بيراهه نيست اگر بگوييم اين چوب پر قدرت هنوز دولتهاي نفتي ازجمله در ايران را دورانديش نكرده است. 100سال نفت فروخته و قطب نماي اقتصاد خود را با آن تنظيم كردهايم. در روزگار گران نفتي، سرمست از دلارهاي فراوان سركيسه را گشاده كرده و در روزهاي سياه نفت هم كاسه چه كنم، دست گرفتهايم.
تجربه يكيدو دهه اخير هم نيست. در دهه50 شمسي همين تجربه را پشت سر گذاشتهايم و در دهه80 و 90 هم اگر چه در مقام تئوري هيچ كم و كسري نداريم و همهچيز روي كاغذ كه به نام قانون توسعه تصويب كردهايم، خوب است اما در عمل كمتر دولتي به فكر روزهاي تنگي نفتي بوده است.
نتيجه هم آن است كه دولت ناتوان از تعيين قيمت نفت در بودجه سال95 به اميد آخرين لحظات نشسته است. بهاصطلاح از اين ستون به آن ستون فرج است! لايحه بودجه معطل مانده چون يكي از دلايل اصلي آن نامعلوم بودن قيمت نفت در سال آينده است. دولت نميتواند روي نفت كمتر از بشكهاي 50 دلار حساب باز كند و از آن طرف هم كار كشتههاي بازار سقوط قيمتها تا 20دلار را بيراهه نميدانند.
بهعبارتي بودجه كشور با نفت كمتر از 50دلار بسامان نخواهد بود و از آن طرف همچنين پولي دستكم براي يكيدو سال آينده در كار نخواهد بود. بدون شك تنگي اين روزهاي بودجه به واسطه كاهش 80درصدي قيمت نفت است. اما اين وضعيت محصول همين امروز يا چندماه و چند سال گذشته نيست. به يك معنا حتي محصول دهههاي گذشته هم نيست. مشكل اصلي نه از كاهش و افزايش شديد قيمتها كه در جاي ديگري است. رويكرد دولتها در ايران بهگونهاي است كه نگاه به آينده در آنها كمتر ديده ميشود. يك ضعف ساختاري در گسست دولتها از يكديگر داريم.
هيچ دولتي در ايران خود را ادامه دولت قبلي نميداند و از آن طرف هم دولتهاي بعدي را وارث خود قلمداد نميكند. دولتهاي چهارگانهاي كه از سال68 تاكنون بر سر كار آمدهاند هر كدام خود را دورهاي متمايز و جدا از ديگري تعريف كردهاند. همين رويكرد باعث شده تا يكي در فراواني نفتي بيمحابا خرج كند و ديگري در عسرت نفتي از عملكرد پيشينيان نالان باشد.
اگر چه چوب ادب بودجه، دولتها را از بيراهه ولخرجي به راه متعادلسازي منابع - هزينه كشانده است اما هنوز چوب ادب نفتي بر سر دولتهاي نفتي پايين نيامده است. بهنظر ميرسد تا زماني كه به صفت «دولت نفتي» متصف باشيم اتفاق خارقالعادهاي نخواهد افتاد و روي دور تكرار ولخرجي در دوران پردرآمدي و ناليدن در زمان تنگي حركت خواهيم كرد.تجربه نشان داده كه برنامهنويسي هم علاج درد نيست. بايد نگاهها را عوض كرد. به قول سهراب سپهري چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد!