متهم عصر شنبه با سفر به پايتخت خود را تسليم پليس كرد.اين جنايت مرموز 21ديماه رخ داد. ساعت 9صبح مأموران كلانتري 128تهران نو با قاضي ايلخاني بازپرس ويژه قتل تهران تماس گرفتند تا گزارش جنايتي در خيابان ثارالله حوالي ميدان امام حسين(ع) را به او مخابره كنند.
جنايت در زيرزمين يك خانه قديمي رخ داده بود. تيم تحقيق به محض حضور در آنجا جسد غرق در خون زني 35ساله را ديد كه با ضربات متعدد چاقو به قتل رسيده بود. كمي آنطرفتر پيكر غرق در خون پسر8ساله اين زن روي زمين افتاده بود كه زنده بود و نفس ميكشيد. با انتقال پسربچه به بيمارستان، كارآگاهان به تحقيق از مرد ميانسالي كه قتل را به پليس گزارش كرده بود پرداختند. او نخستين كسي بود كه با جسد زن جوان و پيكر خونين پسر 8سالهاش روبهرو شده بود.
وي گفت: من در يك بنگاه املاك كار ميكنم و 3ماهي ميشد اين زيرزمين را اجاره كرده بودم و به تنهايي زندگي ميكردم. 3روز پيش يكي از بستگانم همراه اين زن و پسرش از شهرستان به تهران آمد و از من خواست كه چند روزي خانه من بمانند. من هم يك شب پيش از حادثه از خانه بيرون رفتم تا او به همراه مهمانانش در خانهام راحت باشند.
امروز صبح وقتي به خانهام برگشتم مادر و پسر را ديدم كه روي زمين افتاده بودند و پتو روي آنها بود. ابتدا تصوركردم كه خواب هستند اما وقتي آثار خون را ديدم پتو را كنار زدم و ناگهان چشمم به پيكر خونين آن دو افتاد. پسربچه كه زنده بود تنها توانست به من بگويد كه: « شهاب مادرم را كشت.» پس از آن بيهوش شد كه من از ترس همسايهها را خبر كردم.
- در جست و جوي قاتل آشنا
تيمي از كارآگاهان جنايي با دستور قاضي مأمور رسيدگي به اين پرونده شدند تا با دستگيري عامل جنايت، راز اين قتل تكاندهنده را فاش كنند. بررسيها نشان ميداد شهاب كه پسربچه پيش از بيهوشي نام او را گفته بود كسي جز پسرخالهاش نبود؛ مردي كه همسايهها ديده بودند به زيرزمين خانه قديمي رفت و آمد داشت و حتي چندباري هم با قربانيان ديده شده بود. وقتي پليس به يقين رسيد كه شهاب در جريان اين جنايت خالهاش را به قتل رسانده و پسرخالهاش را مجروح كرده است، تحقيقات براي دستگيري او را شروع كرد.
- قاتل شيشهاي
12روز از جنايت گذشته بود و هنوز ردي از قاتل بهدست نيامده بود. كارآگاهان حتي راهي محل زندگي او در شهرستان شده بودند اما او فراري شده بود وسعي كرده بود ردي از خودش به جا نگذارد. درحاليكه تحقيقات درخصوص افشاي معماي اين جنايت ادامه داشت، عصر شنبه سوم بهمنماه شهاب به اداره آگاهي تهران رفت و خود را تسليم كرد. او روز گذشته براي انجام تحقيقات به شعبه هشتم دادسراي جنايي تهران منتقل شد و ادعا كرد كه شب حادثه براي نخستين بار شيشه مصرف كرده و دچار توهم شده است.در ادامه گفتوگوي همشهري با اين جوان 20ساله را ميخوانيد.
- انگيزه ات از جنايت چه بود؟
من هيچ اختلافي با خالهام نداشتم. اتفاقا خيلي هم او را دوست داشتم اما شيشه نابودم كرد و توهم ناشي از آن باعث شد كه دست به جنايت بزنم.
- از شب جنايت بگو؟
مرگ ناگهاني برادرم مرا خيلي متاثر كرد تا جايي كه احساس ميكردم افسرده شدهام. برادر 16سالهام چند روز پيش در تصادف فوت شد و اول بهمنماه چهلمش بود. بعد از مرگ او انگيزه هيچ كاري را نداشتم. من مقام قهرماني بوكس كشوري دارم و مربي بوكس در شهرستانمان هستم.
حتي ديگر دلم نميخواست به باشگاه بروم. دست و دلم به كاري نميرفت. براي همين 4روز پيش ازجنايت تصميم گرفتم به تهران بيايم تا با پيدا كردن كاري جديد زندگيم متحول شود و مرگ برادرم را فراموش كنم. وقتي به پايتخت رسيدم چون جايي براي استراحت نداشتم با خالهام تماس گرفتم. او به تازگي همراه پسرش و يكي از آشنايان خود به تهران آمده بود.
او قبول كرد تا چند روزي پيش او بروم تا كارمناسبي پيدا كنم. روز حادثه براي پيدا كردن كار از خانه بيرون رفتم اما تلاشم بيفايده بود و نتوانستم كارمناسبي پيدا كنم. حوالي ميدان امام حسين بودم كه شخصي نزديك من آمد و گفت مواد ميخواهي؟ از قبل شنيده بودم كه موادمخدر در آرام كردن اعصاب خيلي مؤثر است. براي همين مقداري شيشه خريدم و كشيدم.
پس از آن به خانه پيش خالهام و پسرش برگشتم. آن شب تصاوير مبهمي به ياد دارم، دچار توهم شده بودم داخل اتاق خاله و پسرخالهام را به شكل عجيبي ميديدم كه سرو صدا ميكردند. وقتي به بالاي سر آنها رسيدم اصلا نميدانم چه شد كه به سمت آن دو حمله ور شدم و دست به قتل زدم. صبح زود انگار از خواب بيدار شده بودم تازه فهميدم چه كردهام. آنقدر ترسيده بودم كه روي هردو پتو انداختم و فرار كردم.
- كجا فرار كردي؟
به شهرستانمان رفتم. در آنجا پليس با خاله و مادرم تماس گرفت و گفت كه خالهام در تصادف فوت شده اما پسرش زنده مانده است. اين را كه شنيدم وحشت به جانم افتاد. چون پسرخالهام حتما مرا لو ميداد. همين شد كه به كوهستان فرار كردم و مدتي در آنجا ماندم. در نهايت مادرم از من خواست تا خودم را معرفي كنم و من هم قبول كردم.
- پيش از اين هم شيشه كشيده بودي؟
نه اين نخستين باري بود كه مواد كشيدم. من حتي لب به سيگار هم نميزدم. خيلي پشيمانم. اميدوارم خالههايم و مادرم مرا ببخشند، اشتباه كردم.