بخشي از زمينههاي ايجاد اين حس در اختيار دولتمردان و بخشي ديگر در دست اهالي اين جامعه است. با دكتر ايراندخت فياض، روانشناس و دانشيار دانشگاه علامه طباطبايي تهران در اينباره گفتوگو كردهايم. او معتقد است وقتي به افراد جامعه بهعنوان ناموس اجتماعي نگاه كنيم، همه احساس امنيت خواهيم كرد.
- وضعيت كنوني امنيت اجتماعي در جامعه بهخصوص براي زنان و دختران چگونه است؟
براي ورود به اين بحث بايد واژه ديني «ناموس اجتماعي» را احيا كنيم. واژه ناموس را بهعنوان يك ناموس نسبي خيلي ميشنويم و در ردهبندي محارم آن را ميگنجانيم؛ مانند خواهر، مادر و دختر. ما نسبت به اين ناموسهاي نسبي مسئوليتهايي داريم كه آن را بهصورت آموخته شده انجام ميدهيم. احترام، محبت و مراقبت، تأمين آرامش و امنيت ما بر عهده كسي است كه ما ناموس او محسوب ميشويم ولي در يك رده فراتر، ما در مقابل ساير مردم (چه زن و چه مرد) نيز مسئوليت داريم. در شرايط كنوني تعريف دقيقي از اين ناموس اجتماعي نداريم. وقتي افراد جامعه ناموس اجتماعي را مثل ناموس خود تلقي و از آنها مراقبت كنند، احترامشان را حفظ و براي عزتشان تلاش كنند، امنيت براي همه فراهم خواهد شد.
- شايد بهتر باشد با يك مثال توضيح بدهيد.
اگر دختر يا پسر فراري را در پارك ببينيد و براي او مانند ناموس نسبي خود دل بسوزانيد و خلأها و گرفتاريهاي او را برطرف كنيد، اگر براي او مثل خواهر خود دل بسوزانيد مشكل جامعه برطرف ميشود. در گذشته اگر كسي مزاحمتي براي خانمي ايجاد ميكرد افراد زيادي بودند كه از آن زن حمايت ميكردند درحاليكه اين افراد نسبت فاميلي با او نداشتند. در اين افراد حس غيرت اجتماعي و حمايت اجتماعي در آنها بود. امروز ما با اين خلأ مواجهيم كه غيرت اجتماعي و ناموس اجتماعي بهعنوان يك ارزش ديني مورد غفلت مواجه شده است.
- خب، چرا ما اين موضوع ناموس اجتماعي را فراموش كردهايم؟
در فرهنگ ديني دائم بايد تذكر داده شود و آموزههاي ديني يادآوري شود. افراد بايد به هم يادآوري كنند كه نسبت به افراد جامعه بايد غيرت داشته باشند. اگر در صيانت از ناموس اجتماعي جانم را هم از دست دادم، نزد خدا شهيد بهحساب ميآيم. دليل ديگري كه باعث كمرنگشدن اين مفهوم در جامعه شده، پيچيدگيهاي قانوني است. قوانين آنچنان دست و پا گير است كه از افراد حمايت نميكند. قانون براي تربيت افرادي است كه سرپيچي اجتماعي كردهاند. قانون براي تأمين امنيت رواني در جامعه است و حق هر شهروندي زيستن در جامعهاي است كه امنيت رواني همه افراد در آن تأمين شده است. همچنين توسعه فرهنگ معارض در كشور از عوامل كاهش توجه به فرهنگ ديني است. وقتي فرهنگمان فراموش شود، طبيعي است كه خلق و منش ديگري پيدا ميكنيم. در حوزه فرهنگسازي بايد اين مفاهيم احيا شود.
- با همه اينها وضعيت امنيت رواني در جامعه بهخصوص براي زنان و دختران را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
امنيت رواني بخشهاي مختلفي دارد. احساس امنيت شغلي، اجتماعي و ارتقاي شغلي از آن دسته از امنيتهايي است كه همه بهخصوص زنان با آن مواجه هستند. خانمهاي ما به مرخصي زايمان ميروند و در برگشت به محيط كار ممكن است كارشان را از دست داده باشند. رفتوآمد در محيطهاي شهري بدون احساس خطر بخشي از امنيت اجتماعي است. تلاش بدون پيشرفت در شغل احساس ناامني به افراد ميدهد. نبود احساس امنيت در افراد اضطراب شناور ايجاد ميكند. وقتي افراد جامعه دائم در اضطراب باشند آرامش از جامعه رفته و آسيبهاي اجتماعي جاي آن را خواهد گرفت. در حوزه زنان بهنظر من مهمترين آسيب بالا رفتن سن ازدواج در ميان آنهاست. در گذشته در مسير فرايند تكاملي زندگي دختران در سن 18تا ۲۰ سال و پسران ۲۰ تا ۲۵ سال ازدواج ميكردند. اما الان مشخص نيست كه سقف سني ازدواج چه سالي است. در گذشته ما ميدانستيم تا مدركمان را بگيريم وارد بازار كار ميشويم اما الان اصلا معلوم نيست افراد شغلي متناسب با رشتهاي كه ميخواهند راپيدا خواهند كرد يا نه.
- و نتيجه آينده مبهم چيست؟
آينده مبهم در همه زمينهها ايجاد ناامني و اضطراب شناور خواهد كرد. افراد افسرده، كسل و بيحال هستند و همه بهدليل پيشبينيناپذير بودن زندگي است.بايد فضاي كلي جامعه را به سمت پيشبيني پذيري برد تا افراد بتوانند براساس آن براي زندگي خود برنامهريزي كنند. نااميدي و ياس نتيجه آينده مبهم است. در اين شرايط فرد به توانمنديهاي خود شك ميكند. اين سرآغاز هر رفتار بزهكارانه است. فرد با خود ميگويد: من نه آدم قابل احترامي هستم، نه شغل دارم نه منزلت و جايگاه اجتماعي دارم نه پدر و نه مادري شدم و....؛ پس جامعه هم غيرقابل احترام است و هر كار بدي بتوانم در حق آنها انجام ميدهم. بزهكاري ردههاي مختلفي دارد؛ از مصرف موادمخدر شروع ميشود و تا رفتارهاي ضداجتماعي و ديگر آزاري و دزدي و... ادامه پيدا ميكند.