روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاي با تيتر«بيان ديپلماتيك آقاي وزير دفاع»، نوشت:
وزير دفاع ايالات متحده در گفتوگويي مهم درباره راهبرد نظامي كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس انتقاد مهمي را طرح كرد. اشتون كارتر، وزير دفاع امريكا گفته است كه دليل نفوذ ايران در منطقه، حضور نظامي زميني است و از كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس انتقاد كرده است كه به اندازه كافي براي گسترش نفوذشان در سوريه و عراق تلاش نميكنند. آقاي كارتر در گفتوگو با مجله امريكايي آتلانتيك گفته است: «اگر به دنبال دليل افزايش نفوذ ايرانيها باشيد، (ميبينيد) آنها در بازي حضور دارند، روي زمين.» او گفته است كه امريكا از اين حضور ايران خشنود نيست و در عين حال از بعضي كشورهاي حاشيه خليج فارس انتقاد كرده است كه به جاي حضور زميني «در ارتفاع ۳۰ هزار پايي هستند». آقاي كارتر در مصاحبه با مجله آتلانتيك گفته است كه امريكا تلاش ميكند براي كشورهاي حاشيه خليج فارس روشن كند دليل عدم نفوذ آنها در عراق و سوريه اين است كه اين كشورها داشتن جتهاي جنگنده آخرين سيستم را به «كار سخت آموزش و تربيت نيروهاي زميني و نيروهاي عمليات ويژه» ترجيح ميدهند. وزير دفاع امريكا گفته است به جز امارات كه «نيرويي محدود اما قابل» (در يمن) دارد بقيه كشورهاي حاشيه خليج فارس و همينطور مصر از چنين نيرويي برخوردار نيستند».
اين اظهارات وزير دفاع امريكا را چگونه ميتوان فهميد؟ آيا وي درصدد است كه راهبرد جديدي را براي ارتشهاي اين كشورها ترسيم و پياده كند يا درصدد بيان چيز ديگري است؟ به طور آشكار ميتوان گفت كه اين ضعف نظامي كشورهايي همچون كويت، امارات و قطر و حتي عربستان، ناشي از بياطلاعي آنان از ضرورتهاي نظامي نيست، بلكه به دليل ويژگيهاي جمعيتي و ملي و اقتصادي است. تشكيل نيروي زميني و لشكرهاي پياده و زرهي با يگانهاي موشكي و هوايي و هوانيروز قدري فرق دارد. اين كشورها به معناي واقعي و مدرن كشور شناخته نميشوند. براي نمونه ايالات متحده، كانادا و استراليا داراي جمعيت زيادي از مهاجران هستند، مهاجراني كه ممكن است فقط چند دهه از مهاجرت آنان به آن كشورها بگذرد، ولي چنان در آن جوامع هضم و همراه ميشوند كه حاضرند با جان و دل براي آن كشور مبارزه كنند و آنجا را وطن خود بدانند.
بسياري از آنان نه تنها تبعيض حادي را حس نميكنند، بلكه ميتوانند به سرعت به مقامات بالاي جامعه برسند. نمونهاش دولت و مجلس جديد كاناداست كه افرادي را از مهاجران ساير كشورها و به ويژه كشورهاي شرق پذيرا شدهاند.در حالي كه اتباع ساير كشورها در كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس به اين سادگي حق تابعيت نميگيرند و از حقوق يكسان برخوردار نميشوند. در نتيجه آنان هيچگونه آمادگي براي حضور در ارتش اين كشور نخواهند داشت و اگر هم حضور پيدا كنند در مقام مزدوران نظامي خواهند بود. در غياب اين نيروها، اتباع اصلي اين كشورها نيز به دو دليل مشخص نميتوانند عناصر يك نيروي زميني را تشكيل دهند.
