ولی هر چه بود، پدر و مادر اشکان درخشان کاپیتان تیم ملی فوتبال نوجوانان هرگز تصور نمیکردند چنین روزی را ببینند.
آن شب، شب تحقق رؤیاها بود. سیاوش درخشان (پدر اشکان)که در جوانی والیبال بازی میکرد و آرزو داشت در مسابقات بینالمللی به میدان برود، پسرش را روی دوش مردم کشورش میدید و معصومه امینی( مادر اشکان) از اینکه پسر رعنایش آرزوی پدر را برآورده کرده، اشک میریخت.
وقتی برای استقبال اشکان به فرودگاه رفتید انتظار چنین استقبالی از مردم را داشتید؟
مادر اشکان: نه. باور نمیکردم چنین جمعیتی برای استقبال از تیمی آمدهاند که پسر من هم یکی از آنهاست. جمعیت بیش از حد تصور من بود. اصلا نمی توانستیم به سالن فرودگاه برویم از بس که جمعیت زیاد بود مردم واقعا ما ر ا غافلگیر کردند.
- چه حسی داشتید؟
نمیتوانم توصیف کنم. انگار روی ابرها راه میرفتم. خیلی خوشحال بودم. خیلی.خب پسر من قهرمان جهان شده بود و همه او را با دست نشان می دادند .واقعا افتخار میکردم که چنین پسری دارم.البته برای خودش هم خوشحال بودم .اشکان دوره قبل با تیم نوجوانان نایب قهرمان دنیا شده بود و امسال مدال طلا -که آرزویش بود- را به دست آورد.
- آن شب برای اشکان چه کار کردید؟ مثلاً چه غذایی برایش تهیه دیده بودید؟
مراسم استقبال خیلی طول کشید. فکر کنم ساعت 30: 4 صبح بود که به خانه رسیدیم دیگر از شام گذشته بود. ولی افراد فامیل آماده بودند و گوسفند قربانی کرده بودند. اهالی محل هم زحمت کشیده بودند و کوچه را چراغانی کرده بودند. پلاکاردها هم که از چند روز قبل از برگشتن اشکان آماده بود.البته آمدن بچه ها مصادف بود با نیمه شعبان همه شهر تزئین شده بود.
- اشکان برای شما چه فرقی کرده، حالا بچه عزیز خانواده است دیگر؟
نه چه فرقی میکند. علاقه مادر که زیاد و کم نمیشود همان علاقه همیشگی است که البته خیلی زیاد است.من بچه هایم را به یک اندازه دوست دارم حالا شاید کمی بیشتر به او توجه کنم که خیلی هم عجیب نیست .خب بلاخره او را کمتر می بینم بچهام زحمت میکشد؛ خسته می شود.
- از اشکان شنیدم در یک خانواده کاملا ورزشی بزرگ شده!
پدر اشکان: بله. اصلا قبل از اینکه اشکان به دنیا بیاید، توپ والیبال تو خانه ما بود. من خودم والیبالیست هستم برای همین اشکان از بچگی با توپ و بازی بزرگ شد. مادرش هم ورزش میکرد. خانواده ما یک خانواده کاملا آشنا به ورزش و البته علاقهمند به ورزش است.
اشکان هم از همان بچگی علاقه نشان داد و محیط هم که آماده بود. خدا را شکر خوب رشد کرد.
مادر اشکان: شاید باورتان نشود، اشکان از بچگی در سالن والیبال و با توپ بزرگ شد. از یک سالگی با پدرش به سالن والیبال میرفت برای همین اگر والیبالیست نمیشد تعجب میکردیم.
اولین اسباببازی اشکان توپ والیبال بود.البته من خودم هم ورزش می کنم الان 51سال است که به صورت حرفهای ایروبیک و آمادگی جسمانی کار می کنم .خودم عاشق ورزش کردن هستم وازاینکه پسرم هم به ورزش علاقمند شد خوشحال شدم.
- شما راضی بودید؟
بله. چرا راضی نباشم. پسرم ورزش میکرد. هم خودش علاقه داشت و هم همیشه سلامت بود.
- خب درس و مدرسه چی میشد؟
حالا نمیخواهم از پسرم تعریف کنم ولی اشکان پسر منظم و با برنامهای است. از دوران راهنمایی که به طور جدی والیبال را شروع کرد قول داد هم درسش را بخواند و هم ورزش کند. اشکان خیلی بااستعداد است، وقتی دیدیم به قولش عمل میکند ما هم دلگرم شدیم.
آخر من و پدرش از اشکان هم موفقیت در ورزش را میخواستیم و هم موفقیت در تحصیل آن هم تا ردههای بالا. البته خودش هم خیلی علاقهمند است.با برادر کوچکترش هم صحبت میکند که اول به درس و مشقش برسد وبعد برود سراغ ورزش.
پدر اشکان: خوشبختانه اشکان به درسش میرسد. تا دیپلم بدون هیچ تجدیدی بالا رفت. الان هم پیشدانشگاهی است و مطمئنا دانشگاه هم میرود. او برای خودش برنامهریزی کرده. رکن اصلی زندگیاش تحصیل تا دکترا و قهرمانی در همه ردههای سنی والیبال است.
