد بود كه با اقداماتي گرهگشا قرين باشد. حكايت مطبوعات ما، حكم بيمار تب آلودي را دارد كه نيازمند مداواي عملي است. از روحاني كه تجربه و سابقه درخشاني دارد، برآمدني است كه در حمايت منصفانه از اهالي مطبوعات، تجربه اجرايي خود را اندكي افزونتر به كار بندد.
- نگاه بدون تبعیض به رسانه
کامبیز نوروزی . حقوقدان در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
قلمرو فعالیت حقوقی مطبوعات کشور سالهای زیادی است که از دوگانگی در تفسیر و اجرای قانون مطبوعات و مقررات وابسته به آن در رنج است. بر فعالیت مطبوعات کشور، نظم واحدی حاکم نیست. این سخن مدتهای طولانی است که میان اهل مطبوعات و نویسندگان و گویندگان حقوق مطبوعات بهعنوان یکی از مشکلات جدی و آسیبزای مطبوعات کشور مورد بحث و بررسی است. آقای رئیسجمهور، در سخنرانی خود در نمایشگاه مطبوعات بر گوشههایی از آثار این دوگانگی بهدرستی تأکید کرد. عدمثبات کار حرفهای، استمرار رعایتنكردن پارهای از موازین و معیارهای حقوقی و اخلاق در بعضی مطبوعات، نبود امکان رقابت حرفهای سالم میان مطبوعات خصوصی و مطبوعات وابسته به نهادهای عمومی یا شبهعمومی، نبود توازن و تعادل در برخورد با اشتباهات یا تخلفات احتمالی مطبوعات، تعدادی از نتایج دوگانگی در رفتار با مطبوعات است.
برایند این وضعیت ضعف فضای مطبوعاتی کشور و کاهش شدید کارآمدی مطبوعات ایران در رقابت با سایر منابع رسانهای، خصوصا در رسانههای خارج از کشور نمایان میشود. در مطبوعات هم، مانند هر چیز دیگر، امنیت و ثبات، اولین شرط لازم توسعه است. چندگانگی رفتار با مطبوعات، مانعی بزرگ بر سر توسعه مطبوعات کشور است. از نظر حقوقی نمیتوان یک نشریه را بهخاطر انتشار مطلبی شایسته برخورد دانست، اما نشریه دیگری برای مطلبی بهمراتب مهمتر، ایمن باشد.
نه قانون، نه عدالت و نظم عمومی چنین تبعیضهایی را برنمیتابد. در دنیای رسانهایشده امروز، آزادی و امنیت مطبوعات به عاملی ضروری برای حیات و امنیت ملی بدل شده است. تجهیز افکار عمومی در جهت دفاع از حاکمیت ملی در برابر قدرتهای جهانی، بدون حضور فعالانه فضای رسانهای قدرتمند داخلی، ناممکن است. مطبوعات مؤثرترین رکن فضای رسانهای داخلیاند. بدون آزادی بیان در قالب آزادی مطبوعات، مبارزه با فساد نمیتواند ثمربخش باشد. مطبوعاتی که با رعایت قوانین و مقررات جمهوری اسلامی تشکیل شده و فعالیت میکنند، از هر نحله و مشرب سیاسی و فکری و فرهنگی که باشند باید بتوانند با آزادی مسئولانه و در ایمنی و بهصورت پایدار فعالیت خود را، بدون برخوردهای تبعیضآمیز ادامه دهند. ایجاد و تثبیت چنین فضای حقوقی و حرفهای برای مطبوعات، وظیفهای است که به حکم قانون اساسی بر عهده هر سه قوه کشور قرار میگیرد.
قطع نظر از اینکه هریک از قوای سهگانه کشوری برای رسیدن به چنین هدفی، چه وظایف قانونی برعهده دارد، دولت میتواند در حدود اختیارات قانونی نیز کارهایی را سامان دهد. مهم این است که اصولا گروه رسانهای آقای رئیسجمهور اگر در مقیاس سخنانی که دیروز در بحث مطبوعات از زبان ایشان شنیدیم عمل کنند میتوانند اقدامات راهگشایی را صورت دهند که متضمن دیدگاه ایشان باشد. مواضع قانونی و اعتدالی آقای رئیسجمهور زمانی میتواند منشأ آثار بیرونی باشد که با اقدامات عملی نیز توأم شود.
