همشهری آنلاین: مهم‌ترین مرکز تصمیم‌گیری‌های امنیتی آمریکا، نمایش اعتدال در نمایشگاه مطبوعات،‌ تغییر در جبهه‌های سیاسی و ... موضوعاتی بودند که برخی از روزنامه‌های شنبه-۲۳ آبان- در ستون سرمقاله‌شان به آنها پرداختند.

احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«پوست‌انداختن» به تغييرات جبهه‌هاي سياسي پرداخت و نوشت:

چندان طول نکشید که تندروها سرمایه گفتمانی خود را از دست دادند و همراه با اصولگرایان معتدل، وارث وضع موجود شدند. وضعیتی که نه برای آنها خوشایند است و نه برای سیاست داخلی ایران مطلوب. شاید این نوع نگاه به مواضع تندروها، کمی همدلانه به نظر بیاید. اما بیش از آنکه همدلانه باشد، نکوهش‌گرانه است. اینک اصولگرایان و تندروها خود را سرزنش می‌کنند که چرا مواضع‌شان را با منافع دولت احمدی‌نژاد یکی کرده و جایگاه سخن خود را این‌گونه تضعیف کردند. اگرچه آنها از مواهب دولت نهم و دهم بهره بردند، اما با منتفع‌شدن از این مواهب، بارزترین ویژگی خود را - همان دفاع از ارزش‌های جنگ و آرمان‌های انقلاب- ‌کم‌اثر کردند. درواقع احمدی‌نژاد مرغان زیرک را به دام انداخت و کارشان را یکسره کرد. اکنون اصولگرایان و تندروها با یک پرسش جدی روبه‌رو هستند، اینکه چگونه می‌توانند گفتمان خود را احیا کنند و دفاع خود را از ارزش‌ها و آرمان‌ها در اذهان مردم باورپذیر سازند.

اصلاح‌طلبان اما وضعیتی دیگر دارند. برخی از آنها به‌دور از قدرت‌اند و در پی احیای گفتمان نواصلاح‌طلبی، برخی ديگر درصددند تا به قدرت بازگردند و عده‌ای نیز اکنون در قدرت‌اند و در این وضعیت بعید است گفتمان تازه‌ای شکل بگیرد. اكنون دولتِ حسن روحانی بر آن است تا اهداف خود را با جدیت دنبال کند. دولت یازدهم از منظری، یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین دولت‌های بعد از انقلاب است که در این مقطع آمده تا کاری را که دولت‌های دیگر شرایطِ انجام آن را نداشتند، به سرانجام برساند و آن کاری نیست جز توسعه امنیت و آرامش برای گشودگی اقتصادی. اینکه این گشودگی اقتصادی منجر به رشد اقتصادی یا توسعه سیاسی شود، هدف دولت نیست. اینجا اقتصاد بماهو اقتصاد مدنظر است. ازاین‌روست که می‌توان گفت ریشه دولت یازدهم اقتصادی است. به بیان دیگر دولت روحانی، دولتی نیست که اقتصاد را شکل دهد، این اقتصاد است که دولت‌ او را شکل می‌دهد. به‌همین‌دلیل در این دولت گشودگی اقتصادی جدی و حیاتی است و این گشودگی اقتصادی اگر ممکن شود، حامل اتفاقات مهمی است، و مهم‌ترین آنها نوعی پیوند نیم‌بند با اقتصاد جهانی است، که در برهه کنونی معایب و محاسن خود را خواهد داشت. پروژه‌ای که احمدی‌نژاد با همکاری‌ صندوق جهانی پول کلید زد اما در آن ناکام ماند.

