روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش با تيتر«يك پيشنهاد انتخاباتي به اصولگرايان»، نوشت:
حال كه بسياري از نامزدهاي اصلاحطلب رد صلاحيت شدهاند، نه تنها اصلاحطلبان مشكلي براي رسيدن به يك ليست ندارند و نيازي نيست كه افراد خاصي را از ليست كنار بگذارند و درگير يك چالش جدي شوند، حتي ميتوان گفت بايد به زحمت بگردند و برخي افراد را پيدا كنند و در ليست خود بگذارند. البته اين كار بسيار سادهتر از مشكل اول است كه بايد از ميان صدها نامزدي كه اسب خود را براي نماينده شدن زين كردهاند، بيشترشان را حذف و در نهايت يك ليست ٣٠ نفري را انتخاب و به مردم معرفي كرد. اين مشكلي است كه اصولگرايان بيش از گذشته دچار آن شدهاند.
رسيدن به يك ليست و حذف افراد اضافه كاري است كه در عمل ساده نيست. حتما ميپرسيد چرا؟ در اين باره توضيح ميدهم.
متاسفانه انتخابات مجلس حدود سه هفته ديگر برگزار ميشود، ولي دريغ از يك برنامه و ايده از سوي گروههاي سياسي فعال به ويژه از سوي اصولگرايان كه دست بازتري براي اين كار دارند. هنوز كه هنوز است، نه تنها هيچ برنامهاي از سوي آنان طرح نشده، بلكه ليست آنان نيز نهايي نشده است و معلوم نيست وقتي كه برنامهاي وجود ندارد، چگونه ميتوان ليستي را براي انتخابات تعيين كرد؟ خوب اين هم از معجزات اصولگرايي است كه ميتوانند آن را انجام دهند. به همين دليل اكنون درصدد رسيدن به يك ليست هستند و آقاي موحدي كرماني در اين باره توضيح دادند كه: گروههاي اصولگرا ١٨٠ نماينده را از ميان خود انتخاب كردهاند و به اين افراد گفته شده در مورد ليست ٣٠ نفره تهران نظر بدهند. اوراقي به آنها داده شده و آنها هم ٣٠ نفر را انتخاب ميكنند. در غربال اول اين تعداد كه خيلي زياد است ٦٠ نفر از افرادي كه راي بيشتري دارند انتخاب ميشوند و در مرحله بعد اينها غربال مجدد شده و باز يك انتخاب دوم و سوم نيز وجود دارد و ما كاملا به اين انتخابها جنبه دموكراسي و مردمي داديم. انتظار داريم يك ليست ٣٠ نفره براي تهران آماده بشود و در شهرستانها نيز يك ليست صادر شود.
يكي ديگر از مقامات اصولگرايي نيز توضيح داد كه: مجموعه خوبي از بين ١٩٠ نفر انتخاب شده است اما هر نيرو از نيروي ديگر بهتر است و ما در انتخاب خود به چهرههاي مومن، انقلابي و متخصصي برميخوريم كه واقعا انتخاب را سخت ميكند، اما ليست نهايي بايد ٣٠ نفر باشد. اگر كسي از ليست نهايي خارج شد نبايد بر ما خرده بگيرد، چرا كه ما منافع شخصي نداريم و به دنبال مجلس ولايي هستيم.
جالبتر از همه سخنان آقاي حدادعادل، سخنگوي شوراي مركزي ائتلاف اصولگرايان بود كه اظهار داشت: در جريان اصولگرا، از كساني كه در فهرست قرار نگرفتند كه البته مهمترين دليل آن هم كمبود جا است، خواهش ميكنيم انصراف دهند تا مردم بتوانند راي متمركزتري دهند و از تشتت آرا جلوگيري شود. اصولگرايان از ١٠ قدم مورد نياز براي وحدت، هشت قدم را برداشتهاند و تا چند روز آينده نيز فهرست اصولگرايان تكميل ميشود.
