اصلاً بدون هیچيك از ابزارهاي دقیق امروزی چهطور میشد این اختلاف را حساب کرد؟ همهي اینها به تقویم برمیگردد و خود تقویم نشان میدهد که انسانها چهطور پیشرفت کردند و دنیای امروزی را ساختند. «فرید قاسملو» عضو گروه تاریخ علمبنیاد دايرة المعارف اسلامی و پژوهشگر گاهشماری به سؤالهای ما دربارهي تقویم و... جواب میدهد.
- تقویم شمسی ما نسبت به تقویمهای بقیهي ملتهای دنیا آنقدر پیشرفته است که باعث افتخارمان باشد؟
بله، گاهشماری شمسی یکی از دقیقترین گاهشماریها است که سه ویژگی دارد؛ ساده است، دقیق است و با طبیعت سازگار. البته اینکه چهقدر به آن افتخار کنیم به هویت ما برمیگردد.
ما الآن هویت یکپارچه و محكمي نداریم و عوامل زیادی اجزاي هویت ما را میسازند. البته این را هم باید دانست که تقویمهای دقیق نشان میدهد کسانی که آنها را ساختهاند، احتیاج داشتند که زمان را دقیق حساب کنند و طبیعت را به کنترل خودشان دربیاورند.
- تقویم قمری که در کشورهای عربی مورد استفاده است این فایده را ندارد؟
خیر. در کشورهای عربی برای کارهای رسمی از تقویم میلادی استفاده میکنند تا بتوانند وقایع را درست ثبت و برنامهریزی کنند. از تقویم قمری برای امور مذهبی استفاده میشود.
هرگاهشماری زمانی درست میشود که نیاز به آن وجود داشته باشد. مثلاً تعداد زیادی از گاهشماریهای منظم، زمانی بهوجود آمدند که کشاورزی درست شده بود.
- شب یلدا هم برای ما استفاده خاصی داشت که در تقویم برای آن جایی باز كرده بودیم؟
اجازه بدهید از جای دیگری شروع کنیم. بیایید خودمان را جای «آدم بدوی» بگذاریم که یک کلبه برای پناه گرفتن، یک سنگ چخماق برای آتش روشن کردن و یک نیزه برای دفاع از خودش دارد.
این شخص نمیتواند نسبت به طبیعت بیتوجه باشد. او برای زمستان باید چوب ذخیره کند و برای تابستان آب، اما از روی سرد و گرم شدن هوا میتواند بفهمد که فصلها کی عوض میشوند. زندگی او بهتدریج تغییر میکند و به آشکارسازها نیاز پیدا خواهد کرد.
- آشکارساز؟
آشکارسازها مجموعهاي از ابزارها هستند که تفاوت زمانی را بین دو چیز نشان میدهند. البته نباید آن را با زمانسنج اشتباه کرد. آشکارساز ارتباطدهندهي بشر با طبیعت است، ولی زمانسنج وسیلهای برای نگهداری مقاطع مختلف زمان است. مثلاً تپش قلب یک آشکارساز است، ولی تند میزند و شمردنش سخت است.
- به نظر ميرسد كه بشر اولیه نباید نیاز زیادی به دانستن زمان داشته باشد، ولی شاید دربارهاش کنجکاوی کند.
اولین چیزی که بشر به آن احتیاج پیدا میکند ارتباط با طبیعت است. مثلاً کسی که در جنگل زندگی میکند از چوب درخت، خانه درست میکند و حیوانات را برای غذا شکار میکند. اسکیموها هم با برف و یخ خانه میسازند، از گوشت ماهی میخورند و از استخوان آن ابزارهایشان را میسازند.
اسکیموها هیچوقت کشاورزی نمیکنند، زیرا در قطب امکان كشاورزي وجود ندارد. سرخپوستهای آمریکای شمالی هم کشاورزی نمیکنند، حتی دامداری هم نمیکنند. آنها شکارچیاند و غذایشان را از طبیعت جمع میکنند، اما در بقیهي جاهاي دنیا اتفاقات دیگری میافتد و دوران کشاورزی شروع میشود.
بعد استفاده از آتش و ذوب فلزات شروع میشود و بعد بشر ابزارهایی مانند چرخ ساخت که اجازه میداد بتواند مسافتهایی را با سرعت و با حمل بار طی کند. سرخپوستها چرخ نساختند، چون نیاز به این جابهجایی نداشتند. ییلاق و قشلاق برای دامدارها است. حالا باید تقویم داشت.