اگرچه شرایط مناسب برای ایجاد تغییرات در قانون مطبوعات فعلا فراهم نیست، اما بخشهای مهمی از همین قانون مطبوعات با تصویبنامه هیأت وزیران میتواند به ایجاد عدالت و وحدت رویه کمک بسیار بزرگی کند. فوریترین و ضروریترین اقدامی که آقای رئیسجمهور از طریق هیأت دولت میتواند انجام دهد تا بخشی از امنیت مطبوعات را پیش ببرند، تصویب آییننامه اجرائی تبصره ماده ١٢ قانون مطبوعات است.
براساس این تبصره هیأت نظارت بر مطبوعات مجاز به توقیف نشریه است. اجرای این تبصره بسیار مهم فاقد هر نوع تشریفاتی است و هیأت نظارت به استناد آن به چشم برهمزدنی میتواند نشریهای را توقیف کند. این تبصره آسیب فراوان به ثبات و امنیت مطبوعات میزند. بر پایه اصول و قواعد حقوقی، هیأت وزیران میتواند با تصویبنامهای شیوه و تشریفات اجرای این تبصره را تعیین کند تا ضمن رعایت حقوق عمومی، مطبوعات نیز بتوانند فرصت دفاع از خود دربرابر هیأت نظارت را بیابند.
نفع عمومی در ایجاد و توسعه نگاه رسانهای و حقوقی عادلانه و بدون تبعیض به مطبوعات بین فعالان مطبوعاتی و قوای سهگانه با هدف گسترش آزادی مسئولانه و امنیت است. امیدواریم که مسئولان قوا بر این کار همت گمارند و چه نیکو که آقای رئیسجمهور، خود در این مسیر عملا پیشگام شود.
- شبکهای که تمام نشده
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
برای هر کالبد پویا و زندهای در عرصه سیاسی و جهانی، دوستان و دشمنان و رقبایی وجود دارد و اساسا موجودیت یک نظام سیاسی بدون دشمن و معارض متصور نیست. جاسوسی آمریکا از نزدیکترین متحدانش همچون صدراعظم آلمان و... ثابت میکند که این عرصه دوست و دشمن هم نمیشناسد. اما هرچه این نظام مستقر، داعیه استقلال و خودباوری بیشتری داشته باشد، دشمنیها بیشتر و پیچیدهتر میشود. هزاران پرونده مهم و مستند و غیرقابل انکار ثابت میکند که در طول 4 دهه گذشته، جمهوری اسلامی آماج بیشترین و مهمترین دسیسهها و توطئههای پیچیده آمریکا با هدف براندازی یا انحراف از مسیر خود بوده و این روند فرساینده، همچنان با قدرت و شدت هرچه تمامتر ادامه دارد و انکار آن، انکار یک گزاره عقلی و یک موضوع بدیهی است.
در مقابل این امر بدیهی، از همان روزهای نخست انقلاب، عدهای دشمنی آمریکا با ایران انقلابی را از اساس نفی میکردند و سادهاندیشانه، معتقد و مدعی بودند که جمهوری اسلامی هم نظامی در بین همه نظامهای عالم است و دلیلی برای دشمنی وجود ندارد! براساس آن نوع نگاه، ما باید برای ادامه حیات در جهان، خود را همراه با جریانات فائق و برتر قدرت تعریف کنیم چراکه ما به تنهایی هیچیم! آمریکا هم با کشف این ترس و خودباختگی در برخی مسئولان، و البته تشدید و تقویت دائمی آن، اینگونه وانمود میکرد که انقلاب اسلامی چیز مهمی نیست و چارهای جز کنار آمدن با غرب ندارد! امام راحل با هوشیاری و نظر بلند الهی خود، حکیمانه فرمود اگر مدعی هستید اتفاقی نیفتاده، پس این همه هیاهو و سر و صدا برای چیست!؟ اما سالهای آینده ثابت کرد که نظام اسلامی خار چشم آمریکاست و برای براندازی آن از هیچ کار و جنایتی دریغ ندارد و همه راهها را طی کردند و البته به فضل الهی نتیجهای نگرفتند و نخواهند گرفت.
