تا ۹سالگى به مدرسه نرفته بود. در ۹سالگى به تهران آمد و رفت مدرسه. اين براى اولينبار بود كه يك شهر را مىديد و همان روز بود كه براى اولينبار طعم بستنى را چشيد و تا گوشهايش يخ كرد!
اولينبار سفرهايش را در نوجوانى با دوست شاعرش «حسن شيدا» شروع كرد، آنها بعدها در تلويزيون با هم همكار شدند. او رفت بابلسر. تا آنزمان دريا را نديده بود. براى همين تمام روز را تا شب نشست و دريا را تماشا كرد.
از همان نوجوانى علاقهاش به سفركردن شكل گرفت، اما از حدود چهل سالگى بهطور جدى سفركردن را شروع كرد. آنزمان بود كه در ميان سفرهايش فكر كرد كه چرا سفر مىكند؟ نتيجهى اين سفرها چيست؟ براى همين شروع كرد به يادداشتبرداشتن، عكاسى و مطالعهكردن.
آقاى طبيعت در سالهاى جوانى بهعنوان كار دانشجويى به راديو رفت و پس از دو سال دورهى آموزشى و سه سال كار در راديو به او اجازه داده شد سه دقيقه در راديو خبر بخواند. اين شروع كارش بود؛ شروع مسيرى ۴۵ساله. در ابتداى ورودش به تلويزيون گزارشگر و مفسر واليبال بود و خيلى از بزرگترها او را با گزارشهاى واليبال بهياد دارند.
بعدها روزنامهنگارى، اجراى برنامههاى تلويزيونى و ساخت برنامههاى مستند مسير اصلى زندگى او شد و در اين ميان هرچندوقت يكبار گويندگى و بازيگرى را هم تجربه مىكرد.
مىگفت هشت ساعت در شبانهروز مىخوابد و بقيهى وقتش را تفريح مىكند. كاركردن براى آقاى طبيعت، نوعى تفريح بهحساب مىآمد؛ سفركردن، كتابخواندن، برنامهساختن و گفتوگو با دانشآموزان و دانشجوها، تفريحهاى اصلى او بودند.
مىگفت قسمتى از ماشينش هميشه پر از كتاب است و دوستانش بهشوخى به آن كتابخانه مىگويند. براى همين هميشه در سفر مشغول مطالعه بود. هميشه قرآن، حافظ، اشعار مولانا و سهراب سپهرى و كتابهايى را دربارهى حيوانات را در ماشينش داشت.
مىگفت اگر از تنهايىهايم در طبيعت فيلم بگيرند، فكر مىكنند ديوانهام! چون در تنهايىهايم در طبيعت، با گلها، پرندهها، كوهها، هوا و با خدا حرف مىزنم.
مىگفت شاهرود را خيلى دوست دارد و در آنجا خانه و زندگى و مزرعهاى براى خودش درست كرد.
مىگفت در شاهرود تمام گونههاى طبيعى ايران يافت مىشود. اگر از وسط شاهرود حركت كنيد، بعد از ۱۰دقيقه به كوير مىرسيد، بعد از پنج دقيقه به كوه «چهارهزار متري» و بعد از ۲۰دقيقه به جنگل و با فاصلهى يكساعت و نيم به دريا مىرسيد. هيچكجاى دنيا نيست كه اين تنوع طبيعت را يكجا داشته بود.
مىگفت ايران پر از شگفتى است. مثلاًٌ در برخى نقاط كوهستانى دماى هوا تا ۴۰درجه زیر صفر هم مىرسد، اما درعوض در گندمبريان شهداد، دماى هوا تا ۶۴درجه بالاى صفر مىرود و آنجا گرمترين نطقهى جهان است. يا مثلاً ايران، زيستگاه سبكترين و سنگينترين پستانداران دنياست؛ «حشرهخوار كوتوله» با دو گرم وزن در استان گلستان و «نهنگ» با ۱۳۰تن وزن در خليجفارس.
مىگفت عاشق ايران است و نمىتواند بيشتر از دو هفته از ايران دور باشد. آنچنان كه بيش از ۱۰بار سيستان را گشته يا درياچهى نمك را در فصلهاى مختلف ديده، اما هميشه از ديدن دوبارهشان هيجانزده مىشده است؛ انگار كه براى اولينبار به تماشاى یک سرزمین جالب و عجیب برود.
