درباره درياي عميقي چون علامه محمدتقي جعفري هم نميشود به راحتي حرف زد و به ابعاد مختلف زندگي او دست يافت ولي براي چشيدن كمي از اين دريا و در سالروز وفات علامه سراغ يكي از قديميترين شاگردان علامه آمديم تا مگر بشود تا حدودي حق مطلب را ادا كرد. دكتر عبدالرحيم گواهي كه هم در اديان و عرفان و هم در سياست فردي نامآشناست 37سال محضر علامه جعفري را درك كرده است و تغيير مسير زندگياش را از دانشجويي مهندسي نفت به سمت دكتري دينشناسي تطبيقي، مديون استاد خود است. دكتر گواهي براي ما از منش و سلوك علامه جعفري ميگويد و اينكه چطور استاد با اينكه آيتالله خويي مرجع بزرگ شيعيان از او ميخواهد كه در نجف بماند راهي ايران ميشود تا جام خالي دانشجويان را از معارف اسلام لبريز كند.
- علامه محمدتقي جعفري فرد انديشمندي بودند و تاليفات زيادي از ايشان به جاي مانده است اما بهنظر ميرسد آنطور كه بايد و شايد به تفكر و انديشه ايشان پرداخته نميشود يا حداقل در جامعه گسترده نميشود؛ بهنظر شما دليلش چه ميتواند باشد؟
آقاي جعفري سبك و سياقي داشتند، خيلي فلسفي، علمي و حكمي بودند؛ مثلا با آقاي دكتر شريعتي كه من هم با ايشان خيلي آشنا بودم، فرق ميكند ولي رويكردشان به مسائل ديني نوع ديگري بود. البته آقاي جعفري روحاني و اسلامشناسي عميق، فيلسوف و فقيه بودند و به اين درجه در فلسفه و فقه رسيده بودند، درحاليكه مرحوم دكتر علي شريعتي مسلمان روشنفكر و دلسوزي بودند. اما سبك گفتار، نوشتار و رويكرد دكتر شريعتي، سبك ديگري در زمان خودش بود كه با سبك آقاي جعفري متفاوت بود حتي با سبك دكتر مطهري كه با ايشان هم آشنايي و حشر و نشري تا حد خودم داشتم. آقاي مطهري خيلي خطابي سخن ميگفتند و منبرها و سخنرانيهايشان خيلي جذاب بود اما اصلا شايد در سبك و سياق آقاي جعفري نبود. علامه دانشمندي بودند كه خودشان را براي حوزه دانشگاه و دانشگاهيان و مسائل علمي و دين وقف كرده بودند. البته اوايل كه از نجف تشريف آورده بودند، سختي كلامشان مشهود بود، گاهي به شوخي اشاره ميكردم كه اجازه بفرماييد آثار شما را ترجمه كنم، يعني از فارسي به فارسي! يا به تعبيري تحليلي كه قابل فهم باشد. همين امروز اگر كتابهاي اجبار يا جبر و اختيار را مطالعه كنيد، درمييابيد كه كارهاي خيلي سنگيني است. به قول مولانا «... در رهي از بند آهن كي كم است؟» آدم نبايد در علم و بروز و ظهور علمي خيلي نمايان شود. حق با شماست آقاي جعفري انسان يا حكيم يا فيلسوف فرهيختهاي بودند كه آثارشان بايد در كتابخانهها باشد و هر زماني پژوهشگران يا انديشمندان بر حسب نياز مراجعه كنند. اگر كسي تفسير نهجالبلاغه يا تفسير مثنوي ايشان كه خودم هم در جريان تاليف اين دو اثر و آغاز و ادامهاش بودم را يك كتاب درسي براي يكبار خواندن تلقي كند، خواهم گفت كه اصلا اينكار را نكند. اينها دايره المعارفي از افكار و احوال ذهني اين مرد بزرگ است كه گاهي بخواهيم دنبال مبحثي بگرديم بايد چيزي دنبال اين فكرواژه درست كرد و عنداللزوم سراغشان رفت. اگر كسي بخواهد يك ترجمه دمدستي از نهجالبلاغه را ببيند، نيازي نيست به آن نيمي كه ايشان تفسير كردند و قريب 25جلد است، رجوع كند. اين يك گنجينه است و اميدوارم تا حدودي پاسخ سؤال شما را داده باشم.
- شما در چه دورهاي شاگرد ايشان بوديد؟
شاگرد تعبير بلندي است و من هرگز نميتوانم ادعاي شاگردي ايشان را بكنم ولي از حدود اوايل سال 40در خدمت ايشان بودم. بنده از اوايل سال 41به دانشكده نفت آبادان رفتم. در دانشكده نفت آبادان با قلت سواد، رئيس انجمن اسلامي شدم چون بهاييها زياد بودند و شركت نفت زمان شاه فضاي خاصي داشت. در آنجا از آقاي جعفري دعوت به عمل آورديم و نخستين سخنران ما در دانشكده نفت آبادان آنهم يك روحاني، آقاي جعفري بود و نخستين سخنراني ايشان در دانشگاه همانجا بود. كمااينكه بعدا هم همين قضيه در مورد دكتر شريعتي و مرحوم مطهري صدق پيداكرد. مرحوم مطهري و جعفري كه روحاني بودند را توضيح ميدهم؛ آقاي جعفري، در مورد طبيعت و ماوراءالطبيعه صحبت كردند و انجمن همان زمان جزوهاي چاپ كرد. آقاي مطهري هم در دانشكده نفت آبادان بعد از آقاي جعفري سخنراني كردند كه مربوط به اوايل دهه 40 است. بنابراين من از اوايل دهه40- وقتي از 18سالگي وارد دانشكده شدم- تا زمان فوت استاد، خدمت ايشان حشر و نشر داشتم كه حدود 37سال ميشود.
- در برخوردهاي اوليه چه چيز بيش از همه شما را جذب كرد؟
آقاي جعفري اصلا براي اينكه يك چهره علمي- دانشگاهي باشند، خلق شده بودند. بعدا هم مرحوم مطهري بعد از ورود به دانشكده الهيات همان راه را پيش گرفتند. مرحوم آقاي خويي كه اجتهاد مرحوم جعفري را صادر فرموده بودند در متني كه حاوي واژههاي بسيار بلند و ستايشآميز و فاخري بود در مورد مرحوم جعفري نوشتهاند، گفته بودند كه «شيخ محمدتقي! اگر تو در نجف بماني، مرجعيت تو مسلم است» و آقاي جعفري از آقاي خويي اجازه گرفته بودند كه به ايران بيايند و به حوزهها سر بزنند. در ايران نه در يك مسجد و نه در يك حوزه و نه در يك مدرسه مثل مدرسه مروي بلكه در خانهاي ابتدا در پاچنار مقيم شدند و از همان ابتدا هم نوعا در جلساتشان دانشگاهيان و استادان و گاهي چند طلبه هم حضور داشتند ولي اختصاصا كار دانشگاهي ميكردند و نه كار حوزوي. ممكن است در منزلتان هم باشيد اما درس حوزوي بدهيد و طلبهها از قم بيايند و درس بگيرند اما ايشان مقصد و مقصودشان را دانشگاهيان گذاشته بودند و شايد از پيشقراولان روحانيوني بودند كه به يك معنا مبتكر و مبدع اين ارتباط حوزه و دانشگاه بودند. چون واقعا از نجف با آن هوش و حافظه فارغالتحصيل شدند و از همه مهمتر اخلاص دينياي كه در ايشان كمنظير بود و شرط توفيقشان اخلاصشان بود. علامه جعفري خودشان آگاهانه دانشگاه را در كنار دانشگاهيان انتخاب كرده بودند البته هرگز استادي را نپذيرفتند با اينكه به ايشان پيشنهاد شد و حتي مرحوم مطهري نيز اصرار فرمودند اما يك حريت خاصي داشتند. نميخواهم بگويم هركس به دانشگاه ميرفت آن حريت را نداشت كمااينكه مرحوم مطهري هم در دانشگاه استاد شدند ولي آن مقدار قيد و بند را هم نپذيرفتند و حاضر شدند با درآمد مختصري كه از آثارشان داشتند، امرار معاش كنند. تا جايي كه ميدانم وجوه شرعيه هم مطلقا استفاده نميكردند و از همان محل مختصر امرار معاش كردند. حتي زير بار قيدهايي هم كه قبلا در دانشگاه بوده و هنوز هم گاهي هست و محدوديتهايي براي آزادانديشي يك حكيم ايجاد ميكند، نرفتند. كما اينكه وقتي در فرهنگستان عضويت ايشان تثبيت شد در گروه علوم انساني نيز تشريف نياوردند و از حريت خاصي برخوردار بودند. پاسخ من اين است كه ايشان گويا زاده شده بودند براي پيوند دين و دانشگاه و از اول انسشان با دانشجويان و اساتيد بود و معاشرت و مانوس بودنشان با روشنفكران و دانشگاهيان بود.
- يعني اين بيشتر از همه برايتان در برخورد اوليه تأثيرگذار بود؟
بله. شما ببينيد اگر بنده و شما هم به جايي برويم نخستين چيزي كه جذبمان ميكند همان اخلاص است. البته عمق ديني به جاي خود محفوظ ولي اخلاص و سلوكشان خيلي نزديك بود. حرف و عمل مال انبيا و اوصيا و ائمه است و كار ما نيست ولي از آن سطح پايينتر، در تطابق حرف و عمل خيلي بالا ايستاده بودند كه نفوذ كلامي به ايشان داده بود كه در معدود كساني در اين سطح ديده بودم. چه در زمان رژيم گذشته يا بعد از انقلاب در جاهايي كه تشريف ميبردند گاهي در شهرستان يا تهران همراهشان بودم. حافظه قوي و عمق مطالعات فقهي و علميشان زبانزد بود و از طرف ديگر جزو حوزوياني بودند كه با علوم روز خيلي مانوس بودند. آن موقع تكامل و حرفهاي فرويد و داروين و ماركس و ماترياليسم كه مطرح بود را ميدانستند و مطالب جديد را خوانده بودند و از نظر علمي هم براي آنها پاسخ داشتند.
- با توجه به اينكه سالها با علامه معاشرت داشتيد، رفتار و سلوكشان علاوه بر بعد فلسفي كه بعد معنوي خيلي قوياي هم داشتند، در تغيير نگاهتان به زندگي و كارهايتان چقدر تأثيرگذار بود؟
اگر بخواهيد مرا الگو قرار دهيد به اشتباه ميافتيد! چون يك روحاني بزرگي به پسرش گفت كه تو ميخواهي چه شوي؟ و پاسخ شنيد كه ميخواهم مثل تو شوم. در سر خود زد و گفت كه من ميخواستم مثل امام صادق(ع) شوم، اين شدم و تو اگر بخواهي مثل من شوي چه ميشوي؟! من تنها اخلاص را از ايشان آموختم اما آنقدر بدانيد كه وقتي به دانشكده نفت آبادان رفتم، در انتها مهندس نفت شدم ولي عبدالرحيم گواهي كه بعدا دكترايش را در دينشناسي تطبيقي گرفت و 2 كلمه هم عرفان و قرآن آموخت و 50سال بيشتر است كه شبانه روز با قرآن مشغول است و تفسير ميگويد همه محصول نفس پاك و گرم آقاي جعفري است. حداقل، راه زندگي مرا عوض كردند و من در راه علوم دقيقه و رشته مهندسي بودم و راه ترقي و پيشرفت هم برايم باز بود كمااينكه يكي، دو سال هم در شركت نفت كار كردم ولي اگر روزي 8ساعت در شركت نفت كار كردم روزي 8ساعت هم در راهي كه آقاي جعفري پا گذاشته بود، قدم برداشتم. البته آنقدر بزرگ بود كه من هرچه آموختم در شريعت و نه در طريقت بود. راه شرع و راه طريقت 2 راه است و باطن و ظاهر دين بحثهاي ديگري است ولي در سلوك هرچه آموختم عمدتا از ايشان است و بعد درسهايي هم از مرحوم دكتر شريعتي و مطهري و ديگراني كه آن زمان در دهه 40بودند يعني زماني كه ذهن من شكل ميگرفت، مرحوم آقاي جعفري نقش بسيار برجستهاي داشت و همان حشر و نشر با ايشان برايم تأثيرگذار بود. خيليها از معنويت و سلوك مرحوم بهجت تعريف ميكنند يا در عرفان آقاي نخودكي يا دولابي و مجتهدي كه كتابهايي هم نوشته شده است و كساني كه در اين عصر جديد بودند اما اگر جنابعالي 10يا 100كتاب راجع به آقاي دولابي بخوانيد آيا اين معادل نيم ساعت كنار آقاي دولابي بودن است؟ مثل اين است كه شما راجع به اقيانوس آرام يك عالمه كتاب بخوانيد؛ آن كجا و يك دريانوردي كوچك روي اقيانوس آرام با 10هزارمتر عمق كجا؟ كنار آقاي جعفري بودن براي كسي كه استعداد داشت، نعمت بود. ظاهرا ما با پاي خودمان به جايي ميرويم و مولوي ميگويد كه «آب را آبي است كان ميراندش، روح را روحي است كان ميخواندش» امور عالم گرداننده و نظامي دارد و او است كه بنده يا شما را در خانه آقاي جعفري قرار ميدهد.
