وقتي آنها بگويند محبت اهلبيت(ع) را جزئي از ايمان خود ميدانند و از نظرشان كسي كه اين محبت را ندارد، ايمان ناقصي دارد، حتما شگفتزده خواهيم شد. اما اينها براي ما عجيب است مايي كه آشنايي كافي با برادران مسلمان ساير مذاهب نداريم و تصور ميكنيم اهلبيت(ع) صرفا در دايره تشيع جاي ميگيرند. آشنا شدن با نگاه اهل تسنن به مساله قيام امام حسين (ع) ميتواند بسياري از تصاوير ذهني ما را روشن و دقيق كند. ماموستا اقبال بهمني از روحانيون اهل سنت كردستان در گفتوگويي با همشهري دو ميگويد اينها همه واقعيت دارد و اهلبيت(ع) در قلب اهل تسنن جاي دارند.
- بهنظر شما حركت و قيام امامحسين(ع) در راستاي احياي وحدت امت اسلامي بوده است؟
در زمان و مكاني كه امام حسين در آن زندگي ميكرد 3 دوره طي شده بود يكي دوره رسولالله(ص) كه امام حسين اجتماع و وحدت امت را ديده بود، دوره دومي كه امامحسين شاهد آن بود دوره خلافت خلفاي راشدين و فتوحات اسلامي بود و وحدت و اجتماع و عمل به كتاب و سنت را در اين دوران ديده بود. دوره سوم دوره حاكميت يزيد بود. وقتي امام حسين، حاكميت يزيد را با انحرافاتي كه در دستگاه حكومت و امپراتوري اسلامي بهوجود آمده بود مشاهده كرد سكوت را بر خود جايز ندانست. حركت امام حسين به گفته خودشان در راستاي بازگرداندن امت به وحدت امت در دوره اول بود. موفقيت امام حسين در اين بود كه اولا امت را متوجه وظايف اصلي خود كرد كه همان عمل به كتاب و سنت و سيره پيامبر اكرم بود و دوم احياي ارزشهاي اسلامي كه بزرگترين ارزش اسلامي وحدت امت و جامعه اسلامي است. حركت امامحسين به حسب ظاهر در آن زمان پيروز نبوده ولي باعث شد كه عدهاي كه با لباس دين دست به خطاهاي بزرگي ميزدند بعد از مدتي رسوا شوند و امت اسلام متوجه حركتهاي قبيح آنها شدند. در واقع امت با حركت امام حسين بيدار شدند و به سنت ازياد رفته رسولالله بازگشتند.
- آيا ميشود حكومت يزيد را خلافت و حكومت اسلامي دانست؟
خلافت بر مدار راست نبوت بعد از اينكه امام حسن حكومت را رها ميكنند ديگر وجود ندارد. خلافتي كه بر مبناي شوراي حل وعقد بوده تمامشده و پيامبر ميگويد بعد از 30سال خلافت تبديل به پادشاهي ميشود. خلفاي بنياميه و خلفاي عباسي خود را خليفه مسلمين ميگفتند اما در حقيقت ملوكيت بوده و قيام امامحسين عليه ملك عضوض بوده است. امامحسين در زمان خلافت خلفاي راشدين قيام نكرد اما در زمان يزيد وقتي ميبيند مسير منحرف شده قيام ميكنند. قيام امامحسين رضياللهعنه در راستاي مخالفت با حاكم وقت يعني يزيد بود و اين قيام و تأييد آن از طرف امت و بزرگان اسلام نشانهاي ميتواند باشد كه حاكميت يزيد دچار انحرافات جدي بوده است.