البته حالا که قهرمان جهان شده است می تواند بدون کنکور در دانشگاه درس بخواند .حالا یک کم سرش خلوت شود برای دانشگاهش هم برنامه ریزی می کند.
- به عنوان پدری که خودتان هم ورزشکار هستید چه توقعی از اشکان دارید؟
توقع خاصی که ندارم. ولی همیشه از او خواستهام به بزرگتر و پیشکسوتش احترام بگذارد و حتی اگر بزرگترین ورزشکار دنیا هم شد، یادش نرود قبل از او کسان دیگری هم بودهاند که زحمت کشیدهاند تا اوبه اینجا برسد. البته اشکان پسر بااخلاقی است. با بزرگترهای ورزش و فامیل و... با احترام خاصی رفتار میکند. اشکان الان بچه محبوب محله است. من همیشه به او می گویم اگر بهترین ورزشکار دنیا باشد ولی اخلاق نداشته باشد هیچ ارزشی ندارد مهم این است که تو در اوج شهرت و محبوبیت افتاده باشی.
- در ورزش چی؟ از او نخواستید آرزوهای جوانیتان را برآورده کند؟
خب چرا. زمانی که من در اوج ورزش و آمادگی و نشاط بودم، جنگ شد. آن زمان هیچ اردو یا مسابقه ورزشی برگزار نمیشد. برای همین نه مسابقهای بود، نه رقابتی، فقط با بچه های محل تیم تشکیل می دادیم و با محلهها و شهرهای همسایه بازی می کردیم نه مسابقهملی داشتیم نه تیمی به ایران میآمد؛ البته یکی دو سال بعد از جنگ فضا بهتر شد.
آرزو داشتم در مسابقات آسیایی و جهانی شرکت کنم که نشد ولی حالا اشکان میتواند. نهایت آرزوی من این است که اشکان در دنیای ورزش بدرخشد و به جایی برسد که الگوی جوانان این مملکت باشد. دوست دارم به عنوان یک ایرانی مسلمان سربلند باشد.
- شما چطور؟ چهجوری حمایت میکردید؟
مادر اشکان: باورتان میشود در یک سال و نیم گذشته من یک هفته کامل اشکان را ندیدهام. خب دوری از اشکان برایم سخت بود، ولی چه کار میتوانستم بکنم.
خواسته و علاقه پسرم این بود. اشکان 13روز اردو بود،2 روز میتوانست به خانه بیاید. در آن 2 روز سعی میکردم بهترین غذاها را برایش درست کنم. خانه افراد فامیلی که اشکان به آنها علاقه داشت میرفتیم تا خوشحال شود.
هر کاری از دست ما برمیآمد میکردیم تا این 2 روز به اشکان خوش بگذرد. خب در اردو فقط ورزش میکردند و تمرینات سخت داشتند. فقط 2 روز میتوانستند استراحت کنند که سعی میکردم به بهترین شکل بگذرد.پسرم روزی 01ساعت تمرین می کرد، آن هم چه تمرینی؛ بدنش همیشه کوفته بود، همیشه یک جای بدنش درد می کرد.
ولی هیچ وقت به روی من نمی آورد .خب خودش می خواست قهرمان جهان بشود. الان که یاد آن روزها می افتم می بینم اشکان و البته بچههای دیگر خیلی زحمت کشیدند و واقعا قهرمانی جهان حقشان بود.
- وقتی اشکان مکزیک بود، با او صحبت کردید؟ بالاخره روحیه و دعا...
خیلی سخت میشد. نمیدانم چرا اینجوری بود. با سختی میتوانستیم مکزیک را بگیریم. ولی باورتان نمیشود تمام این مدت کار من دعا بود و گریه.
- حالا چرا گریه؟
خب چه کار میکردم. پسرم بعد از یک سال و نیم در یک تورنمنت سخت بازی میکرد. دعا میکردم به آرزو و حقش برسد که خدا را شکر دعاهایم مستجاب شد. بازیها هم که به وقت ما بیشتر نصفه شب و صبح زود برگزار می شد .نماز میخواندم ودعا می کردم .وای چه روزهایی بود.
- حتما اشکان مدالش را به شما تقدیم کرد؟
بله. تقدیم هم نمیکرد من توقعی نداشتم. خب مادر هستم. فقط میخواهم پسرم خوشحال و شاد باشد و همیشه به خواسته اش برسد. او راضی باشد من هم راضی هستم.
- استی اگر اشکان بخواهد ازدواج کند شما برای او دختر انتخاب می کنید یا در انتخاب آزاد است؟
نه مگر من می خواهم زن بگیرم. خودش هر دختری را بخواهد می رویم خواستگاری. ما فقط نظر می دهیم. البته الان برای اشکان خیلی زود است که زن بگیردوهر هر وقت موقعش شد، اقدام می کنیم.