در درجه اول تعداد جمعيت اندك آنان اجازه نميدهد كه نيرويي بيش از آنكه در پليس امنيت دارند، در اختيار داشته باشند. به ويژه اينكه اين نيرو بخواهد با بلندپروازيهاي آنان همراهي كند. حتي جمعيت عربستان هم متناسب با ادعاهايش نيست. از سوي ديگر نيروي رزمي و جنگنده با وضعيت معيشت و اقتصاد رفاهي كه به دليل درآمدهاي نفتي و اقتصاد خدماتي كه در اين كشورها دارند سازگاري چنداني ندارد و اين مردم را نميتوان قانع كرد كه به عنوان سرباز و پيادهنظام و سوارهنظام آموزش رزمي ببينند و براي كشوري بجنگند كه به اين سهولت مفهوم ملي به معناي مدرن كلمه براي آن نميتوانند پيدا كنند. بنابراين عملا درخواست آقاي وزير دفاع قابل اجرا نيست و اكنون كه او اين نكته را گفته، به معناي آن نخواهد بود كه اين رژيمها در پي تاسيس نيروي زميني و اصولا نظاميان جنگنده در روي زمين باشند. همچنان كه عربستان سعودي نيز به جاي حمله زميني به يمن كه در مرزهاي آن است، هر روز با هواپيما به تخريب اين كشور به نسبت فقير اقدام ميكند و اسم آن را جنگ گذاشته است. اگر عربستان يك نيروي زميني در حد نيمي از عراق و سوريه داشت، هيچگاه كسي در يمن جرأت نميكرد، بدون اينكه حامي جديتري داشته باشد، برخلاف منويات آنان قدم موثري بردارد.
بنابراين سخنان وزير دفاع امريكا را بايد به نحو ديگري تعبير كرد. اينكه وي به صورت ضمني ميخواهد به رژيمهاي عربي خليج فارس توضيح دهد كه به دليل ضعف اين كشورها ايالات متحده ناچار است با وجود ميل اوليهاش در امور منطقهاي با ايران تعامل كند چرا كه براي بازيهاي منطقهاي نميتواند با برگ كشورهايي چون عربستان و قطر و امارات بازي كند. نكته جالب اينكه اگر اين كشورها نيروي زميني هم داشتند، نميتوانستند در امور منطقه دخالت كنند، دليل اين امر نيز وجود نيروي زميني قدرتمند در تركيه است كه با وجود قدرت و حضور در منطقه باز هم آنان بهشدت اكراه دارند كه اين نيرو را وارد مناقشات و باتلاقهاي منطقهاي كنند، چه رسد به اينكه نيروي زميني از قطر و امارات بيايد. بنابراين انتقاد آقاي وزير دفاع امريكا، بيش از اينكه يك نقد با هدف اصلاح وضعيت نظامي كشورهاي عربي خليج فارس باشد، حامل پيام روشن در تغيير سياست منطقهاي ايالات متحده است؛ سياستي كه معلوم نيست آيا كشورهاي مخاطب سخنان وي آن را درك خواهند كرد يا خير؟
زبان ديپلماتيك، زبان خاص خودش است و وزير دفاع به بهترين وجه نيز از اين زبان استفاده كرده است. اين گفتار درس خوبي است تا كشورهاي منطقه مرتكب دو اشكال اساسي نشوند. اول اينكه نسبت به توان نظامي خود تصوير دقيق داشته باشند، دوم اينكه روي حمايت و سياست ديگران حتي اگر همپيمان آنان باشد حساب نكنند. كشورها دنبال منافع خود هستند و نه منافع ديگران. اين قاعده براي همه كشورها از جمله ايران نيز صادق است.
- علم در خدمت صلح و توسعه
مهدی زارع استاد پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله، عضو هیأتمدیره انجمن ترویج علم ایران در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
امروز ١٩ آبان (١٠ نوامبر)، روز جهانی علم برای صلح و توسعه است. این برنامه از سال ٢٠٠١ هر ساله از سوی سازمان علمی-فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در جهان برگزار میشود. مضمون اصلی این برنامه در سال جاری (١٣٩٤/٢٠١٥) «علم برای آینده پایدار» است. مسئله توسعه پایدار، امروزه چالش اصلی در برنامههای سازمان ملل متحد تلقی میشود. یونسکو چشمانداز ١٥سالهای را برای سال٢٠٣٠ تدوین کرده و هر پنج سال یکبار، گزارشی که شامل پایش روند مدیریت، تصمیمگیری و سرمایهگذاری اجرای برنامههای توسعه علم، فناوری و نوآوری در کشورهای مختلف است، منتشر میکند. امسال و در ١٩ آبان، گزارشی مربوط به نتیجه این پایش در پنج سال گذشته منتشر خواهد شد. براساس دانستههای اولیه، این گزارش بر این نکته و شعار محوری تأکید خواهد داشت: «پژوهش بیشتر، توسعه بهتر». مسئله چالشی در مقابل توسعه پایدار، امروزه و تا دهههای آینده موضوع تغییرات اقلیمی است.