با ناکام ماندن بسیاری از توطئههای سخت دشمن نظیر جنگ و کودتا، تجزیهطلبی و ... آنها به دنبال تقویت و تشدید راههای نرم براندازی افتادند. راههایی که به ظاهر طولانیتر ولی موثرتر و نتیجهبخشتر است.
برای اجرای عملیات براندازی نرم، «نفوذ در مراکز تصمیمساز و تصمیمگیر» اجتنابناپذیر و ضروری است و بدون آن، پیشبرد چنین اهدافی غیرممکن خواهد بود. تاثیرگذاری بر مراکز تصمیمگیر، مستلزم تاثیرگذاری مقدماتی بر مراکز تصمیمساز است و دشمن برای تاثیر بر این مراکز، دو روش عملیاتی مهم را بکار میگیرد
الف: تاثیرگذاری بر ذهن عامه مردم و تغییر ذائقه آنها
ب: تاثیرگذاری بر ذهن نخبگان و تصمیمسازان سطح بالاتر.
موضوع اول، و پس از پایان دوران دفاع مقدس و همزمان با دولت سازندگی کلید خورد. تغییر سبک زندگی مردم و تغییر ذائقه آنها، با ترویج دنیازدگی و رفاهجویی در بین برخی از مسئولان وقت و دعوت مردم به تجمل و نمایش آن، نخستین مرحله این حرکت بود. همان سالها رهبر عزیز انقلاب درباره «مزه کردن چرب و شیرین دنیا در ذائقه برخی» هشدار دادند. گام بعدی برای تغییر افکار عمومی، فضاسازی رسانهای بود. «رسانههای زنجیرهای» حاصل همین تدبیر دشمن بود تا مردم به جای تماشای ماهواره و رسانه دشمن، حرف آنها را مستقیما در برخی از روزنامهها و زردنامههای ظاهرا داخلی و ماهیتا آمریکایی بخوانند و اینگونه وانمود شود که این حرفها، حرف دل مردم و پژواک صدای ایران است! آمریکایی که براساس اسناد لانه جاسوسی، در سال 58 یعنی تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب، با تجهیز مالی و لجستیک مستقیم، دهها روزنامه تولید کرد و حتی مستقیما به آنها مقاله و گزارش برای چاپ داده بود، طبیعی بود که این حربه را کنار ننهاده و در دوره اصلاحات، با شدت و قوت بیشتری این مسیر را ادامه دهد و چنین هم شد! همان ایام بود که رهبر عزیز انقلاب با هوشیاری فریاد زدند که «برخی روزنامهها، پایگاه دشمن هستند» و در این باره زنگها را به صدا در آوردند.
پس از این گامهای نخست، دشمن در صدد تاثیرگذاری بر روی نخبگان به عنوان حلقه مهمتر تصمیمساز بر آمد. آنها از یک سو با فضاسازی، رسانههای زنجیرهای را آینه تمامنمای افکار عمومی جلوه میدهند و با این کار مسئولان ضعیفالاراده را میترسانند و گام به گام به عقب برده و منفعل میکنند، در حالی که به اعتراف یکی از همین نشریات که روز گذشته به آن تصریح کرده بود، عمده این روزنامهها با تیراژ یکی دو هزار تا و با برگشتی در حد نصف شمارگان منتشر شده، به هیچ وجه نماد افکارعمومی نیستند و بیشتر ابزاری برای باجگیری و آبروریزی و ترساندن قلمداد میشوند تا رسانه! اما افزون بر این باجگیری، تاثیرگذاری بر تصمیمسازان با ابزارهای دیگری هم صورت میگیرد و یکی از آنها تطمیح و ایجاد امکانات گوناگون است. از یک فرصت تحصیلی در یک دانشگاه خارجی و داخلی مثل دانشگاه آزاد برای خواص و فرزندانشان گرفته تا پرداخت پول با عناوین به ظاهر موجه مثل عضویت در هیئت مدیره فلان مجموعه و ... و دهها روش و راه شیطانی دیگر.