شاید اغراق نباشد دولت یازدهم را نخستین دولتِ بعد از انقلاب بخوانیم که رویکردی این‌چنین سرراست و آشکار را دنبال می‌کند. تجارت با دنیا یعنی فراموشی، فراموشی زخم‌های تاریخی، دردها، رنج‌ها و رویاها. حالا ایران می‌تواند در حوزه‌های اقتصادی عرض اندام کند: بهبود وضع اقتصادی، رشد اقتصادی مستمر، مبادله و تجارت جهانی و قدرت خرید، جای تاریخ را می‌گیرد. دیگر همه‌چیز در اقتصاد تعین می‌یابد. و اگر دولت روحانی برآمده از دل انقلاب نبود، شاید این گشودگی به‌سرعت آرمان‌ها را می‌بلعید. اما ازآن‌رو که رئیس‌جمهور نیز خود وابسته گفتمانی انقلابی است، مدیریت‌کردن این گشودگی و تبعات آن برعهده او است. در این برهه حضور اصولگرایان واقعی معنا پیدا می‌کند اما متأسفانه جای آنها خالی است. زیرا به دلایلی که پیش‌تر ذکر شد، دیگر نمی‌توانند گفتمانی را ایجاد و فراگیر کنند. اصلاح‌طلبان چپ‌گرا نیز آن‌قدر پراکنده‌اند که بعید است بتوانند یا دغدغه‌‌ آن را داشته باشند که در برابر سیلِ بی‌امان تجارت برای تجارت جهانی مقاومت یا با آن مقابله کنند.

اینجاست که دولت روحانی تنها می‌ماند. زیرا باید امری را مدیریت کند که در ذاتش مدیریت‌بردار نیست. تعبیر «رشد بدون اشتغال»، به‌خوبی معضل پیش‌‌روی حسن روحانی را نام‌گذاری می‌کند. تعبیری که یادآور «ماهیت‌های بدون وجود» است. آزادی که از دل سرمایه‌داری و تن‌دادن به تجارت جهانی متولد شود، با مفهوم آزادی انقلابی تفاوت معناداری دارد. و این تناقض را راحت‌تر می‌شد برطرف کرد اگر احزاب اصولگرا و اصلاح‌طلب دارای گفتمانی قدرتمند بودند. آینده مبهمی پیش‌روی ما و دولت یازدهم است، ازاین‌رو با خرده‌مجادله‌ها و خرده‌گفتمان‌ها نمی‌توان برنامه‌ای جدی برای مقابله با سرمایه‌داری جهانی و نسخه تازه آن در منطقه اندیشید. شاید حفره‌های خالی موجود در سیاست است که این تلقی و تصور را به وجود آورده که باید احزاب و طیف‌های سیاسی جدیدی شکل گیرند. احزاب و طیف‌هایی که می‌توانند با این گشودگی اقتصادی همراهی کنند. به نظر می‌رسد سیاست ایران در حال پوست‌اندازی است. 

  • نمایشگاه مطبوعات، نماد گفتمان اعتدال

رضا صالحی امیری رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:

نمایشگاه مطبوعات بوستان آگاهی بخشی و فضیلت افزایی است و فرصت مناسبی است تا هم مردم و هم مسئولان از این فضای پرنشاط و پرتنوع به قدر همت خود برای افزایش دانایی و آگاهی و آشنایی با رسانه‌ها توشه بردارند. خوشبختانه دولت تدبیر و امید از آغاز به اهمیت رسانه و نقش تأثیرگذار آن در جامعه و هدایت افکار عمومی اعتقاد قلبی داشت و برنامه‌ها و شعارهای آقای دکتر روحانی هم بر اساس همین باور مطرح گردید. اعتقاد به جریان آزاد اطلاعات، تقویت نهادهای صنفی مرتبط با رسانه، حفظ کرامت و منزلت نخبگان، نویسندگان و اصحاب قلم و تأکید بر امنیت ایشان و ایجاد فضای باز برای گفت‌و‌گو، نقد و تعامل از جمله دیدگاه‌های روشن و شفاف رئیس جمهوری محترم است که چارچوب برنامه ریزی و سیاستگذاری دولت بر آن استوار شده است و در عمل به این شعارها شاهد افزایش تعداد عناوین نشریات، مجلات و سایت‌های خبری به لحاظ کمی هستیم. همچنین ابلاغ قانون گردش آزاد اطلاعات که برای نخستین بار در این دولت صورت گرفته به منظور تحقق باورهای فوق انجام شده است. بی‌سبب نیست که طبق گفته مسئولان برگزاری نمایشگاه تعداد بازدیدکنندگان نسبت به سال قبل پنجاه درصد رشد داشته است. چرا که سیاست‌های دولت در این عرصه  افزایش اعتماد عمومی و فعال شدن نخبگان و اندیشمندان را ارمغان آورده است.