- برای دانستن زمانِ کاشت محصول؟
بله. اگر انسان، کشاورز باشد باید بداند کی دانه بکارد، کی محصول رشد میکند و چه مدت باید مراقب آن باشد، کی باید درو کند و در مرحلهي بعد اینکه کی، مأموران حاکم برای گرفتن مالیات میآیند. خود مأموران هم باید بدانند کی سراغ کشاورزان بروند. اگر زود بروند محصول هنوز برداشت نشده است.
اگر دیر بروند محصولات پنهان شده و دیگر قابل گرفتن نیست. از اینجا است که باید به آشکارسازها توجه کنیم تا همهي این زمانها را بدانیم.
- با تماشا کردن ماه؟
بله. آدمها فهمیدند به یک آشکارساز بزرگتر از روز نياز دارند که یکی از اولویتهایشان صورتهای تکرارپذیر ماه است. همین کرهي درخشانی که شبها مونس انسان است، گاهی هم در روز دیده میشود و بعضی شبها اصلاً دیده نمیشود. گاهی گرد و گاهی شکل ابروی آدم است.
اولین تقویمهای مورد استفادهي بشر قمری است و هر تقويم، از یکی از این شکلها، ماه را شروع کرد. بعضیها از قرص کامل و بعضیها از هلال یا از زمانی که ماه دیده نمیشود. موقعی که چند سال این تقویم را اجرا کردند متوجه یک بینظمی شدند.
وقتی ماهها را کنار هم میگذاشتند تا سال را درست کنند، ترتیب روزها به هم میخورد. مثلاً بعد از پنج سال میدیدند که زمان کاشت زمستانی تغییر کرده است و دیگر هوا مناسب نیست.
وقتی هلال شروع میشد باید زمین را شخم میزدند، اما حالا اگر میخواستند منتظر هلال شوند برف میآمد و زمین یخ میزد. برای همین باید بدانند تا سردترین روزهای سال، دقیقاً چهقدر وقت دارند.
- یا تا طولانیترین شب سال؛ چرا همان اول از خورشید استفاده نکردند؟
کمی مشکل بود. ولی انسان متوجه شد که خورشید هرروز صبح از جای قبلی در نمیآید و کمی جابهجا میشود. یک نقطه مثلاً یک کوه را بهعنوان روز اول و موقعی را که خورشید دوباره از همان نقطه بیرون میآمد روز آخر تعیین کردند.
دوهزار سال قبل از میلاد، در مصر باستان، خورشید را دقیقاً رصد کردند و توانستند طول سال را درست حساب کنند. یک دلیل اینکه مصریها باید روزهای سال را دقیقاً حساب میکردند طغیان ثابت نیل بود.
آب بالا میآمد و همهي زمینهاي کشاورزی را میگرفت. باید قبل از طغیان محصولات را درو میکردند. تازه بعد از اینکه آب پایین رفته بود باید مرز بین مزرعهها را هم دوباره مشخص میکردند وگرنه معلوم نمیشد هر تکه زمین مال کیست.
- تقویم مصری بعدها فراموش شد؟
خیر. این تقویم به دنیای مسیحی به ارث رسید و تغییراتی کرد که الآن بهعنوان تقویم میلادی در بیشتر کشورها مورد استفاده است. البته تغییرات آن خیلی زیاد بود.
مثلاً آن تقويم 10 ماه داشت و اسم چهارماه آخر سال سپتامبر، اکتبر، نوامبر و دسامبر هم از کلمات هفت، هشت، نه و ده گرفته شده است. اروپاییها دو ماه را به اول آن اضافه کردند که اسمشان ژانویه و فوریه است و تقویم خودشان را ساختند.
- اين تقويم تا امروز به خوبی ادامه پیدا کرده است؟
کموبیش بله. چون در سال 1582 ميلادي ستارهشناسان متوجه شدند که تقویم اشتباه دارد و روزهایش جابهجا شدهاند. تا این موقع اسم تقویم «ژولیانی» بود. مشكلات تقویم را برطرف کردند، اما چند روز اضافی بود.
به دستور «پاپ گریگوری» فردای 7 نوامبر را 17 نوامبر اعلام کردند و این وسط 9 روز کم شد. تقویمی که الآن در سال 2015 آن قرار داریم همان تقویم گریگوری است.
- تقویم دیگری در زمانی باستان نبود که درست کار کند؟
چرا، تقویم یهودیها که ترکیب شمسی و قمری بود. تقریباً میشود گفت هرسال را با خورشید و هرماه را با ماه حساب میکردند. آنها از 400 سال قبل از میلاد در حال ساخت تقویمی بودند که اشتباهی نداشته باشد و برای این کار ماههای کبیسه تعیین کردند.