- همانطور كه اشاره كرديد كنار علامه بودن خيلي متفاوت است. از جمع شاگردان علامه و نوع برخورد و معاشرتشان بگوييد كه با شاگردان چگونه بود؟ از آنجا كه ايشان هم مقام علمي و هم مقام معنوي بالايي داشتند.
پيامبر بزرگوار فرمودند كه به هر كسي قدر ظرفيت و عقلشان آموختهاند. آقاي جعفري انصافا صفت پيامبرگونه را داشت و گاهي ميديدم چنان با نوه يا اولاد كوچكشان به خوبي رفتار ميكرد كه مورد تعجب واقع ميشد. يعني يك حشر و نشر پيامبرگونه داشتند؛ «چونكه با كودك سر و كارت فتاد، هم زبان كودكي بايد گشاد». با راسل مكاتبه داشت و ميديدم در داخل هم هشترودي و دكتر حسابي و افرادي كه سرشان به تنشان ميارزيد در كنارشان بودند و ايشان همان انسان ساده، پاك انديش، عميق، دانشمند، باحيا، با عفت كلام و متواضع و خاضع بودند و كساني كه خدا ميگويد عبادالرحمان اينگونه هستند. انصافا از نمونههاي بارز و بندگان شايسته خدا بودند. اصلا هيچ وقت از ايشان غرور نديديم و با ما هم مثل فرزندان خودشان رفتار ميكردند و ما هم استاد را چون پدري مهربان ميديديم.
- ميخواهم بدانم بازگشت به زندگي بزرگاني مثل علامه جعفري و امثالهم براي نسل جوان چه عوايدي دارد ؟
بالاخره يك مينيمم استعدادي لازم است. گفت «بشوي اوراق اگر همدرس مايي كه درس عشق در دفتر نباشد». اين توفيقي نيست كه به همه بدهند براي اينكه دنيا لهو و لعب و زينت است. بايد رو به سوي خدا كرد و همه رو به سوي خدا كردن هم دست ما نيست و بايد به خويشتن خويش بازگشت كرد و بايد از اين خويش درآمد و انساني نو شد و جهاني نو ساخت. اينكه ما آلوده همه اين آلودگيهاي انواع و اقسام علمي شويم! اعتياد به متريالسم، كمونيستم، سكولاريسم و لائيسيم، شيطان پرستي و معبد انسان و اخلاق و معنويت را در معبد علم قرباني كردن است. خيلي از علماي امروز كه به قله ماديت و جهان فيزيكال رسيدهاند؛ امثال آقاي هاوكينگ به زعم من احمقانه فكر ميكند كه با 2 نوع فرمول نجوم و فيزيك ثابت كرده كه خدا نيست و نميداند كه 2500سال است كه مثل اين ناخداباوران سعي كردهاند اين كار را انجام دهند درحاليكه بايد خودشان را ثابت كنند و خداوند ثابت است. تو بايد عدمبودن خودت را ثابت كني كه چند صباحي حبابي روي آب هستي و ميروي و ميخواهي ثابت كني كه خدا نيست؟! آقاي جعفري از سادهزيستي برخوردار بود و معلم اخلاقش آشيخ مرتضي طالقاني در حوزه بودند. كي جعفري را جعفري كرد؟ استعداد، دعاي پدر و مادر و خواست الهي و فضايي كه در آن قرار گرفته بود از عوامل است و هزار چيز بايد دست بهدست هم دهد تا قطره باران ما گوهر يكدانه شود. بايد از خدا خواست. الان عصر گمشدن معنويت است و معنويت بيخدا در غرب درست شده است. ما كه قويترين بنيان شرقي و اسلامي را داريم برايمان عرفان بودايي درست كردهاند و بعضي جوانهايمان در كليساهاي خانگي، مسيحي ميشوند! اين خيلي بد و غيررحماني عمل كردن به سنتهاي پيغمبر است. ايشان در 23سال با اخلاق و محبت و عملشان جهاني را زير و رو كردند. مگر ما شاگردان امام صادق(ع) نيستيم؟ اگر دين را جز محبت نميديديم كه بايد يكي از حرفهاي امام صادق را عمل ميكرديم كه جوانها جذب ميشدند. جوان جذب صداقت و معنويت ما ميشود. جذب راستگويي و حرف و عمل ما ميشود.