 رونق رسانه و فعال شدن نخبگان به دولت در تصمیم‌گیری‌ها یاری می‌رساند. نخبگان حلقه واسط میان دولت و افکار عمومی هستند و از این منظر نقش مؤثری در تصمیمات دولت دارند و یکی از مهمترین بسترهای شکل‌گیری گفت‌و‌گو میان دولت و نخبگان، رسانه است. جامعه ما بشدت نیازمند گفت‌و‌گوی ملی در سطوح مختلف است و معتقدم گفت و‌گو باید به یک فرهنگ فراگیر تبدیل شود و رسانه مهمترین ابزار و بسترساز این گفت‌و‌گواست. رسانه علاوه بر آنکه فضای جامعه را نقدپذیرتر و قابل تحمل تر می‌کند، تأمین کننده امنیت فکری جامعه هم هست. همچنانکه می‌تواند با قرار گرفتن در مسیر نادرست، تهدیدکننده امنیت جامعه هم باشد. اتفاقاً سخنان دکتر روحانی در افتتاحیه نمایشگاه امسال انذاری بود که رسانه‌ها را از افتادن در مسیر اشتباه و تهدید کننده جامعه بر حذر می‌داشت. حال اگر چند رسانه محدود با تحریم و عدم حضور در این جشنواره ملی فرار به جلو کردند، ارزیابی من چنین است که چون سخن آنها بر خلاف خواست عمومی جامعه است و قدرت رقابت در عرصه اطلاع‌رسانی و جذب مخاطب را نداشتند، با این حرکت خواستند دیده شوند که به نظرم اقدامی غیر حرفه‌ای و غیر اخلاقی بود. از سوی دیگر باید دقت کنیم که تخلف و اشتباه یک یا چند رسانه نباید موجب ایجاد محدودیت و برهم زدن امنیت جامعه رسانه‌ای شود. در غیاب احزاب فراگیر و نهادهای مدنی قدرتمند، رسانه ابزاری است برای شفاف سازی، مبارزه با فساد و نقد نهادهای اداری و سیاسی و هر اقدامی که محدود کننده این نقش مؤثر رسانه شود، موجب افزایش فساد و کاهش نظارت افکار عمومی خواهد شد.

احساس امنیت نزد مردم محصول عملکرد رسانه‌هاست و هر رسانه‌ای که مخاطب بیشتری دارد، وظیفه‌اش در قبال این مسأله سنگین‌تر است، از این رو نقش صدا وسیما در افزایش نشاط اجتماعی به عنوان یک رسالت ذاتی غیر قابل کتمان است. نوع چینش و تنظیم در ساماندهی و مهندسی افکار عمومی بسیار مؤثر است. گاهی می‌توان با انتشار درست یک خبر جامعه را به سمت آرامش و  نشاط سوق داد و برعکس با یک شیطنت و برخورد غیراخلاقی، آرامش و ثبات را از جامعه گرفت. بنابر این اخلاق رسانه‌ای و رعایت آن بویژه در شرایط کنونی جامعه ایران امری لازم است و مهمترین شاخص برای سنجش میزان صداقت، سلامت و اثربخشی رسانه همین است. اخلاق اکسیری است که همه ارزش‌های دیگر با آن سنجیده می‌شود. از این رو رسانه‌ها اصلی ترین معیار  برای سنجش سلامت اخلاقی هستند. آنچه برای یک رسانه به‌عنوان سرمایه  و ارزش باقی می‌ماند، اخلاق رسانه‌ای است. آنجا که مرز باریک میان نقد و تخریب، افشاگری و حریم خصوصی و شفاف‌سازی و بحران آفرینی را به درستی تشخیص‌دهد.