- حكومت يزيد كجا از راه راست خارج شد؟ آيا اصلا اين حكومت مشروعيت داشت؟
آنچه كتابهاي تاريخي و سيره بيان كردهاند اين است كه پيامبر فرمودهاند كه خلافت اسلامي بعد از من تا 30سال است. بعد از آن ملك عَضوض، ملوكي هستند كه حاكميت را به دندان ميگيرند و به آن ميچسبند. اين 30سال بعد از پيامبر تا پايان حكومت 6 ماهه امامحسن بوده است. پس بعد از 30سال، حكومت و امارت يزيد خلافت نبود بلكه ملوكيت بود و طبق نصوص تاريخي مورد تأييد رسولالله نبوده و راه راست خلافت اسلامي عوض شده و تبديل به ملوكيت شده است. در حكومت يزيد اولا شورايي نبود كه وي را تعيين كند، ثانيا يزيد در حكومت بسيار خودرأي و ديكتاتور بود و از اصحاب رسولالله رضيالله عنهم هيچ مشورتي نميگرفت. بزرگترين صحابي رسولالله صليالله عليه وسلم و اهلبيت پيامبر در آن زمان، حضرت امامحسين بود كه مورد توجه يزيد نبود بلكه توسط يزيد به شهادت رسيد. عبدالله بن عمر و عبدالرحمن ابن ابيبكر و عبدالله ابن زبير و بسياري از اصحاب رسولالله كه زمان پيامبر و خلفاي راشدين را درك كرده بودند مورد مشورت يزيد نبودند. ثالثا منكرات زيادي توسط دستگاه خلافت يزيد بهوجود آمد از جمله شرابخواري و بينمازي كه در تواريخ اسلامي شواهد زيادي موجود است.
- با اين توصيفات از حكومت يزيد، قيام امام حسين(ع) را چگونه بايد تفسير كرد؟
اهل سنت معتقدند امام حسين براي اداي وظيفه ديني خود قيام كرد و خود امام حسين در خطبهاي كه از ايشان مشهور است ميفرمايند من قيام نكردم مگر براي اصلاح و اينكه مردم را متوجه دين جدم رسولالله بكنم و امر به معروف و نهي از منكر كنم كه بزرگترين منكر در دستگاه خلافت يزيد بهوجود آمده بود. حركت امامحسين در راستاي عمل به آيه «ولتكن منكم امت يدعون الي الخير يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر» بود. حضرت حسين در راستاي همين آيه و فرمايش رسولالله قيام را آغاز كردند كه فرمود اگر منكري در جامعه مشاهده كرديد اگر توان داشتيد حتما آن را تغيير بدهيد و اگر نتوانستيد با زبان متذكر شويد و اگر باز هم نتوانستيد با قلب خود از آن اعراض كنيد .
- متأسفانه براساس منابع تاريخي معتبر، افرادي كه در قيام امامحسين عليهالسلام شركت داشتند تعداد بسيار اندكي بودند كه نشان ميدهد امت يا آگاه نبودند كه با امامحسين عليهالسلام همراه نشدند و يا خود امت منحرف شده بودند. تحليل شما از عدمهمراهي امت با قيام امام حسين عليهالسلام چيست؟
ما نميتوانيم بگوييم همه امت در انحراف به سر ميبردند و بهنظرم انحراف اصلي از حاكميت بود. اما يك عده از خواص در همراهي با اين قيام سكوت كرده بودند. ما ميبينيم كه مردم كوفه از حضرت حسين دعوت كردند كه بيايد رهبري آنها را برعهده بگيرد ولي وقتي امام حسين از مدينه حركت كردند و آمدند به سمت آنها، خواص كه قدرت اصلي اجتماع را در دست داشتند متأسفانه مورد فريب زر و زور و تزوير قرار گرفتند و عهد و پيماني را كه با امامحسين بسته بودند شكستند. البته بعدا پشيمان شدند و عدهاي با عنوان توابين و عدهاي با عنوان خونخواهي امامحسين قيام كردند. قبل از قيام حضرت حسين شايد بتوانيم بگوييم امت دچار غفلت بودهاند اما خون امامحسين بود كه امت را از غفلت خارج كرد.
- بخشي از امت رسولالله در شام بودند. بهنظر شما آنها دچار چه انحرافي بودند؟
يكي از خطاهاي ما اين است كه منكرشناس نيستيم يا دير منكر را ميشناسيم. منكرات را ميتوان به چند دسته تقسيم كرد؛ منكرات سياسي و منكرات ديني و مذهبي و شرعي. دستگاه يزيد به وسيله زر و زور و تزوير مردم شام و كوفه را منحرف كرده بود اما مردم مكه و مدينه وقتي اشتباهات يزيد را ديدند قيام كردند و در مدينهالنبي واقعه حره بهوجود آمد كه عده زيادي از مسلمانان مدينه توسط سپاه يزيد شهيد شدند. جامعه شام و كوفه دچار غفلت سياسي شده بودند و نتوانستند بهموقع منكر را درك كنند و عليه آن اقدام كنند.