- از كجا آمده و آمدنش بهر چه بود؟
نگاهي كوتاه به زندگي و خصوصيات علامه محمدتقي جعفري
اينكه ميگويند انسان كاري ميكند و بعد در نسلهاي آينده او تأثير ميگذارد همين است؛ آقا«كريم» نانواي تبريزي هيچ وقت بدون وضو دست به خمير نان نزده بود و تاجايي هم كه ميشد با مردم در قيمت نان راه ميآمد. يك شب وقتي همه شهر را قحطي فراگرفته بود او در راه منزل 2 نفر را ميبيند كه در مخروبهاي مشغول خوردن استخوانهاي مرغ هستند و وضعيتشان خوب نيست. يكي از 2نان سنگك همراهش را به آنها ميدهد و آنها هم در حقش دعا ميكنند كه خداوند فرزند صالحي به او عطا كند. اين دعا مستجاب ميشود و حاصل آن ميشود «علامه محمدتقي جعفري».
تقوا و مردمداري پدر در كنار قرائتهاي قرآن مادر، معنويت در محمدتقي نوجوان را پايهريزي كردند و او كه 15سال بيشتر نداشت با اجازه خانواده راهي تهران شد تا دروس حوزوي بخواند. مدرسه فيلسوف، واقع در جوار امامزاده اسماعيل و ابتداي يكي از وروديهاي بازار قديمي تهران، نخستين جايي بود كه محمدتقي براي كسب دانش قدم به آنجا گذاشت. او در مدرسه فيلسوف، از استاد آيتالله حاج شيخ محمدرضا تنكابني پدر حجتالاسلام محمدتقي فلسفي، «مكاسب» و «كفايه» را آموخت. اما نجف در خودسازي علامهجعفري بسيار مؤثر واقع ميشود و عبادت و درس تمام روز علامه را پر ميكند. علي جعفري پسر علامه جعفري ميگويد: «برنامه شبانهروزي ايشان به اين صورت بود كه قبل از اذان صبح بيدار شده و به بارگاه موليالموحدين مشرف ميشدند و بعد از اينكه نماز ميخواندند، مختصر صبحانهاي ميخوردند و به مباحث علمي و درسي ميپرداختند و وقت بيكاري نداشتند و اين هم در شرايطي بود كه حتي براي تهيه غذا معمولا پول كافي نداشتند. پدر تعريف ميكردند كه گرماي نجف در تابستانها به حدي بود كه پرداختن به هيچ كاري ممكن نبود و ما آنقدر به درس علاقه داشتيم كه شبها تا نصف بدن و بعضي وقتها تا زير گردن در آب فرو ميرفتيم و در نور چراغ نفتي كتاب بهدست تا صبح مطالعه ميكرديم». همين سختي دادن به نفس است كه باعث ميشود يك روز وقتي همحجرهايهاي او به شوخي از او ميخواهند بين يكي از خوانندگان زن عرب و ديدار اميرالمومنين علي(ع) يكي را انتخاب كنند حتي به عكس خواننده نگاه هم نميكنند و بعد هم بهخاطر اين حسن انتخاب مورد تفقد مولاي متقيان قرار ميگيرند. بازگشت ايشان به ايران بهمنظور تربيت نفوس متعد دانشگاهي است كه كمتر روحانياي را در ميان خود ديدهاند كه هم از معارف و سير و سلوك برايشان بگويد و هم مسائل عميق فلسفي را مطرح كند و به تفكرات الحادي آن زمان پاسخ دهد. شيوه او در برخورد با مخالفان هم «مرنج و مرنجان» بود كه ميشود هزاران مورد از آن را در زندگي علامه