در سپتامبر 2001، گروهي تروريستي كه از سوي القاعده مديريت و هدايت ميشد، حملههايي را عليه غيرنظاميان در خاك آمريكا برنامهريزي و اجرا كرد. در آن زمان نومحافظهكاران آمريكا و شخص جورج بوش بهعنوان رئيسجمهور اين كشور معتقد بودند كه بايد با تروريسم بهصورت جدي مبارزه كرد.
آنها در سال 2002، يك استراتژي تحت عنوان استراتژي امنيت ملي آمريكا تدوين كردند كه در آن بحث حملههاي پيشدستانه را بهعنوان يك دستور كار جديد مورد پذيرش قرار دادند و با استفاده از همين استراتژي به افغانستان و عراق حمله كردند. اما بعد از آنكه القاعده فعاليتهايش را همچنان ادامه داد و در لندن و ديگر نقاط جهان دست به عمليات تروريستي زد، آمريكاييها ادعا كردند كه بايد شخص بنلادن را از بين ببرند و همين كار را هم كردند. اما سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه آيا بهرغم تمام هزينههايي كه كشورهاي غربي طي اين سالها كردهاند، موفق شدهاند ريشههاي تروريسم را بخشكانند؟ آيا فعاليتهاي تروريستي در جهان به پايان رسيده است؟ پاسخ منفي است. اگر گروه تروريستي القاعده حذف شد - كه حذف هم نشده - گروههاي ديگري جايگزينش شده كه يكي از آنها داعش است.
ادعاي كشورهاي غربي اين است كه قصد مبارزه با داعش را دارند و بهدنبال حذف فيزيكي اين گروه هستند. بهطور حتم بايد با چنين گروههايي برخورد فيزيكي كرد، اما تجربه حذف فيزيكي القاعده - كه هنوز هم به سرانجام نرسيده - نشان داده كه اينگونه اقدامات لازم است اما كافي نيست. درباره داعش هم، برخورد فيزيكي لازم است اما كافي نيست. واقعيت اين است كه براي مبارزه با تروريسم داعشي يا هر نوع تروريسم ديگري، بايد ريشههاي فكري آن را خشكاند.
ريشههاي فكري القاعده و داعش در تفكرات و انديشههاي محمد ابن عبدالوهاب، بنيانگذار وهابيت و پيش از او ابنتيميه است. اين تفكرات، تفكراتي است كه افراطگرايي را توليد ميكند. راه مبارزه با چنين تفكري از منظر اسلام، تقويت و ترويج مدارا و همزيستي است. اگر مدارا و همزيستي وجود داشته باشد، افراد فريب تفكرات محمد ابن عبدالوهاب و ابنتيميه را نميخوردند. افرادي كه به دامن گروههاي افراطي افتادهاند، اگر به اسلام حقيقي كه دين رحمت و مهرباني است، اعتقاد داشتند هيچگاه به افراطگرايي بها نميدانند. اين موضوع به شكل گسترده مورد غفلت قرار گرفته است.
عامل اصلي اين غفلت آن است كه دولتهاي خاورميانه نهتنها از تفكر مبتني بر مهرباني و رحمت دين اسلام حمايت نميكنند، بلكه به حمايت از مدارس وهابي و ابنتيميهاي كه مروج افراطگرايي هستند، ميپردازند. دولتهايي مثل دولت عربستان سعودي، قطر، امارات، كويت و بحرين از مدارس ديني افراطي و مفتيهاي آنها حمايت كرده و ميكنند. آنها در اين مسير، سرمايهگذاري كردهاند و اينگونه تفكرات را بهاصطلاح زير پر و بال خود گرفتهاند.
دلايل متعددي براي چنين رويكردي وجود دارد؛ برخي عقيدتي است، چرا كه آنها خود از جنس همان تفكرات هستند و برخي هم سياسي. در چنين شرايطي، دولتهاي مدعي مقابله با تروريسم يا همان دولتهاي غربي، از دولتهايي در خاورميانه حمايت ميكنند كه پشتيبان وهابيت و افراطگرايي هستند. تا زماني كه دولتهاي غربي با رهبران اقتدارگرا و رهبران حامي افراطگرايي همپياله هستند، با مشكل تروريسم و گروههاي تروريستي چون داعش مواجه خواهيم بود. بنابراين، بحران در منطقه ادامه خواهد داشت و آتش آن دامن كشورهاي غربي را هم خواهد گرفت.
اين كشورها تنها بهدنبال پاككردن صورت مسئله هستند؛ اين تفكر غلط است، چراكه بايد انديشه افراطگرايي را از ريشه پاك كرد. اين موضوع چگونه ممكن ميشود؟ بايد مدارس مروج افراطيگرايي را بياعتبار كرد. اين مدارس چگونه بياعتبار ميشوند؟ بايد در جهت ترويج فرهنگ مدارا اقدام كرد. چهكسي ميتواند چنين اقدامي را دنبال كند؟ رهبران دولتهاي منطقه خاورميانه. مردم اين كشورها قدرت ايجاد تغيير را ندارند، چراكه برخي از آنها با حكومتهاي اقتدارگرايي مواجه هستند كه تصميمگيران اصلياند. رهبران كشورهاي اقتدارگراي خاورميانه تنها درصورتي در اين راستا گام برميدارند كه از سوي غرب تحت فشار قرار گيرند. در اين شرايط، مشكل اين است كه غرب نهتنها به اين رهبران فشار نميآورد بلكه آنها را دوستان و متحدان خود ميداند.
فرهنگ موجود در كشورهاي اقتدارگراي منطقه خاورميانه بستر مناسبي جهت رشد افراطگرايي است كه نتيجهاي جز صدور تروريسم و عقايد تروريستي ندارد. كشورهاي غربي در اين رابطه بايد تجديد نظر جدي كرده و اين كشورها را براي خشكاندن ريشه اعتقادات افراطي و در مقابل ترويج مدارا، صلح و دوستي آنگونه كه در اسلام بر آن تأكيد شده، تحت فشار قرار دهند. ايران طي سالهاي اخير 2 پيشنهاد مطرح كرده كه هر دو پيشنهادهايي دقيق بودهاند.
پيشنهاد اول در قالب ايده گفتوگوي تمدنها و پيشنهاد دوم در قالب ايده جهان عليه خشونت و افراطيگري مطرح شد. هر دوي اين پيشنهادها بهصورت قطعنامه در مجمع عمومي سازمان ملل متحد به تصويب رسيد اما هيچگاه بهصورت جدي دنبال نشد. اگر پيشنهادهاي ايران جدي گرفته ميشد، بهطور حتم وضعيت امروز نظام بينالملل وضعيتي متفاوت بود.
- استادحقوقبشردانشگاه پنسيلوانيا