سرقتهاي اين باند ادامه داشت تا اينكه خيلي اتفاقي به دام پليس افتادند.چند روز پيش پسرنوجواني با سر و صورتي كبود به اداره پليس رفت و از چند دزد خشن شكايت كرد. او گفت: همراه دوستانم به پاركي در غرب تهران رفته بودم كه ديدم 2موتور كه هركدام 2سرنشين داشت در حاشيه بزرگراه توقف كردند.
سرنشينان آنها وارد پارك شده و به سمت من آمدند. ابتدا تصور كردم كه بهدنبال آدرس ميگردند اما وقتي ديدم يكي از آنها قمهاي زير كاپشنش دارد وحشت كردم. هر 4نفر قمه داشتند و شروع به تهديد من و دوستم كردند. يكي از آنها مرا كنار كشيد و خواست كه هرچه پول دارم تحويلشان بدهم.
من سعي كردم مقاومت كنم اما دزد كم سن و سال كه بهنظر ميرسيد يكي دو سال از من بزرگتر باشد با دسته قمه چند ضربه به سر و صورتم زد. از شدت درد دچار سرگيجه شدم و در چنين شرايطي از ترس جانم، 30هزارتومان پولي كه همراهم بود به همراه موبايلم را تحويل آنها دادم. هر 4سارق كم سن و سال كه با لهجه خاصي صحبت ميكردند پس از سرقت به سرعت سوار موتورهاي خود شده و فرار كردند.
- شروع تحقيقات
با اين شكايت، تيمي از كارآگاهان با دستور قاضي شعبه اول دادسراي ويژه سرقت، تحقيقات خود را در اين خصوص شروع كردند. در ادامه آنها با چند شكايت مشابه ديگر روبهرو شدند. بررسيها نشان ميداد دزدان كم سن و سال در پاركهايي كه در حاشيه بزرگراهها در غرب پايتخت واقع شده بودند دست به زورگيري ميزدند و چنانچه با مقاومت طعمه هايشان روبهرو ميشدند آنها را به باد كتك ميگرفتند. آنچه در همه سرقتها مشترك بود، اينكه اعضاي باند با لهجه خاصي صحبت ميكردند.
- تصادف پس از آخرين سرقت
كارآگاهان سرگرم تحقيق در اين خصوص بودند تا اينكه يك تصادف براي دزدان دردسرساز شد. آنها پس از آخرين سرقت در هفته گذشته به سرعت سوار موتور خود شده و فرار كردند اما از آنجا كه دستپاچه بودند هنگام فرار با موتور زمين خوردند و پاي يكي از 4دزد كم سن و سال زخمي شد.
آن روز دزدان، همدست مجروح خود را به درمانگاهي در غرب پايتخت بردند و پس از پانسمان دوست مجروح خود، زماني كه ميخواستند درمانگاه را ترك كنند ناگهان يكي از طعمههاي خود را ديدند كه چند روز پيش در پارك، موبايل گرانقيمت او را سرقت كرده بودند. مالباخته اما از دقايقي قبلتر و زماني كه دزدان وارد درمانگاه شده بودند متوجه آنها شده و پليس را خبر كرده بود. به اين ترتيب دزدان هنگام خروج از درمانگاه در محاصره مأموران كلانتري مهرآباد گرفتار و دستگير شدند.
- 13سرقت در 3روز
همه اعضاي اين باند 18سال سن دارند و بچه محل هستند. آنها در بازجوييها اقرار كردند كه در مدت 3روز، دست به 13زورگيري زدهاند. در ادامه گفتوگوي ما با سركرده باند را ميخوانيد.
- چرا به تو ميگويند سركرده باند؟
چون فروردين سال 76 بهدنيا آمدهام؛ يعني از همه بزرگترم. براي همين لقب سركردگي را به من دادهاند.
- چه شد كه باند تشكيل داده و دست به زورگيري زديد؟
من تازه 3روز بود كه موتور خريده بودم. وقتي با بچهها دور هم بوديم، پيشنهاد دادم با موتور برويم سرقت و آنها هم قبول كردند.
- شماها قمه همراهتان بود؛ نميترسيديد با آن دست به جنايت بزنيد؟
نه، معمولا با دسته قمه به طعمههاي خود ضربه ميزديم كه آسيب چنداني نبينند.
- در اين سرقتها چقدر پول گيرتان آمد؟
راستش فقط 50هزارتومان كه آن هم در درمانگاه خرج پاي همدستمان شد.
- موبايلهاي سرقتي را نفروختيد؟
نه، قرار بود 10، 12موبايل سرقتي را به يكي از بازارهاي حاشيه تهران ببريم و با قيمت خوبي بفروشيم اما گيرافتاديم و نقشه هايمان نقش برآب شد. پليس هم در مخفيگاهمان همه موبايلها را بهدست آورد و به صاحبانشان برگرداند.
- درس ميخواني؟
نه، تا سوم راهنمايي بيشتر درس نخواندم. پس از آن وارد بازار كار شدم. دستفروشي ميكنم و بهخاطر بهدست آوردن پول بيشتر تصميم به زورگيري گرفتم. البته هيجان سرقت را هم دوست داشتم؛ اينكه بعد از دزدي، گانگستربازي شروع ميشد و بايد در يك چشم برهم زدن سوار موتور ميشديم و فرار ميكرديم، اما بدشانسي آورديم و در نهايت پس از 3روز دستگير شديم.