تغییرات اقلیمی و گرمشدن زمین، دنیای امروز و آینده را تهدید میکند. کنفرانس سازمان ملل متحد برای تغییر اقلیم که در آذر ٩٤ در پاریس برگزار میشود («COP٢١» ٣٠نوامبر تا ١١ دسامبر ٢٠١٥)، بهعنوان رویداد مهم دیگری زیر نظر سازمان ملل متحد و در همین راستاست. هدف اولیهای که برای این کنفرانس تدوین شده است، محدودکردن فرایند گرمشدن زمین به حداکثر دو درجه است. پیشبینیها تا حدود شش درجه گرمشدن تا پایان سده بیستویکم را در بعضی مناطق زمین برآورد میکنند و بهاینترتیب در بخشهایی از زمین عملا حیات غیرممکن خواهد شد. در آن کنفرانس هم سندی برای مقابله با پدیده گرمشدن و تغییر اقلیم منتشر خواهد شد. ٧٠ درصد خسارت سوانح طبیعی به تغییرات اقلیمی مربوط است و ٩٠ درصد این خسارت به کشورهای توسعهنیافته و در حال توسعه وارد میشود. مسئله مهم و محوری، فرایند مهاجرت در دنیای کنونی است؛ بهنحویکه پیشبینی میشود تا سال٢٠٥٠، ٩٠ درصد رشد جمعیت شهرنشین در آسیا و آفریقا باشد.
گزارش برنامه جمعیت سازمان ملل متحد در سال ٢٠١٤ نشان میدهد در سال١٩٥٠، سيدرصد مردم در شهرها زندگی میکردند. این نسبت در سال٢٠١٤ به ٥٤ درصد رسید و پیشبینی میشود که در سال٢٠٥٠ به ٦٦ درصد برسد. از آنجایی که بیشترین و پرجمعیتترین شهرها در کشورهای در حال توسعه، بهویژه در قارههای آسیا و آفریقا قرار خواهند داشت، هر نوع فرایند مخاطرهآمیزی میتواند زندگی تعداد بیشتری از جمعیت جهان را در دهههای بعد به خطر بیندازد؛ چراکه درصد مواجهبودن جمعیت با انواع سوانح احتمالی بالاتر خواهد رفت. این وظیفه دانشمندان و سازمانهای تخصصی در سطح ملی و بینالمللی است که با پژوهش برای توسعه و زندگی باسعادت و کممخاطره بشر در دهههای بعد، راهحلی بیابند و ارائه کنند و وظیفه دولتمردان و سیاستگذاران است که از این دستاوردها برای توسعه پایدار استفاده کنند. بهاینترتیب، پژوهشهای بیشتر و با هدف راهبردی کمکردن چالشهای توسعه، انجام خواهد شد و به توسعه بهتر خواهد انجامید.
انجمن ترویج علم ایران از سال٩١، در هفته ترویج علم برنامههای متنوع علمی عمومی، از برگزاری سمینار، کارگاه، نشستهای تخصصی، میزگردها، نمایشگاه علم، با موضوعات گوناگون و درنهایت برگزاری مراسم جایزه ترویج علم ایران، در روز پایانی هفته است.
بیشتر این برنامهها امسال در مرکز همایشهای برج میلاد در تهران متمرکز شده است. به نیابت از طرف هیأتمدیره انجمن ترویج علم ایران از همه علاقهمندان دعوت میکنم در برگزاری برنامههای این هفته و بهرهگیری از آنها مشارکت داشته باشند. ضمنا انجمن ترویج علم ایران به همه علاقهمندان به موضوع ترویج علم، بهویژه مبتکران، نوآوران و خلاقان در این عرصه، پیشاپیش خوشآمد میگوید.