جعفري پيدا كرد. رفتار او در خانواده هم به همينگونه بود. عشق ايشان به امامحسين(ع) كه در كتاب «امامحسين(ع) فرهنگ پيشرو انسانيت» مشهود است در آخر عمر هم به اثبات ميرسد. غلامرضا جعفري ديگر فرزند علامه دراينباره ميگويد: «چون علامه دچار سكته مغزي شده بود و قدرت تكلم نداشت، در آخرين لحظههاي عمرشان با ايما و اشاره از من ميخواستند كه چيزي را برايشان بياورم ولي من هر چه تلاش ميكردم نميفهميدم كه ايشان چه خواستهاي دارند. يك پارچه سبزي بود كه يكي از دوستان علامه چندماه قبل از كربلا آورده بود و به ضريح مطهر امامحسين(ع) متبرك شده بود. من متوجه شدم كه علامه آن پارچه را ميخواهند. به سرعت از بيمارستان خارج شدم تا آن پارچه سبز را بياورم. رفت و برگشت حدود يك ساعت طول كشيد و من وقتي به بيمارستان رسيدم، ايشان تمام كرده بودند و دكترها پارچه سفيدي را به سرشان كشيده بودند. از اينكه نتوانسته بودم اين خواسته استاد را به موقع اجابت كنم خيلي متاثر شدم. پارچه سفيد را كنار زدم و پارچه متبركشده را روي صورت علامه گذاشتم؛ در كمال تعجب مشاهده كردم كه ايشان چشمانشان را باز كرده و لبخندي زدند و براي ابد چشمانشان را بستند».
- محبت استاد
در دانشكده نفت آبادان يك جوان لاغر، ضعيف و نحيف بودم و رئيس انجمن اسلامي شدم و كساني كه سرشان به تنشان ميارزيد را دعوت كرده بوديم. سالني در شركت نفت داشتيم كه حدود 1500نفر گنجايش داشت و تمام كساني كه تشخص دنيوي و اخروي داشتند را دعوت كرده بوديم و همه بودند غيراز چند نفر از روحانيون مشاهير كه رئيس حوزه آبادان بودند. آقاي جعفري هم جوان بودند و حدود 40سال داشتند و پشت تريبون رفتند و عمامهشان هم خيلي حركت ميكرد. ايشان درمورد طبيعه و ماوراءالطبيعه صحبت كردند و بعد هم با لهجه شيرين تركيشان فرمودند كه چطور بود؟ من تازه ميخواستم الفبا ياد بگيرم و از من اظهارنظر خواستند و محبت فرمودند. گفتم: آقا بينهايت عالي بود. خيلي تعجب كردم كه ايشان گفتند عجبا چطور عالي بود؟ گفتم: براي اينكه از بين اين 1500نفر يك نفر هم متوجه نشد كه شما چه ميگوييد! ايشان خنديدند و گفتند كه چرا؟ گفتم: آقا اين بهترين سخني است كه ميشود گفت چون اينها همه دكتر و مهندس و ليسانس و فوقليسانس هستند و فكر ميكردند كه عليآباد هم شهري است و با 10كلاس درس خواندن فهمشان بالا ميرود و آدم و حكيم ميشوند و حالا يك طلبه جوان به فارسي حرف زد و اينها اينقدر بيسواد هستند كه هيچكدام نفهميدند چه ميگويد. اين كتاب فلسفي هم چاپ شد اما مهم بود كه در آن شهر به مدعيان علم و استادان دانشگاه نفت بگوييم كه درس حكمت درس ديگري است. آقا خيلي خنديدند و اين يكي از شيرينترين خاطرات من از ايشان است.