در بازدیدی که از نمایشگاه امسال داشتم، وضعیت مطبوعات را نسبت به گذشته بهتر یافتم. هرچند تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله داریم، اما تنوع و تکثر رسانه‌های شرکت کننده، جوانگرایی و حضور پررنگ جوانان در عرصه خبر و اطلاع رسانی، بهره‌گیری مناسب از فناوری‌های روز، توزیع عادلانه امکانات و فضا میان رسانه‌ها و حضور قابل توجه رسانه‌های استانی و... پیام روشنی برایم داشت؛ اینکه سیاستگذاری دولت در عرصه رسانه منطبق با شعارهای مطرح شده در زمان انتخابات و برخوردار از پشتوانه مطالعاتی و تصمیم‌گیری تخصصی است. بر خود لازم می‌دانم از وزیر بافضیلت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دکتر علی جنتی، شخصیت معتدل، دلسوز و حرفه‌ای، دکتر حسین انتظامی و همه دست‌اندرکاران برگزاری نمایشگاه مطبوعات که چنین بستر مناسبی را فراهم کردند صمیمانه تشکر و قدردانی کنم.

  • چریک‌هایی با کت و شلوار خاکستری

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

مرکز مهم‌ترین تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات سیاسی- امنیتی آمریکا کجاست؟ دفتر مرکزی سازمان سیا در لانگلی ایالت ویرجینیا؟ پنتاگون در آرلینگتون؟ آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) در فورت مید ایالت فلوریدا؟ پاسخ منفی است. برای پاسخ به این سوال باید سری به وزارت خزانه‌داری آمریکا زد؛ «دفتر تروریسم و ​​اطلاعات مالی» (TFI) با حدود 700 کارمند که از آن می‌توان به «اتاق جنگ جدید آمریکا» یاد کرد. اسم این واحد که ریاست آن برعهده معاون وزیر خزانه‌داری است، در ظاهر گول‌زننده است. در این دفتر اطلاعات مالی تروریست‌ها ردیابی و دنبال نمی‌شود. وظیفه آن طراحی و عملیاتی کردن سیاست‌ها و استراتژی‌های آمریکا علیه کشورهای متخاصم و به تعبیر آمریکایی‌ها «سرکش»، با ابزارهای اقتصادی است.

خوان زاراته دستیار رئیس جمهور و مشاور امنیت ملی در دولت جورج بوش که سال‌ها در این میدان کار کرده است، در کتاب خود تحت عنوان «جنگ خزانه‌داری» می‌گوید؛ زرادخانه آمریکا شامل هواپیماهای بدون سرنشین، موشک‌های تام هاوک و چریک‌هایی با کت و شلوار خاکستری است. وظیفه این چریک‌ها تبدیل ابزار مالی و اقتصادی به سلاحی قوی، علیه دشمنان آمریکاست. 15 سال پیش اگر عنوان می‌شد وزارت خزانه‌داری در قلب استراتژی امنیت ملی آمریکا قرار می‌گیرد، کسی این ادعا را جدی نمی‌گرفت اما اکنون این اتفاق روی داده است. کافی است نگاهی به سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال 2015 بیندازید. در این سند 30 صفحه‌ای 9 بار از واژه تحریم استفاده و تاکید شده استفاده از جنگ اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی مورد نظر، اولویت دستور کار دیپلماسی آمریکا خواهد بود. این سند به روشنی گویای جایگاه تحریم در راهبرد کلان واشنگتن علیه رقبا و دشمنان است. 