- نوکشمیریها
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- «نوکشمیریها». این عنوان یادداشتی بود که 28 شهریور 1390 در کیهان منتشر شد. آن هنگام دولت دهم وارد سال سوم خود شده بود و رفتار حلقه انحرافی همچنان که عرصه را بر خدمتگزاران کابینه تنگ میکرد، در حال گروگان گرفتن آبروی دولت بود و متأسفانه رئیس جمهور به واسطه دوره شدن از سوی حلقه انحرافی- و البته گرههای ذهنی خود او- نقش پیشمرگی را برای حلقه مذکور ایفا میکرد. آن روز هشدار داده شد که «کشمیری»های جدید نه برای بمبگذاری و ترور، بلکه برای حاشیهسازی، انحراف مسیر دولت، جابجایی مسائل فرعی با اصلی، آلودهسازی، و بدنام و بیاعتبار کردن دولت فعال شدهاند چون در حاشیه امن بیخ گوش برخی دولتمردان و در «نقطه کور دید» قرار دارند. امروز پس از 4 سال همان هشدار تلخ متأسفانه درباره برخی مشاوران و نزدیکان و اجزای دولت یازدهم صدق میکند. بیم آن میرود نوکشمیریها - اگر چارهجویی نشوند- شبیه بلایی را بر سر دولت فعلی بیاورند که بر سر دولت سابق آوردند؛ هر چند که تفاوتهای گفتمانی 2 دولت سر جای خود محفوظ است.
2- «کشمیری» یک برند است. لازم نیست نفوذیها همه دقیقاً مانند کشمیری بمبگذاری کنند. ابریشمچی هم که به آیتالله طالقانی نزدیکی میجست و سید مهدی هاشمی که در عمق بیت و بیخ گوش آیتالله منتظری لانه میکرد، و رجوی که تا مرز پدر زنی بنیصدر پیش رفت و او را تبدیل به عامل انتحاری و پیشمرگ خود کرد، و مقدم مراغهای که به سیدکاظم شریعتمداری نزدیک شد، و بولتن نویسانی که سر از بیبیسی درآوردند و کنار دست خاتمی بودند- یا آن مشاوری که گفت گروه خون خاتمی و مجمع روحانیون به ما نمیخورد اما باید تحملش کنیم-، یا امثال هراتیها که به رئیس جمهور اسبق آدرس غلط دادند تا همزبان با آمریکا درباره داعش و سلاحهای شیمیایی بشار اسد سخن بگوید، و آنها که پای دلالان آمریکایی را به نوع دولتها باز کردند و... همگی کار کشمیری را میکردند؛ نه فقط برای ترور، بلکه با اهداف عمیقتری نظیر اخلال و اختلال در نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی، جابهجا کردن دوستان و دشمنان، مشورت و آدرس کاملاً معکوس دادن در مسائل حساس، جابهجایی ارزشها و ضد ارزشها یا اولویتها، و تسخیر فکر و اراده سیاستمداران تا سر حد مسخ آنها. برای هر کس هم رگخوابی سراغ دارند متفاوت از دیگران.
میگویند ابریشمچی به مرحوم طالقانی نزدیک شد از جمله به خاطر علایق ایشان به نهجالبلاغه و اظهار هم افقی و همفکری! به راستی اگر آقای فلان (بولتن نویس) یا خانم بهمان (خبرنگار) مستخدم رسمی شبکه دولتی انگلیس شدهاند، در دفتر رئیس دولت اصلاحات یا برخی وزرا و مشاوران ارشد چه میکردند؛ گلدان آب میدادند یا باغچه بیل میزدند؟! چگونه وزیر ارشاد همان دولت را چیزخور کردند که چند روز بعد از هشدار رهبر معظم انقلاب با سفاهت تمام میان خبرنگاران آمد و گفت من پایگاه مطبوعاتی دشمن سراغ ندارم؟! نقد آیات شیطانی (کتاب برآمده از سرویس جاسوسی انگلیس) کجا و مستخدمی جزء بیبیسی کجا؟
3- رهبر معظم انقلاب از سازندگی تا اصلاحات و از عدالت تا اعتدال، چیزی در حمایت از دولتها کم نگذاشتهاند که آخرین آن در حمایت از مذاکرات هستهای - با وجود همه کاستیها و نواقص روند- هویدا است. ایشان در عین حال به عنوان یک دغدغه و نگرانی مهم، نسبت به موضوع نفوذ دشمن در ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی به ویژه در همین چند ماه توجه دادهاند. اینکه دستگاهها توجه داشته باشند در داخل نقشه دشمن قرار نگیرند، در اتخاذ موضع انقلابی مقابل دشمن صریح و بیرودربایستی باشند، و نگذارند شیطان بزرگ که ملت از در بیرون کرده از پنجره برگردد یا در باورهای جامعه و در مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی رخنه و اختلال کند، صریح هشدارهای پربسامد رهبر حکیم انقلاب در همین چند ماه اخیر است، همچنان که فرمودند «بعضیها اصرار دارند شیطان بزرگ را که از ابلیس بدتر است بزک کنند و به شکل فرشته وانمود کنند. چرا؟ دین به کنار، انقلابیگری به کنار! وفاداری به مصالح کشور و عقل چه میشود؟».
اینکه آقای رئیس جمهور سال گذشته به صراحت اعلام کرد «بیانات رهبر معظم انقلاب قول سدید، یعنی سخن محکم و استوار و عقلانی و از سر تدبیر است»، آیا تکلیف دولت و رئیس آن را سنگینتر نمیکند که به هشدار معظمله اهتمام کنند و فرمان ایشان برای بستن راه نفوذ و نفوذیهای دشمن را لبیک بگویند؟
4- اینکه آقای روحانی بگوید نباید عدهای با کلمه نفوذ بازی یا آن را جناحی کنند، و آقای شمخانی بگوید دستگیریها برای تسویه حساب سیاسی است، و وزیر ارشاد صرفاً نگران آبروی افراد بازداشت شده در قیاس با مفسدان اقتصادی باشد- حال آن که مثلاً نام معاون اول یا اجرایی دولت سابق تیتر اول و کاریکاتور صفحه اول روزنامههای حامی دولت در 2 سال گذشته بود- یا وزیر اطلاعات بگوید «کلمه نفوذ را باید با وزن مناسب خودش به کار ببریم و طوری نشود که تبدیل به مطلب پیشپا افتاده شود»، و وزیر کشور بازداشت برخی عناصر نفوذی را به بر هم خوردن آرامش جامعه در آستانه انتخابات پیوند دهد؛ و دولتمردان محترم جز این ادبیات تخطئه و تردید افکنی کاری انجام ندهند، آیا بردن دولت در موضع اتهام نیست؟!
چرا باید بزککنندگان شیطان بزرگ - با همه خباثتها و جنایتها و عداوتهایش- از سوی وزارت ارشاد یا برخی وزارتخانههای دیگر پشتیبانی و تیمار شوند و معترضان به بزک کنندگان با تهدید و اهانت و مضیقههای مالی و سیاسی از سوی دولتمردان دست به گریبان باشند؟ آیا سرنوشت شرمآور وزیر ارشاد و معاون وزیر بعدی در دولت اصلاحات برای عبرتآموزی کفایت نمیکند؟ سردبیر فلان روزنامه زنجیرهای که با زدن تیتر اول «من هم شارلی هستم» خود را پیشمرگ هتاکان به پیامبر اعظم(ص) کرد و عنوان نایب رئیس کمیته سیاسی کارگزاران را به دوش میکشد- که موجب جدایی توأم با اعتراض رئیس کمیته سیاسی شد- در بالاترین سطوح مشورتی دولت چه میکند و چگونه داور جشنواره مطبوعات ارشاد در یکی دو سال اخیر میشود؟
چگونه است که اجزای فلان حزب آشوبطلب و منحله اجازه پیدا میکنند تجدید سازمان کنند و فقط تابلوی حزب را عوض نمایند؟ و چه اتفاقی میافتد که دبیر کل یک حزب متظاهر به لیبرالیسم و اباحه گری، برای وزیر مسئول برخورد با خط نفوذ تلهگذاری میکند و تصویرنشستن از سر غفلت وی کنار یکی از سران فتنه را رسانهای میکند؟ به راستی توقع قانونی این است که چه کسی برای چه کسانی تور پهن کند؟ آیا قرار است وزارتخانههایی مانند ارشاد، اطلاعات، کشور، علوم و خارجه، خط مقدم مقابله با نفوذ بلکه نفوذ در عمق حریف باشند یا منفعل بمانند و احیاناً بعضاً موضوع و هدف نفوذ حریف واقع شوند؟ آیا این انفعال و غفلت، اتفاقی است یا تبدیل به یک روند میشود؟ کدام واسطهها باعث این رفتارهای ضد کارکردی در اجزای دولت میشوند؟ آنها اصالتاً بیخیال و بدفهم هستند یا مأموریت بیحس و بیتفاوت و کرخت کردن مسئولان را هم برعهده دارند؟ آیا غلبه تعلقات حزبی و انتخاباتی و عاطفی و باندی و قبیلهای، اولین روزنههای نفوذ را نسبت به برخی دستگاهها فراهم نکرده است؟!
