فيلم اقتباسي جامهدران روايت برعكس يك ضربالمثل معروف است:اين جا هميشه پاي يك مرد در ميان است. جامه دران يك فيلم داستانمحور است كه قصد دارد داستان زندگي سه زن را روايت كند كه هركدام وجه مشتركشان وجود مردي است در زندگيشان كه به نوعي تاثيرگذارترين آدم اين زندگي هم بوده با اينهمه اين فيلم اپيزوديك به عنوان يك اثر داستانمحور بيش از حد شعاري و تصنعي و تكراري است.
روايت در سينماي قصهگو شامل داستانكهاي مرتبطي است كه طي آن كاراكترهاي مرتبط با عناصر داستان پرورده ميشوند. جامهدران قرار است داستان زندگي سه زن را تعريف كند كه يك مرد مقتدر خانزاده سايه اش به زندگي آنها افتاده و در طي روايت است كه قرار است تماشاگر بفهمد حقيقت كدام است و اينگونه يك رونمايي صريح از شخصيت ها پيگيري شود. اما متاسفانه ميزانسن هاي غلو شده و ناكار؛ تصنعي بودن بازيها و تناقض هاي مكرر در داستانك ها باعث شده اين حقيقت جويي اصلا به چشم نيايد.
روايت در جامهدران يكي است. يعني يك اتفاق را سه زن روايت ميكنند. ماجرايي كه توسط شيرين، مه لقا و گوهر بيان ميشود قرار است نشان دهد كه اين سه زن زندگيشان به طور كلي با اين اتفاق از اين رو به آن رو شده . دست برقضا داستان از شيرين شروع ميشود كه در مراسم ختم پدرش در مييابد كه حقايق ناگفتهاي در زندگي پدر و مادرش و طبعا خود وي وجود داشته است.
حمیدرضا قطبی پیش از این، فیلمهای کوتاه و مستند زادگاه من و ویلای اجارهای را ساخته بوده در جامه دران به سراغ محيطي خاص رفته است. مكان در فيلم او يك جامعه قديمي فئودالي است. جايي كه نظام طبقاتي سالهاي سال است برقرار بوده و ارباب و رعيت در كنار هم زندگي مي كنند. اما اين طبقه خانزاده و اربابي است كه هرچه ميخواهد ميكند و طبقه رعيت را پا برهنه ميسازد.
اما هر سه روايت در فيلم جامهدران يكي از يكي قديميتر و بدون هيچگونه جذابيت است. همه ميدانند در نظام فئودالي و ارباب و رعيت؛ متاسفانه ارباب مالك جان و مال رعيت است حال براي ارباب چه فرق ميكند گوسفندي به ناحق از رعيت بگيرد يا جگر گوشه آن بخت برگشته را!
در كنار اين جامهدران در هر اپيزود به زور ميخواهد داستانكهايش را به موضوعي واحد پيوند دهد. مهلقا در داستان خود به نازا بودنش اشاره ميكند. او البته خودش اربابزاده است اما شوهرش به زور يك دختر رعيت را به زني گرفته است و از او صاحب اولاد شده. دختري به نام شيرين كه از مادر به زور گرفته ميشود و به همان مهلقا داده ميشود.
چرخهي مهلقا؛ گوهر به عنوان مادران اين داستان و شيرين به عنوان فرزند آن دو؛ از پيوندهاي بسيار سست برخوردار است. آنچه گوهر روايت ميكند از منظر يك زن رعيت و مظلوم است. او همسر شرعي و قانوني اربابزاده بوده اگرچه به زور او را شوهر دادهاند اما او اين مصيبت را ترجيح ميدهد بر فرزند فروشياش. داغ دل ماندگار او گرفتن جگرگوشهاش است. او از مهلقا ميتواند متنفرنباشد اما حقيقتا از شوهرش خانزاده متنفر است.
مهلقا نيز خودش را يك قرباني ميداند. او اگرچه زندگي سختي نداشته چون يك ارباب زادهبوده اما به لحاظ زندگي اجتماعي خود را يك بدبخت و يك زن نازاي بدردنخور ميداند. هرچند به ضرب و زور شوهرش دختر گوهر يعني همان شيرين به او پيشكش شده است. در آخر همان شيرين مي ماند و قضاوت او بر اين مسئله كه مادر اصلياش چه از سر گذرانيده و مادر جعلي چه محبتها ارزانيش داشته و پدر كه مرده چه حقيقتي را از او پنهان داشته است...
جامهدران داستاني نيمبند دارد و در سينماي قصهگو كشش و هيجان نقش اساسي را دارد كه اين فيلم فاقد شاخصههاي اينچنيني است.