دشمن پس از آلوده کردن این افراد، با استفاده از همان اهرم رسانهای، آنها را از آبروریزی میترساند و باج بیشتری مطالبه میکند!و اینگونه این زنجیره را هر روز محکمتر و گستردهتر میکند!
نگاهی به این فرایند کاملا منطقی و تجربه شده در طول سالیان گذشته، جای کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که برای تحقق هریک از این مراحل، ضرورتا باید افرادی در بدنه حاکمیتی کشور نفوذ کنند. این موضوع نه تازگی دارد و نه مختص ایران است، اما هشدارهای مکرر رهبر عزیز انقلاب در ایام اخیر،گویای خطیر بودن مقطع کنونی و دل بستن دشمن به برخی افراد و رفتارهاست و نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت. در مقابل این هشدارها و اقداماتی که برای کوتاه کردن دست برخی نفوذیها صورت گرفته، افرادی معدود با موضعگیریهای خاص، همچون روزهای نخست انقلاب و دهههای بعد از آن ،اصل موضوع را مورد تردید قرار میدهند! این افراد را میتوان دو گروه دانست
نخست سادهاندیشانی که از درک شدت کینه دشمن نسبت به نظام و از عمق و گستره محبوبیت انقلاب در دلهای مردم آزاده جهان بیاطلاعند و این همه دشمنی برایشان قابل تصور نیست.
دوم گروهی که نگرانند با دستگیری سرپلها و سرشاخههای نفوذ، پرده از برخی روابطشان برداشته شود.
این هر دو گروه با هر نیتی که دارند، اصل موضوع را انکار میکنند و به جای تقدیر از اقدامات فرزندان ملت، غیرمنصفانه، آنها را تا سر حد برخی رفتارهای جناحی تنزل میدهند! اما برخی واکنشهای بیرونی، از دقیق و درست بودن این اقدامات خبر میدهد؛ به عنوان نمونه «مارکو روبیو» سناتور ایالت فلوریدا و از نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری این کشور،پس از دستگیریهای اخیر، در یک برنامه تلویزیونی با عصبانیت خطاب به مسئولین CIA میگوید: «اگر شما عرضه نداشتید مامورتان را حفظ کنید، چرا اجازه دادید ..... با آن اهمیت به ایران برود تا دستگیر شود؟!!» باید پرسید آیا این سناتور آمریکایی هم در حال تسویهحساب با جریان سیاسی رقیب در ایران است؟! و اینکه اگر در مقابل سخنان صریح مقامات آمریکایی، به فرزندان انقلاب و دلسوزان نظام اتهام پروندهسازی برای جاسوسها و عوامل دشمن زده شود، منطقی و اصولی و در راستای حفظ منافع ملی است؟!
اما فارغ از برخی کملطفیها و تنگنظریها نسبت به پاسداران امنیت کشور، نمیتوان درباره تلاش همهجانبه دشمن برای نفوذ در ارکان مختلف کشور کمترین تردیدی به دل راه داد. به ویژه نفوذ در دو حوزه تاثیرگذار و مهم فرهنگ و اقتصاد، در راس هدفگیریهای دشمن است و خواهند کوشید با تسلط بر این دو عرصه، اهداف و آرزوهای خود را عملی کنند. در همه این موارد، حرکت بسیار حساب شده، چراغ خاموش و تدریجی است به گونهای که هیچ شک و شبهههای برنیانگیزد. در پوششهای منطقی و معقول مثل تبادل علمی و آکادمیک، تبادل هنری و فرهنگی و ... همین شیوههای ظاهرا ابتدایی به شکار عناصر میانی و سپس چهرههای با اهمیتتر کشورمنتهی میشود و رسیدن به چنین نقطهای، آنقدر برای دشمن مهم و حیاتی است که هم از عوامل زبده خود استفاده میکند و هم نقشه خود را در چند کشور دیگر آزمایش میکند و پس از یقین از اجرایی بودن آن و رفع معایب، در کشورمان عملیاتی میکند! تجربه دستگیری جاسوس آمریکایی- لبنانی که اخیرا به دام افتاد و شرحی که از وظایف و ماموریتهایش در کیهان دیروز منتشر شد، به روشنی میزان اهمیت ایران در موضوعاتی مثل اینترنت و شبکههای اجتماعی... و نیز سرمایهگذاری کلان دشمن در این موضوعات را نشان میدهد و آنچه جای تاسف دارد، دسترسی وسیع و آسان چنین افرادی به مراکز و مسئولان مهم تصمیمگیر و دادن خط و برنامه کاری به آنهاست!