ظاهرا برداشتن اين دوگانه آخر بسيار مهمتر از هشت گام اوليه است و به نظر نميرسد كه كسي در سختي برداشتن اين دو گام نهايي شك و ترديدي داشته باشد. اگرچه ما به عنوان رسانه اصلاحطلب بايد سرگرم كار اصلاحطلبان باشيم، ولي ايرادي هم ندارد كه در اين فضاي عجيبوغريب كه يك جناح از كمبود نامزد يا در واقع نبود نامزد مينالد و يكي ديگر نميداند با تورم و ترافيك نامزدها چه برخوردي كند، يك پيشنهاد سازنده به دوستان اصولگرا بدهيم، حداقل كمكي كرده باشيم. اين وضع مصداق آن شاعري است كه آه و ناله كرده و ميگويد: يكي را دادهاي صد ناز و نعمت/ يكي را قرص جو آغشته در خون!
براي آنكه اصولگرايان بدانند تا چه حد ممكن است كه بدون دردسر و مشكل به ليست ٣٠ نفره دست خواهند يافت، ميتوانند اين پيشنهاد را به اجرا بگذارند. هر كس كه دوست دارد در ليست اصولگرايان باشد و نام خود را براي قرار گرفتن در اين جمع ارايه كرده است، همزمان منطقي است كه بپذيرد در صورت قرار نگرفتن در ليست نهايي از گردونه رقابت و به نفع افراد نهايي كنار برود. اگر كسي اين را پذيرفت به معناي آن است كه صادقانه و خالصانه وارد ائتلاف شده است، ولي اگر نپذيرفت معنايش اين است كه منتظر ميماند تا ليست نهايي شود. اگر نام او در ليست بود كه چه بهتر؛ و به ديگران خواهد گفت كه براي حفظ وحدت كنار برويد ولي اگر نامش در ليست نبود، ضمن محكوم كردن تهيهكنندگان ليست و متهم كردنشان به انحصارطلبي قدري هم افشاگري كرده و در نهايت نيز به صورت ديگري خود را نامزد خواهد كرد. مثلا در ليستي ديگر يا به صورت انفرادي فعاليت خواهد كرد.
بنابراين پيشنهاد ميشود از تمام افرادي كه در ليست اوليه ١٨٠ يا ١٩٠ نفري قرار دارند، استعفانامه رسمي از حضور در انتخابات نيز گرفته شود و در نهايت همه اين استعفانامهها به جز ٣٠ نفر باقيمانده در ليست به فرمانداري تهران داده شود تا آن افراد را مستعفي تلقي كنند. با خواهش كردن نميتوان كسي را يا بيشتر افراد را وادار به استعفا كرد.
تاكنون به نظر ميرسيد كه جناح اصولگراي مجلس با كولهباري از تجربيات توانسته است به درك روشني از سياست و كنش سياسي برسد كه اين مسائل را به راحتي حل كند. ولي اكنون چنين مينمايد كه وصل بودن به بند ناف رانت سياسي مانع تحول جدي در ميان اين گروه خواهد بود.
اجراي پيشنهاد فوق اين اهميت را دارد تا ائتلاف اصولگرايان به خوبي متوجه شوند كه جناح منتسب به دولت پيش با پرچم جبهه پايداري دير يا زود دنبال پيش بردن برنامه خويش است و كار چنداني با آنچه در ائتلاف ميگذرد ندارد. مطمئن باشيد كه نامزدهاي آن گروه حاضر به انجام اين پيشنهاد نيستند و زير هيچ استعفايي را امضا نخواهند كرد.