5- رئیس جمهور و وزارتخانههای ذیربط فارغ از کش و قوس با منتقدان و مطبوعات، مسئولیت دارند در برابر واقعیت تلخ رخنه و نفوذ به میدان بیایند نه اینکه خدای ناکرده به لوث کردن نفوذطلبی دشمن و لاپوشانی آن کمک برسانند. به فرض هم اگر ابعادی از ماجرا را مبهم تلقی میکنند، از رهبر معظم انقلاب استفسار کنند. اگر نه بیم آن میرود که قصه گاو بنیاسرائیل و طفره از وظیفه تداعی شود. «فذبحوها و ماکادوا یفعلون». برخی کوتاهی و تعللها در انجام مسئولیت، این پرسش را به میان میکشد که آیا جریان نفوذ چیزی را گرو گرفته است یا آتویی در اختیار دارد یا توانسته حس طلبکاری خود را به برخی مدیران منتقل کند؟ آیا با نوعی گروگانگیری پنهان روبرو هستیم که عوامل نفوذ طی آن، حیثیت و موجودیت خود را حیثیت و موجودیت فلان و بهمان مدیر جا زدهاند تا بتوانند در حالی که برای خود حاشیه امنیت درست میکنند، منازعه و مجادله را به عمق حاکمیت بکشانند، کاری که مثلاً با مرحوم طالقانی و منتظری - و برخی دولتمردان- کردند؟
6- وقتی رسانه ضد انقلابی روز آن لاین تصریح میکند «برجام و روحانی بهانه است، او نماینده ما نیست بلکه در میان جناحهای داخل بلوک قدرت معتدلتر محسوب میشود و باید از این فضا برای عقب راندن بیشتر سیاست خارجی ضد آمریکایی استفاده کرد»، آن وقت معلوم میشود که نباید به واسطه جنجال و هیاهو و غوغاهای مهندسی شده عوامل حریف، از موضوع اصلی منحرف شد. وقتی KFC و لوازم آرایشی «سفورا» پیشقراول اجرای برجام میشوند در حالی که حریف تأکید میکند رژیم تحریمهای ضد ایرانی برقرار خواهد ماند، تصور از برجام و پسابرجام شکل دیگری پیدا میکند. و وقتی میگویند پس از برنامه هستهای، حالا از سوریه و یمن دست بردارید تا بتوانیم شما را به همکاری و شراکت بپذیریم، ماجرا حساسیت برانگیزتر میشود. وقتی طیفی از معضلات اقتصادی قابل چارهجویی و بیارتباط با تحریم ظرف 2 سال معطل میماند و صدای شماری از وزرا را هم در میآورد، نگران میشویم که نکند نقشه پیچیده دشمن با بینقشه بودن دولت و چیدن همه تخممرغهای فرصت و مسئولیت در سبد مذاکره با آمریکا متقاطع شوند و خسارتهای بزرگ ملی به بار آورند.
وقتی حسن ظن به دشمن قسم خورده و بارها خباثت کرده در میان افکار عمومی و نخبگان و مسئولان پمپاژ میشود تا بالش زیر سرخود بگذارند و به انتظار بنشینند که کدخدا چه تقدیری برای ما رقم میزند، دیگر نمیتوان مسئله را به دعوای جناحی یا تسویه حساب سیاسی و رقابت رقبای انتخاباتی و مجادله «کاسبان تحریم و کاسبان برجام» تقلیل داد. هنگامی که فلان اقتصاددان حامی دولت درباره برخی مشاوران ارشد هشدار میدهد و میگوید «آنها اوایل وعده 3 ماهه اقتصادی میدادند اما حال میگویند تا سال 97 نباید انتظار بهبود داشته باشید در حالی که اگر به جای منافع سوداگران و تاجران پول و رانتخواران، رو به واقعیت کنند، در یک مقطع چند ماهه میبینند که رشد اقتصادی با کیفیت اتفاق میافتد و دیگر لازم نیست مردم را نا امید کنند و به عنوان مشاور رئیس جمهور مطالب فاجعهآمیز منتشر کنند» (روزنامه آرمان- 11 آبان 94)، آن گاه این دغدغه رخ مینماید که آیا این جماعت، طبیب دردهای دولت هستند یا مسخ شدگان و فرصتطلبانی که بلدند استخوان لای زخم بگذارند و نسخه ناکارآمدسازی سیستم اداری را از طریق اختلال و ویروسی کردن سیستم بپیچند.