اکنون و با این نوشتار، برخی جوانب برخوردهای اخیر با برخی عوامل شبکه نفوذ در کشور و ضرورت آن روشنتر شده و البته، از علت برخی تندیها و هیاهوها در مقابله با آن نیز رمزگشایی شده است. اما همانگونه که تاکید شد، هیچ عامل نفوذی، بدون داشتن سرپل در داخل کشور، راه به جایی نمیبرد، انتظار منطقی و قانونی مردم از مسئولان کشور و به ویژه از دستگاه قضایی آن است که با عبور از عوامل دمدستی و ماموران میدانی دشمن -که سابقه دستگیری و محکومیت هم داشتهاند- به سراغ کسانی بروند که علیرغم وجود چنین سوابقی، بازهم آنها را به مراکز تصمیمگیری و اتاق فکر خود راه داده و عنان برخی تصمیمات مهم کشور در حوزههای مختلف را به آنها سپردهاند! این انتظار زیادی نیست و قطعا بدون این اقدام، هزار تلاش دیگر برای شناسایی عوامل نفوذی دشمن، ابتر و ناقص خواهد بود.
- همدردی با خاندان خسته دل خبر
امیر یوسفی در ستون سرمقاله روزنامه ايران با اشاره به سخنان رئيس جمهوري در افتتاحيه نمايشگاه مطبوعات نوشت:
از خاندان خسته دل خبر و رسانه، کسی اگر حوصله کند و سلیقه به خرج دهد، میتواند از نطق خوشقواره حسن روحانی در نمایشگاه مطبوعات، خلعت فاخری برای قامت لرزان روزنامهها برش کند. این، دخلی به موافقان یا مخالفان دولت ندارد. هر کالایی که نامش عجالتاً «روزنامه» است و هر صاحب قلمی که عنوانش «روزنامهنگار» است، از ارکان سخن روحانی بینصیب و بینیاز نتواند بود. گرچه اولین نوبت نبود که رئیس دولت اعتدال، مشی و منزلت رسانه را محور خطابه خود قرار میداد اما آنچه دیروز گفت با اندکی قابگیری و قالببندی، حکم پیشنویس منشوری را دارد برای جامعه رسانهای ایران. در این پیشنویس، روحانی میان چهار مفهوم به ظاهر ناسازگار، دوستی برقرار میکند: نقد، امید، انقلاب و توسعه. تمام آن چیزی که دیروز در صحن مصلای تهران طنین انداخت، البته منحصر به این چهار نبود. او از ضرورت «نهاد مطبوعات» و «نظام مطبوعات» هم سخن به میان آورد؛ از «درد جانکاه جوانمرگی مطبوعات به دلایل واهی» هم گلایه کرد. از لحن امنیتی و هراسآور تیترهای برخی رسانهها هم اظهار شگفتی کرد؛ از «برابری تمام مطبوعات- بدون استثنا- در مقابل قانون» هم حرف زد؛ از «بازی شیطنتبار برخی پایگاههای خبری با آزادی مطبوعات» نیز خبر داد. تازه فقط اینها هم نبود. وقتی گرمای خطابه به زبانش نشست، آدرس رسانههایی را داد که از سر و شکلشان به سادگی «میتوان فهمید که فردا قرار است چه کسی دستگیر شود، کجا تعطیل شود و آبروی چه کسانی باید ریخته شود.»