- تاکتیک نخنماشده
اشرف بروجردی . فعال سياسي در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
بخشی از اصولگرایان که بهدلیل کهنهبودن روشها و سخنان، چندان بین خود طرفداران این جناح هم پایگاهی ندارند، تاکتیک نخنماشده تازهای را در پیش گرفتهاند. آنان اعلام میکنند اصلاحطلبان به اندازهای نامزد در سراسر کشور دارند که فهرستهای آنان از هماکنون بسته شده است! این در حالی است که در بررسی صلاحیتها توسط هیأتهای نظارت، جمع كثيري از نامزدهای اصلاحطلب و حتی چهرههای میانهرو حامی دولت، ردصلاحیت شدهاند. فهم این مسئله هم اساسا نیازی به کشف و شهود ندارد! کافی است فهرستهای اعلامشده توسط وزارت کشور به تفکیک هر حوزه انتخابیه بررسی شود تا دیگر نیازی به یافتن چهرههای نامرئی و نسبتدادن آنان به اصلاحطلبان نباشد. فارغ از اینکه چنین سخنانی در مرام بیانکنندگان آن چگونه توجیه ميشود، درک شرایط اصولگرایان و دلیل بیان این جملات اصلا دشوار نیست.
اصولگرایان از اینکه در فرایند انتخابات، با این پرسش افکار عمومی مواجه باشند که چرا از نبود رقیب در میدان خوشحالاند و اساسا رقابت در چنین فضایی برای آنان چه دستاوردی دارد، نگراناند. آنان سالهاست بهدنبال آن هستند که در عرصه سیاست بتوانند برای خود پایگاهی ایجاد کنند که مقبول عامه مردم باشد اما رویکردهایی که شادمانی از حذف رقیب، بخشی از آن است، اصولگرایان را به چنین دستاوردی نمیرساند. اینبار آنها به تاکتیک اصلاحطلبان نامرئی روی آوردهاند تا اگر شرایط به همین صورت باقی ماند و حاصل انتخابات مجلس به سود اصولگرایان شد اعلام کنند رقبای ما نامزد داشتند اما رأی نیاوردند! اما این مسئله روی دیگری هم دارد.
مبنای اصلاحطلبان، صداقت و شفافیت با مردم است. در این مدت ابتدا تلاش شد چهرههای شاخص اصلاحطلب که حضور آنان احتمالا حساسیتهایی ایجاد میکرد اساسا نامزد نشوند. در مقطع ثبتنام تعداد زیادی از چهرههای دانشگاهی و جوانان باتجربه سیاسی ثبتنام کردند و برخی اصلاحطلبان شاخص که در دورههای گذشته بهراحتی تأییدصلاحیت شده بودند هم به این جمع اضافه شدند. قریببهاکثریت این چهرهها نتوانستند نظر هیأتهای نظارت را جلب کنند و حالا در فرصت اعتراضها، در انتظار تصمیم شورای نگهبان هستند. اما مدعی نیستیم میان افرادی که باقی ماندهاند، هیچکدام کفایت لازم را ندارند. معتقدیم بین آنان میتوان افرادی را یافت که اگرچه سابقه سیاسی ندارند یا حداقل سابقه فعالیت در تشکیلات اصلاحطلبان را ندارند، اما چهرههای توانایی بهشمار میروند. برخی ظرفیت و قابلیتهای درخورتوجهی دارند و در رویکردهای کلی با اصول اصلاحطلبی همآوا هستند.
هدف اصلاحطلبان، فقط ورود نیروهای تشکیلاتی آنان به مجلس نیست و بههمیندلیل به نامزدها، نگاه کارکردی و عملکردی دارند؛ چهرههایی که اگر با رأی مردم وارد مجلس شوند بتوانند برای توسعه و رفاه مردم مثمرثمر باشند. شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان تابهحال بر سر ائتلاف با این چهرهها به تصمیمگيري نكرده اما ممکن است بزرگان و چهرههای شاخص اصلاحطلب در هر استان اعلام کنند به فلان نامزد باقیمانده رأی میدهند که اگرچه اصلاحطلب نیست اما ظرفیت بالایی برای مجلس دارد. حتما مخاطبان این یادداشت تا اینجا به دشواری شرایط اصلاحطلبان پی بردهاند. بیان این سخنان فقط در مقام حرف ساده است. طبق اعلام شورای نگهبان، ١٦ بهمن قرار است نتیجه بررسی دوباره صلاحیتها اعلام شود.