7- اولویتبندی در تراز نظام و انقلاب نداشتن و در حلقه نزدیکان و مشاوران مسئلهدار یا تنگ حوصله و ستایشگر و فاقد کفایت محصور شدن، مقدمه انفعال و سردرگمی و ناکارآمدی در هر مدیریتی است. نقشه که نداشته باشید، لاجرم در نقشه حریف بازی خواهید کرد و گل خواهید خورد. پرخاشگری و بد گفتن به منتقدان یا سرکوب و مرعوب کردن آنها، هر چه تشدید شود، دلالت بیشتری بر اضطراب ناشی از گمشدگی نقشه و اولویتها خواهد کرد. افزودن بر شدت اتهام پراکنی و عصبانیت و پرخاش نسبت به منتقدان، اگر گرهی از امور باز میکرد قابل اغماض بود اما اگر قرار باشد پرده غفلت از خط نفوذ و عقبه سیاسی- فرهنگی آن را ضخیمتر کند و برای سازندگان مدل قلابی و بدلی «سیاستورزی در جمهوری اسلامی» حاشیه امنیت بسازد، اجحاف مضاعف در حق ملت و نظام است. میتوان رجایی بود و مغضوب منافقین و محبوب ملت انقلابی شد و میتوان در کسوت عبرتآموزی دیگران درآمد. کاری که رجایی را رجایی کرد- در حالی که کاری به واسطه برخی واسطهها تا عمق دفتر وی نفوذ کرده بود - این بود که گفت و وفادار ماند به این گفته که من مکتبی و مقلد امام هستم.
- برگ نوشتههای بی شیرازه در مطبوعات ایران
محمدرضا عزیزی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
فرق است بین گفتن درباره آنچه داریم و آنچه داشتیم. تاریخ و پشتوانه و ریشه داشتن اگرچه مهم است اما از آن مهمتر وصل به ریشه بودن است. داشتههای امروزی وقتی بیگانه و بدون اتصال به گذشته باشد، مانند برگی است در دست تندباد حوادث که تسلیم و ناگزیر به هرجایی که باد بخواهد میرود و محو میشود. برگنوشتههای بیشیرازه؛ وصف بسیاری از روزنامهها و نشریاتی است که از زمانی که روزنامه کاغذ اخبار منتشر شد، تاکنون آمدهاند و رفتهاند. انگار که فرم رسانه هم با مفهوم خبر یکی شده است که چون صبح دیگری آغاز شود خبر میسوزد و رسانه هم؛ انگار که هنر و تجربه روزنامهنگاری و روزنامهداری کالای فراوان و ارزان بازار است که به وفور پیدا میشود و میتوان به آسانی در روزنامه و نشریهای را تخته کرد و به بازار رفت و تجربه و هنر مطبوعاتی را برای نشریهای دیگر خرید.
«برای یک کشور مهمتر از داشتن یک رسانه، نهاد رسانه است. رسانهای که دارای سوابق بلند، با هویت، با نگاه و دیدگاه خاص خود باشد.» این سخن روحانی در سرآغاز بیست و یکمین نمایشگاه مطبوعات هم رهنمودی است برای تدوین راهبردی که بتوان رسانههای مانا و ماندگار داشت و هم توصیف تلخی است از راه رفته مطبوعات در این 170 سال که هر که آمد عمارت گذشته را ویران کرد و بی گوشه نگاهی به تجربهها و اندوختههای پیشین، عمارتی نو ساخت. توصیف تلخی است از اینکه در برخورد با جرایم رسانهای گزینه آخر را در اول گذاشتهایم و نگاه نکردهایم که در سایر جاهای دنیا: «اولین مجازات اعدام نیست. اولین مجازات جریمه است. توقیف کوتاه مدت در هر جرمی است.» و این شده که جوانمرگی سالهاست به جان مطبوعات ما افتاده است. «رسانهای هنوز متولد نشده، بال و پر نگشوده، خود را بخوبی معرفی نکرده به دلایل واهی دچار تاخت و تاز دیگران قرار میگیرد.» روحانی در این وصف تلخ از روند رسانهداری و کار رسانهای به علتها نیز پرداخته است. «ما همانطور که نیازمند به نهاد رسانه هستیم، نیازمند به نظام مطبوعات هم هستیم. اگر قانون روشن باشد، هر روز جمعی با به دست آوردن یک کلمه و جمله نمیتوانند با آزادی مطبوعات بازی کنند.»