اما حالا آقاى طبيعت براى هميشه به سرزمينى بزرگتر و جالبتر كوچ كرده و ميراث بزرگى را از يادداشتها، مقالهها و برنامههاى مستندش برايمان به يادگار گذاشته است.
زندهياد محمدعلى اينانلو، چندبار با دوچرخه گفتوگو كرد، اما دو گفتوگوى مفصل و جذاب هم داشت؛ اولينبار در شهريورماه ۱۳۸۵ با ندا انتظامى و آخرينبار در ارديبهشتماه ۱۳۹۱ با محمد سرابي گفتوگو كرد. او در آن گفتوگوها حرفهاى جالبى دربارهى نوجوانها زد كه خواندن دوبارهشان خالى از لطف نيست.
مىگفت نوجوانهای ما از باهوشترین نوجوانهای دنیا هستند و این باهوشبودن یک تیغ دو لبه است، چون باید با آنها خیلی با احتیاط رفتار کرد.
مىگفت اگر به شهری مثل ونکوور بروید، در پیادهرو صف طولانی دانشآموزان را میبینید که همراه چند معلم حرکت میکنند. اگر از مقصدشان بپرسيد یا دنبالشان برويد، میبینيد که به سمت موزه، باغوحش یا حتی پارک میروند. در کنیا هم این تصویر را خواهید دید. من اینها را دیدهام و عکس هم دارم.
در کلمبو (مركز سریلانکا) هم دیدهام که كودكان و نوجوانان را به پارک مىبرند و دربارهى گلها و پرندهها برایشان توضیح میدهند. حالا ما مرتب آنها را مجبور میکنیم در مدرسه و دانشگاه از روی جزوههاى قدیمی بنویسند و بعد هم امتحان چهارجوابی بدهند.
مىگفت نبايد منتظر مدرسهها و وزارت آموزش و پرورش ماند و خود نوجوانها باید دستبهكار شوند و شروع کنند. بهجای اینکه مدیر مدرسه آنها را جمع کند، خودشان بايد یک نامه بنویسند؛ به مدیرشان يا آموزش و پرورش منطقه يا حتى به وزیر.
بگويند كه ما میخواهیم پارک گلستان را بینیم. پدرها و مادرهای ما هم پول سفرمان را میدهند، شما معلم و وسیله را در اختیارمان بگذارید.
مىگفت نوجوانهاى ما باید این شجاعت را داشته باشند و باید خودشان بزرگتر ها را وادار کنند.
مىگفت علاقهى نوجوانها به طبيعت بهخاطر اين است كه در فطرت آنها است. وقتی با آن ارتباط برقرار میکنند دلشان میسوزد که چرا خراب میشود و بعد احساس مسئولیت میکنند.
اتفاقاً بیشتر هم احساس مسئولیت میکنند. اول میروند تنگهواشی، بعد میبینند چهقدر پلاستیک آنجا ریخته است. مىگفت علاقهى همراه با آگاهی، مسئولیت میآورد.
مىگفت چند سالی است كه نظریهای بهنام توسعهى پایدار رایج شده است. یک عده فکر میکنند اگر طرفدار طبیعت هستند اصلاً نباید به آن دست بزنند. یک عده هم میگویند طبیعت مال ماست و میشود هرکاری با آن کرد.
مىگفت توسعهى پایدار یعنی باید از طبیعت استفاده کرد ولی خیلی لطمه نرساند. اما انفجار جمعیت باعث میشود که این کار ممکن نباشد. وقتی جمعیت ناگهان چند برابر میشود چارهای بهجز دستاندازی به طبیعت نداریم، ولی باید وقتی به بخشی از طبیعت لطمه میزنیم در جای دیگری جبران کنیم.
مىگفت وقتی در تهران خانه میسازیم باید دور تهران را جنگل بکاریم. اگر از جایی نفت استخراج میکنیم، باید بخشی از درآمد آن را در جای دیگری صرف حمایت از جانوران و گیاهان کنیم و نگذاریم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
كدخدا مشهدى شريف، محمدعلىخان، هدايتاللهخان اينانلو (پدر) و حبيباللهخان، سال ۱۳۳۲ خورشيدى