یعنی هر چند سال چند ماه کبیسه اضافه میکردند. کسانی بودند که کارشان نگهداشتن حساب روزهای مختلف و تعیین مناسبتها بود. این تقویم در بین تقویمهای باستانی از همه دقیقتر بود.
- به ایران برگردیم. تقویمهای ما چهطور درست شدند؟
ما فقط از موقعی خبر داریم که خط ساخته شده بود و گاهشماریها ثبت میشدند. از حدود 600 سال قبل از میلاد مدارکی وجود دارد که در ایران اندازهي بزرگتر زمان را با خورشید و اندازهي کوچکتر را با ماه ثبت میکردند.
این اطلاعات روی گِلنوشتههایی به خط میخی نگهداری میشد. همان گِلنوشتههایی که دکتر «عبدالمجید ارفعی» میتواند آنها را بخواند.
- ولی حدود 500 سال پس از سقوط دولت ساسانی تقویم شمسی طراحی میشود؛ يعني زماني كه ایرانیها از مرحلهي کشاورزی عبور کرده بودند. تا پيش از آن از چه تقویمهایی استفاده میکردند؟
در ایران تا قرن پنجم از تقویمهای ساسانیان و مانند آنها استفاده میشد. الآن تقویم رسمی ما جلالی است که خیلی منظم است. شش ماه اول سال 31 روزه است؛ یعنی دو فصل 93 روزه. بعد یک فصل 90 روزه و یک فصل 24/89 روزه داریم. یعنی قسمت آخری که به اسفند اضافه میشود و هر چهار سال، یک روز به آن اضافه میکنیم كه دقیقاً یک چهارم نیست.
برای همین همیشه هم نمیشود چهار سال یکبار اسفند را 30 روزه گرفت. مثلاً سال 1370 کبیسه بود ولی کبیسه بعدی نه 1374 بلکه 1375 بود. در تقویم میلادی هم تغییراتی در سالهای کبیسه وجود دارد. مثلاً سال 2000 کبیسه است، اما سال 2100 که باید کبیسه باشد سال عادی است.
- میرسیم به شب یلدا. چرا این مناسبت اينقدر اهمیت دارد؟ چرا روز آخر خرداد که بلندترین روز سال است اينطور در فرهنگ عامه ما از جايگاه ويژهاي برخوردار نيست؟
برای اینکه ایرانیها برای غلبه بر طبیعت اطرافشان باید زمان رخدادن سرمای سخت را میشناختند. در محدودهای که ایران قرار داشت همه میدانستند از اول دی تا 10 بهمن اوج سرما است و باید برای آن آماده میشدند.
تحمل سرما مهمتر از گرما بود، برای همین شب یلدا درست مانند نوروز در تقویم ما یک جای مشخص و مهم پیدا کرد.
- شبي با خوراکی های خوب
ما کرد هستیم و خانوادهي من از کودکی در کرج زندگی میکردند. یلدا برای من شب خوبی بود. البته عیدی نداشت، اما تنوع خوراکیهایش خیلی مهم بود.
یک خوراکی خوشمزهي آنموقع «جوز قند» بود؛ آلویی که خشک شده بود و تویش را خالی كرده و با خاک قند پرکرده بودند. آن شب همهجا و همهي کارها تعطیل میشد. بزرگترها قصه میگفتند و ما بچهها گوش میدادیم.
بیشتر وقتها من کنار کرسی خوابم میبرد و در همان حالت که کمکم خوابم سنگین میشد قصههایی را میشنیدم که تعریف میکردند. یکی از قصهها داستان ننه سرما بود که هرسال شب یلدا بیدار میماند تا بابا سرما را ببیند، ولی درست همان موقعی که بابا سرما میآمد خوابش میبرد.
پدربزرگ من «عباس قاسملو» نام داشت و بزرگِ ایل بود و برای همین بیشتر اینطور بود که همهي فاميل خانهي ما جمع میشدند.
الآن از آنموقع خیلی گذشته و ما دستِ پُر به دیدن بزرگترها میرویم. هندوانهي شب یلدا با صاحبخانه است و بقیهي تنقلات را ما میبریم.
آنموقع در فامیل ما رسم بود که سال اول ازدواج، وقتی شب یلدا میشد، داماد باید برای خانوادهي عروس «شبِ چلهای» از انواع خوردنیها میفرستاد. هنوز هم در فامیل ما این رسم باقیمانده است و من از این بابت خیلی خوشحالم.