روند بیتابی و بیتحملی در برابر رسانه و روشن نکردن قاعده رفتار و سلوک در این حوزه منجر به بازی سه سر باختی شده است که در آن نه مردم وخوانندگان سود میکنند و نه مسئولان و نهادهای نظارتی، اجرایی و تقنینی و البته ضلع دیگر که اهالی رسانه هستند نیز جزو مغبونترین گروه در این بازیاند. ناماندگاری رسانهها و تعطیلیهای مکرر، به ناماندگاری مخاطبان و ریزش روزنامهخوانها انجامیده. در دوره انقلاب شبکههای اجتماعی و افول رسانههای تکسویه، جذب و نگهداشتن مخاطب در مطبوعات از دشوارترین کارهای دنیا محسوب میشود. بستن و تعطیلی یک نشریه به معنی ضربه به همان اندک سرمایهای است که مطبوعات ما دارند.
از سوی دیگر برخورد سلبی با رسانهها و تعطیلی آنها بر کیفیت و محتوای رسانهای نیز لطمه شدید میزند. جوانمرگ کردن هر نشریهای زمینه برای ورود نشریات و مطبوعات نوپدید و بی گذشتهای است که یا از کادر حرفهای و مجرب بی بهرهاند یا در فضای پر ابهام راه رفتن را هم گم میکنند. اینکه چه بگویند و چگونه بگویند و برای که بگویند، با هر برخورد سلبی و قهری دشوارتر میشود و زبان رسانه هم الکنتر. در این وضعیت کارکرد و کارایی رسانه برای ضلع دیگر مخاطبان که نهادهای حاکمیتی و مسئول هستند نیز دچار نقصان شدید میشود. کارکرد آگاهیبخشی، نقد و نظارت و... کم نیستند مسئولانی که با حسرت و در جایگاه قیاس، نقش و جایگاه مطبوعات و رسانههای مطرح دنیا را به رخ اهالی رسانههای داخلی میکشانند و از رسانهها یا روزنامهنگارانی میگویند که تأثیرات بنیادین در آن جوامع میگذارند. دراین وضعیت اما به این پرسشها کم پاسخ داده میشود که از رسانههای بی آینده و بی گذشته یا کم گذشته کشور ما که در بقای فردای خود نیز مرددند، چگونه میتوان انتظار چنین نقشآفرینیهایی داشت؟ فهرست عنوانها و نامها در تاریخ مطبوعات ما سر به هزاران صفحه میزند. نامها و یادها از مطبوعاتی که بودند و اکنون نیستند. آدمهایی که بودند و اکنون به شغلی دیگر مشغولند یا هزینه یدک کشیدن عنوان بیکار را بر کار در این فضای پر ابهام و مغشوش ترجیح میدهند. سابقه روزنامهنگاری و مطبوعات در کشور ما کم از کشورهایی که اکنون در این حوزه سرآمدند، نیست. ولیکن برگهای درخت رسانه به شاخه وصل نیست و شاخهها هم از تنه بریدهاند.
اکنون عمر قدیمیترین روزنامه ما به زحمت به یک سوم قدمت روزنامههای مشهور و پر قدمت دنیا میرسد. حال آنکه روزنامهنگاری در کشور ما سابقهای حدود دو قرن دارد و در آسیا و خاورمیانه در سابقه رسانه داشتن جزو اولینها هستیم. اما این پرسابقه بودن به معنی از صفر شروع نکردن کار رسانهای در ایران نیست و این شده است که ما «همچنان دوره میکنیم، امروز را، دیروز را، هنوز را.»