البته استفاده از ابزار تحریم سابقه‌ای بس طولانی دارد. مطالعات تاریخی نشان می‌دهد اولین تحریم با هدف سیاسی، به چند سده پیش از میلاد مسیح -حدود 2500 سال پیش- بازمی‌گردد. یک تحقیق مفصل از سوی موسسه پیترسون درباره اقتصاد بین‌المللی نشان می‌دهد طی یک قرن اخیر - از سال 1914 تا 2014- بیش از 220 بار از این ابزار در روابط بین‌المللی استفاده شده است. از سال 1914 تا 1969 تحریم  63 بار اعمال شده که 19 مورد آن به صورت یکجانبه از سوی آمریکا بوده است. از سال 1970 تا 2014 نیز  161 مورد اعمال تحریم بوده که 54 مورد آن از سوی آمریکا و یکجانبه است. جزئیات این تحقیق نشان می‌دهد با گذشت زمان، استفاده از ابزار اقتصادی برای رسیدن به اهداف سیاسی افزایش چشمگیری داشته و کیفیت و ابعاد آن نیز پیچیده و گسترده‌تر شده است، تا جایی که از آن به عنوان «جنگ‌های مدرن» یاد می‌شود.

ینس وایدمن، رئیس بانک مرکزی آلمان از این تقابل به عنوان «جنگ‌های ارزی» یاد می‌کند و در اظهاراتی قابل تامل می‌گوید؛ راه برقراری «نظم نوین جهانی» جنگ ارزی- اقتصادی است. هدف از این جنگ تبدیل جهان به یک بازار واحد، با ریاست یک امپراتوری است. جهانی مشابه یک سوپرمارکت که کشورها، به عنوان شعب آن در نظر گرفته شده که هر یک دارای مدیران اجرایی تابع مدیر کل هستند. برخلاف دوره جنگ سرد، که بمب‌های اتمی وظیفه ارعاب و اعمال نفوذ خود به رقیب را برعهده داشتند، «بمب‌های اقتصادی» در خدمت نابودی پایه‌های مادی استقلال ملی کشورهای مزاحم جهانی‌سازی و در صورت لزوم، در خدمت کاهش جمعیت انسانی مناطق تصرفی قرار می‌گیرند!

اینها تنها گوشه‌ای از واقعیت‌های جنگ اقتصادی جهانی آمریکا علیه کشورهای مستقل است. کشورهایی که نمی‌خواهند شعبه‌ای از سوپرمارکت جهانی آمریکا باشند. پس باید انگ حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر، تلاش برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی و... بخورند و هدف «بمباران اقتصادی» قرار گیرند. جمهوری اسلامی ایران، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی آماج این بمباران قرار داشته و این جنگ طی یک دهه اخیر وارد فاز تازه شده است. شدت این نبرد علیه ایران به حدی است که به اعتراف آمریکایی‌ها تحریم‌های اعمال شده در طول تاریخ بی‌سابقه است و هر نظام دیگری را از پای درمی‌آورد. آمریکایی‌ها تقریباً از سال 2005 نوع جدیدی از تحریم‌ها را پایه‌گذاری کردند که از آنها می‌توان به عنوان «تحریم‌های دلار محور» یاد کرد. طراحان این عملیات جنگی- اقتصادی، آن را «تحریم هوشمند» می‌نامند. واشنگتن امیدوار بود با سلاح جدید خود، جمهوری اسلامی را از پای درآورد. دولتمردان و محققان آمریکایی معترفند یکی از اصلی‌ترین اهداف واشنگتن در به کارگیری ابزار تحریم، براندازی(regime change) است و به راستی کدام کشور در دنیا بیش از ایران مانع آمریکا در رسیدن به اهداف خود است؟ چنانچه کسی ادعا کند برنامه گسترده، طولانی‌مدت و هدفمند آمریکایی‌ها صرفاً مهار فعالیت هسته‌ای ایران بوده، اگر نگوییم مغرض، بدون شک فردی بی‌‌اطلاع است.