این دردها روی دل و زیر زبان اصحاب رسانه مدتها بود که مانده بود و کمتر کسی از آنها روایت میکرد. کار زمین مانده مدیران را این بار رئیس جمهوری برعهده گرفت و شجاعت را پیشه کرد و بلاغت را به خدمت گرفت تا شاید دلی از دلهای پردرد اهل مطبوعات بیاساید و شانهای سبک شود. اما غیر از این گلایهها، روحانی اضلاع یک معادله را نیز رسم کرد؛ بیایید هر ضلع را سوا از دیگری ورانداز کنیم.
1- به ظن رئیس دولت یازدهم، راه توسعه را نباید کورمال کورمال در شورهزار تکگویی جستوجو کرد. توسعهای اگر در میان باشد، هموارترین و کوتاهترین و مستقیمترین مسیر آن از میان ستونهای رسانه و روزنامه میگذرد. انگار توسعه، یک معنا و یک مبنا بیشتر ندارد: عمومیت یافتن آگاهی. البته که کتاب مهم است، آموزش مهم است، اقتصاد مهم است، دیوانسالاری و فنسالاری مهم است اما اینها همه آنگاه به استقرار پایدار توسعه خواهد رسید که روی ریل رسانه سوار شود. به این اعتبار هر کس هوای توسعه به سر داشته باشد، اما مهر رسانههای متکثر و آزاد را به دل نداشته باشد، سودازدهای خیالاندیش بیش نیست.
2- رسانه اگر رسانه باشد، «نقد فراگیر و آزاد» جان و جوهر آن خواهد بود. روحانی دیروز چند بار و هر بار به چند تعبیر و عبارت، رسانهها را به نقد فرا خواند. او سرشت نقد رسانهای را سرشتی سرکش و سراسری تفسیر کرد، امری که تمام ارکان و اضلاع یک نظام سیاسی را در بر میگیرد. در غیاب نقد، رسانه ابزار سرگرمی یا سرگردانی یا سرکیسگی خواهد بود. آنچه کالای فرهنگی رسانه را از سایر کالاهای فرهنگی ممتاز میکند، ظرفیت شگفت آن در نقد نهاد قدرت است.
3- روحانی به گواه گفتههای دیروزش، تعارضی نمیبیند که رسانه، اصلیترین محمل نقد قدرت باشد اما همزمان شیواترین ترجمان امیدآفرینی و اعتمادزایی هم باشد. به زعم او، فرمان امید اجتماعی در دست رسانههاست. کلید صندوقچه اعتماد عمومی هم در جیب آنهاست. به این اعتبار است که رسانه در دست راست، سلاح نقد دارد و در دست چپ، عنان امید و اعتماد. دست راست اگر کج باشد یا دست چپ، رسانه از شأنیت خود میافتد همان طور که رسانههای خیرهسر و اخلاقستیز، دست مجهز به نقد را دراز میکنند اما دست مزین به امیدآفرینی را در جیب بیمسئولیتی پنهان مینمایند.
4- نقد با توهم انقلابیگری فاصله دارد. به قول روحانی، انقلابی بودن به خلاف خیال خام خودنمایان، دروغ نگفتن است، تهمت نبستن است، چنگ به چهره بزرگان نکشیدن است. روحانی دیروز افزون بر تمامی گفتهها و تحلیلهای خود، اوج نامردمی را آنجا دید که کسانی دستشان را در جیب ملت کرده باشند و از ذخیره مال مردم ارتزاق کنند اما همزمان نسبت به «راه مردم» بی مهر باشند. روحانی دیروز روی دوش مطبوعات یک بیرق بزرگ نهاد، شاید جز مطبوعات کسی دیگر نتواند این بیرق را بردارد و به راه درآید. روی این بیرق با خط خوش نوشته است درمان ایران را باید در عقل و اعتدال جست نه افراط و دشنام.