- براي ترويج فرهنگ حسيني كه فرهنگي فرامذهبي است چه كارهايي ميتوانيم انجام دهيم؟
در خطبهاي مشهور امامحسين ميفرمايند تمسك به كتاب خدا در هر زماني اصل و اساس است و پيامبر هم اين را دارند كه تمسك به كتاب خدا ميتواند جامعه را از انحراف و غفلت دور كند پس براي ترويج فرهنگ امام حسين اولا بايد به قرآن بازگرديم و مفاهيم و آموزههاي قرآن را ترويج كنيم. ثانيا باز طبق فرمايش امامحسين بايد بهدنبال ترويج سيره رسولالله و احياي سنت ايشان باشيم. سنتهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي رسولالله را بشناسيم و در راه ترويج آن كوشا باشيم.
ديگر اينكه من معتقدم بزرگان دين الگوهاي جامعه هستند و بايد اسم و شخصيت اينها هميشه جلوي چشم ما باشد. بايد معرفي بشوند و نبايد فراموش شوند و ما بايد از شخصيت آنها الگوبرداري كنيم البته هدف آن شخصيت بسيار مهم است و هر شخصيتي هم هدف و مسير را نشان ميدهد مثلا امامحسين ميفرمايد سيره جدم رسولالله. اما اسم شخص و شخصيت او سرلوحه است و بايد الگو قرار بگيرد.
- امام حسين را اهل سنت به چه عنواني بيشتر ميشناسند؟ بهعنوان نوه پيامبر يا صحابي آن حضرت و يا يك انقلابي كه عليه جور زمانه قيام كرد؟
امام حسين جزو اهلبيت و خمسه آل عباست كه پيامبر ميفرمايند: «اللهم هولاء اهلبيتي و يطهرهم تطهيرا» و جزو عترت پيامبر هستند كه مورد محبت و عنايت ويژه پيامبر بودهاند. رسولالله ميفرمايند هر پيامبري نسل خودش از پشت خودش بود اما نسل من از پشت علي و فاطمه است و ميفرمايند نسل من از اينها در دنيا انتشار پيدا ميكند و تا قيامت هست و بيشتر اهل سنت اين جنبه را مورد نظر دارند. درمناطق اهل سنت ما اسم حسن و حسين و علي خيلي زياد داريم كه بهعنوان تبرك اين نامگذاري صورت ميگيرد. شأن نزول برخي آيات در مورد اهلبيت رسولالله است. ازجمله آيات سوره انسان «و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا»و آيه مباهله در سوره آلعمران و آيه تطهير در سوره احزاب كه امامحسين يكي از اين اهلبيت است وهمچنين آيات و روايات زيادي در تأييد صحابه رسولالله داريم كه امام حسين بهعنوان صحابي پيامبر نيز است كه تربيت شده رسولالله است و فضايل اصحاب هم شامل ايشان ميشود. جنبه انقلابي هم مزيد بر اينهاست و مورد توجه و الگوي ماست و خيلي از حركتهاي ديني و مبارزات اهل سنت الگو گرفته از حركت امام حسين بوده مثلا حركت عبدالله بن زبير در مكه عليه يزيد برگرفته از حركت امام حسين بوده است.
- ماموستا كيست؟
همانطور كه ما روحانيون خود را «حجتالاسلام» يا «آيتالله» ميناميم، به روحانيون اهل سنت «ماموستا» ميگويند. البته همه جا اينطور نيست. پيروان هر مذهبي در اهل سنت و در هر منطقهاي، نامي خاص به روحانيون خود اختصاص ميدهند. دقيقتر بخواهيم بگوييم به روحانيون شافعي مذهب كرد «ماموستا» ميگويند. در سيستان و بلوچستان، حنفيها به روحانيون خود «مولوي» ميگويند. البته آنها علماي بزرگ خود را «مولانا» صدا ميزنند. در استان گلستان نيز حنفيهاي تركمن روحانيون خود را «آخوند» خطاب ميكنند.
ماموستا اقبال بهمني يكي از ماموستاهاي استان كردستان است. ايشان امام جمعه شهر موچش در اين استان بوده و مقالات زيادي در موضوعات ديني و مشخصا جايگاه اهلبيت(ع) در ميان اهل سنت به نگارش درآورده است. او همچنين در مقابله با تفكرات سلفي دستي بر آتش دارد. ايشان معتقد است كه اگر شيعه و سني آشنايي بيشتري با يكديگر پيدا كنند، به مشتركات بيشمار خود پي خواهند برد و اين مقدمهاي ميشود براي وحدتي عميق ميان شيعيان و اهل سنت.