آمریکا در رسیدن به هدف خود از راه‌اندازی جنگ اقتصادی علیه ایران شکست خورده است. اینجاست که چند روز پیش واشنگتن پست پس از اذعان به اینکه؛ «36 سال تحریم به تغییر نظام (در ایران) منجر نشد؛ آنها نه تنها در رفتار ایران در منطقه تغییر جدی ایجاد نکردند، بلکه آن را بدتر کردند»، از طرح عملیات جدید آمریکا پرده برداشت؛ تحریم مثبت! واشنگتن پست این طرح جدید را اینگونه تعریف می‌کند؛ «تعامل با تهران و ترغیب آن با چماق‌های کمتر و هویج‌های بیشتر با استفاده از «تحریم‌های مثبت» که زمامداری اقتصادی و قدرت بازار نرم در شکل کمک‌های خارجی، سرمایه‌گذاری، بازرگانی و انتقال‌های فناوری را شامل می‌شود... عمل نمادین رفع تحریم‌ها، صرف نظر از میزان دستاوردهای مالی به ایران این سیگنال را خواهد رساند که آمریکا، یک شریک مذاکره‌ای جدی، قابل اعتماد و قابل اتکا است.» البته تصور اینکه در استراتژی «تحریم مثبت» سیلی از سرمایه‌گذاری و انتقال فناوری و همکاری اقتصادی و... به سوی ایران روانه شود، خیال باطلی است. این استراتژی به جای ارائه مشوق، عمدتا مبتنی بر وعده است. 

 «تحریم مثبت» دقیقاً همان چیزی است که اوباما به آن امید دارد؛ ایران از مسیر توافق هسته‌ای تا 10 سال دیگر تغییر کند. بدون شک این رویای اوباما تعبیر نخواهد شد و بسیاری از تحلیلگران آمریکایی منتقد برجام نیز از همین منظر مخالف رویکرد اوباما هستند. پس چه خواهد شد؟ تحریم، یک واسطه میان دو رویکرد دیپلماسی و جنگ است. وقتی جمهوری اسلامی ایران همچنان رویکرد انقلابی و ضداستکباری خود را حفظ و حتی تقویت کند، دلیلی برای ارائه هویج نیست و دوباره چماق تحریم نمایان خواهد شد.

اینجاست که می‌توان اهمیت کلیدی سطور پایانی نامه تاریخی حضرت آقا خطاب به رئیس جمهور را درباره تایید مشروط برجام درک کرد؛ «همان‌طور که در جلسات متعدّد به آن‌جناب و دیگر مسئولان دولتی یادآور شده و در جلسات عمومی به مردم عزیزمان گوشزد کرده‌ام، رفع تحریم‌ها هر چند از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران کار لازمی است، لیکن گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و رفع معضلات کنونی جز با جدّی گرفتن و پیگیری همه‌‌جانبه‌ اقتصاد مقاومتی میسّر نخواهد شـد.»

آیا حرکت کلی، جهت‌گیری‌های سیاسی و اقتصادی، برنامه‌ها و اظهارنظرهای دولت به عنوان نیروی خط مقدم این نبرد، نشانگر درک و پذیرش درگیر بودن در یک جنگ تمام عیار اقتصادی است؟ پاسخ این سوال امیدوارکننده نیست. اگر اینگونه بود چند روز پیش، رهبر معظم انقلاب با گلایه نمی‌فرمودند؛ «مسئولان دولتی تازه، گزارشی درباره‌ برنامه‌های در نظر گرفته‌شده برای اجرای اقتصاد مقاومتی به من داده‌اند.»

 ایشان 8 سال پیش - همزمان با طراحی‌های اتاق جنگ آمریکا در وزارت خزانه‌داری این کشور- هشدار داده بودند؛ «من برنامه‌های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می‌کنم: اول، جنگ روانی؛ دوم، جنگ اقتصادی؛ و سوم، مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی.» موضوع نبرد در میدان علم نیز خود داستان شنیدنی دیگری است که آن را به وقتی دیگر موکول می‌کنیم. چشم امید حضرت آقا در این میادین سرنوشت‌ساز به نیروهای مومن و انقلابی -به خصوص جوانان- است. اینها می‌توانند در این نبرد چریک‌های کت و شلوارپوش آمریکایی را مغلوب کنند.