- در حديث ديگران
استاد محمدرضا حكيمي؛ انديشمند اسلامي: آشنايي اينجانب با علامه بزرگوار، متفكر گرانقدر اسلامي، آيتالله حاج شيخ محمدتقي جعفري تبريزي، به 40سال پيش از اين ميرسد. ما در اين روزگار، يك نمونه از عالمان جامع را مينگريم كه به آفاق فكري بس گستردهاي دست يافتهاند و در قلمرو انديشه از محدودههايي خاص فراتر رفتهاند. آثار فراوان و پرتنوع ايشان كه شماري از آن مورد شناسايي قرار گرفته، گواه صادقي است بر اين چگونگي... و مشك آن است كه ببويد. و اين همه بركت علمي و تربيتي كه در طول چند دهــه از زبان و خامه استاد جعفـري- چه در ايران و چه در خارج از ايران- عرضه شده، واقعيتي است گوياي جامعيتي چشمگير در غالب ابعاد. يك نگاه به نامهاي تأليفات ايشان و موضوع سخنرانيها و سپس محتواي آنها، براي تشخيص اين ويژگي بسنده ميكند.
پروفسور دلي كاستاپولوس، محقق و استاد دانشگاه آتن: چند سال قبل، به اتفاق ديگر دوستان از يونان با آقاي جعفري در منزلشان ديدار و بحث و گفتوگوهاي فراواني داشتيم. نگرشهاي ايشان- خصوصا كتابخانه وي- بر ما تأثيرگذار بود. 3 سال قبل از رحلتش (سال 1374خورشيدي)، به يونان آمده بود و در مجلسي، بيش از 2 ساعت با ايشان گفتوگو داشتم. من شخصا دريافتم ايشان فيلسوف واقعا برجستهاي هستند. او انديشهاي عالي داشت و نقش مهمي در فلسفه اسلامي ايفا كرد.
پروفسور ولقاريس، استاد دانشگاهآتن: در تمام عمرم كسي همچون استاد جعفري مرا تحتتأثير قرار نداده است. در شهر باستاني آتن به جاي اينكه براي خيابانها نامي انتخاب كنند، در هر گوشه از شهر ستوني نصب كرده و روي هر ستون، 3 هرمس- خداي ارتباطات را- نصب ميكردند تا راهنماي افراد باشد. هرمهها از آن زمان بهعنوان اشخاصي برجسته و راهنمايان مردم معروف شدند. فرزانگان باهوشي كه مردان خدا بودند و هدفشان هدايت خلق بود، هرمه ناميده ميشدند. آنان همواره در حال تحقيق و تفحص بودند، استعداد و عقل و هوش خود را صرف خدمت به انسانيت و معنويت كرده، همچون ستارگاني درخشان، هدايت انسان را در مسير دشوار زندگي برعهده داشتند. از اينگونه اشخاص نادر، ميتوانم به استاد محمدتقي جعفري اشاره كنم كه نهتنها مايه مباهات ايران بلكه افتخار جهان است.
استاداسماعيل(كوزو) ناكاياما، شاگرد علامه جعفري: او در قله علم و معرفت قرار داشت و در عين حال، با دانشجويان خود و مردم عادي كه وقت گرانبهايش را در اختيار آنان ميگذاشت، بسيار نزديك بود. در اوايل دهه 50هـ.ش من براي نخستين بار، علامهجعفري را ملاقات كردم. از آن پس، بيشترين مطالب اصولي اسلام و فلسفه اسلامي را از ايشان فراگرفتم. او نهتنها اسلام را به من آموخت بلكه راهنماي زندگي من نيز شد. معلومات بيكران ايشان، مانند اقيانوس و عظمت و وقار ايشان، همانند كوه هيماليا بود.
پروفسور موچوپولوس، استاد فلسفه دانشگاه آتن: دغدغه اصلي استاد جعفري، هدف و آينده بشريت بود. محققي بود كه تجربههاي فراواني از مسائل و معضلات جامعه معاصر داشت و نميكوشيد كه خود را از اين مسائل پنهان دارد. جعفري سرشار از احساسات عميق بود. همكاران من در ديدار با او، آنچنان تأثير پذيرفتند كه او را احاطه كرده بودند. اين تلقي اينجانب را كه با اهميت است، ارائه ميكنم و افتخار ميكنم كه او دوست من و نماد روح اسلامي ايران بود. همچنين، وي استاد برجسته فلسفه اسلامي و ارزشهاي اخلاقي را از قرآن برگرفته بود. او منتقد انديشه اجتماعي جهان معاصر بود و پژوهشگري كه هم از ارزشهاي كهن و هم از ارزشهاي نوين برخوردار بود.