جابربن عبداللهانصاري را ميگويم. اين كوچههاي پرخاطره هنوز فرياد او را به ياد دارند؛ «علي خير البشر من أبي فقد كفر».
و اينك آغاز سال 61هجري. خبري كوبنده او را به اعماق تاريخ ميبرد؛ داستان هابيل و قابيل و آنچه پي در پي چهره تاريخ بشريت را به 2فراز تقسيم ميكند؛ حق و باطل! و نبردي سهمگين به گستره تاريخ و اينك حسين آينه تمامنماي حق، در برابر يزيد آينه تمامنماي باطل و اسلام ناب در برابر اسلام تزوير و ريا و اسلام مستضعفان در برابر اسلام زورمداران و زراندوزان و تزويرپيشگان. و اين بار خبر چه هولناك در عمق جان اين صحابي صديق پيامبر فرو ميريزد. بدنهاي پارهپاره، پيكرهاي شرحه شرحه، زير آفتاب سوزان و نجواي شبانه بيوهزنان و كودكان اهلبيت زير نور گسترده ماه و چه درد عميقي سينهاش را ميفشارد.
جابر خوب به ياد دارد آن روزي را كه پيامبر(ص) بر منبر، مردمان را پند ميداد، چون حسن و حسين واردشدند، از منبر پايين آمد و آنان را در آغوش گرفت. روز بزرگ مباهله خوش در دفتر خاطراتش نقش بسته بود. او خود راوي بزرگترين احاديث پيامبر گرامي بود؛ حديث غدير، حديث ثقلين، حديث مدينهالعلم؛ حديث منزلت، حديث ردالشمس و حديث لوح كه نامهاي دوازده امام بر آن جاري شده بود. و حالا اين مصيبت را چگونه تاب آورد. با تمام پيري و نابينايياش پاي به راه ميسپارد، رحل سفر ميبندد و راهي كربلا ميشود.
او ميآيد از پس سالهاي دور، تا غبار از مزار حسين مظلوم برگيرد. ميآيد تا مثل هميشه فريادگر اشتياق حق شود و آينه بر دست، چهره نابكاران تاريخ را بيشتر بنماياند. ميآيد با پشتي خميده از گذر زمان، چشم از نابينايي پوشيده و عصا بر دستان چروكيدهاش. و اين تمام توان اوست. از ميان بيابانهاي هولناك سرزمين عرب، با عطري از ياد رسول گرامي، تا فرياد كشد به وسعت تاريخ. اين گلدستههاي نوراني كه به آينده تاريخ پرميكشد، روزي آرمانگاه مظلومان و آزاديخواهان از هر گروه و نژادي خواهد شد و درس آزادي و آزادگي را بر چهره تاريخ خواهد نشاند. روزي فراخواهد رسيد كه منتقم بزرگ، پرچم عدالت بر دوش، چهره سياه تاريخ را منور و نوراني كند و به كام عطشناك انسانها آبي به گوارايي عدالت و آزادي بنوشاند، كه آن صبح عزيز بسيار نزديك است.