امید اصلاحطلبان به بازگشت چهرههای شناختهشده این جریان سیاسی است اما اصل برای ما، ایجاد انسجام در آحاد ملت برای بهترین انتخاب در وضع موجود است. تصور برخی این بود که اصلاحطلبان از بین رفتهاند و جایی برای عرضاندام ندارند. حضور نسل جوان اصلاحطلب در صحنه انتخابات، آنان را وادار به اتخاذ تاکتیکهای تازهای کرده که یک نمونه آن در ابتدای این نوشته مورد بحث قرار گرفت. در طول این سالها، اتفاقات زیادی برای جریان اصلاحات رخ داده است. بههرحال سیاست ما شرکت فعال در انتخابات است. از مردم خواسته خواهد شد برای جلوگیری از ورود دوباره برخی تندروها به مجلس، هر تعداد نامزد قابلقبول در هر حوزهای باقی بماند را انتخاب کنند حتی اگر فقط نیمی از تعداد نامزد هر حوزه را بتوان معرفی کرد.
- نقشه راه انقلاب، 37 سال بعد
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- 37 سالگی اگر برای افراد سن میانسالی است، برای انقلابها سن جوانی و پویایی و بالندگی به شمار میرود. 37 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آن همچنان دو موج جهانی موافق و مخالف این انقلاب در کش و قوس با یکدیگر قرار دارند. هر چند جریان تحریف امام خمینی(ره) و مکتب او دامنهدارتر از همیشه فعال است، همزمان نام «روح خدا» سکه رایج در میان ملت ماست بلکه جهانی شده است. کافی است در اطلس جهانی، بعد مسافت چند هزار کیلومتری کشور نیجریه در غرب آفریقا و در کنار خلیج گینه را با ایران ببینید و آنگاه قضاوت کنید که چگونه در هفتمین کشور پرجمعیت دنیا، «خمینیون» با 15 میلیون جمعیت خار چشم جریان تکفیری و صهیونیسم مسیحی شدهاند یا چگونه در آمریکای لاتین بیخ گوش آمریکا مردم در تظاهرات خود عکس امام خمینی و امام خامنهای را سردست میگیرند.
2- اگر پیامبر اعظم(ص) هیچ معجزهای جز قرآن نداشت و از صدقه سر قرآن فقط شخصیت یک حضرت روحالله تکوین پیدا میکرد و ملتی و امتی را به حرکت در میآورد، قطعاً همین یک معجزه تنه به تنه معجزه حضرت مسیح(ع) در زنده کردن مردگان میزد. شخصیت یک ملت در طول سدهها و دههها ساخته میشود و هنگامی که ملتی در طول دست کم 50 سال توسری خور و خود کم بین و شکست خورده تربیت شد، تجدید حیات آن به یقین معجزه است. اگر کسی هیچ از انقلاب ما نمیدانست جز این که همین یک سند ساواک را بخواند، کافی بود تا به ژرفای انقلاب پیببرد: «عصر روز پنجشنبه 57/9/2 در خیابان کوروش کبیر ]شریعتی[ بین دو اتومبیل تصادفی رخ داده است.
افسری که جهت کروکی در محل حاضر شده با مشاهده وضع رانندگان با لحن تهدیدآمیزی اظهار داشته صبر کنید خمینی برایتان کروکی بکشد. با این عمل افسر مزبور، بلافاصله رانندهای که مقصر بوده باارائه مدارک و آدرس و صدور چکی به مبلغ 60 هزار ریال به راننده خسارت دیده اظهار داشته اتومبیل خودتان را تعمیر نمایید و اگر مخارج آن زیاد شد، با توجه به آدرسی که در اختیار دارید، حاضر به پرداخت مابقی مخارج میباشم. در این هنگام راننده مقابل ضمن استرداد مدارک و سوزاندن چک موردبحث، خطاب به افسر راهنمایی اظهار میدارد جهت خشنودی آقا (خمینی) این پولها ارزش ندارد و بعد از روبوسی با راننده دیگر محل را ترک و تماشاچیان این صحنه، مأمور را مورد تمسخر قرار دادهاند.» (انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک- دفتر هفدهم، صفحه 300)
3- امام(ره) این چنین از مردمانی اتمیزه و متفرق، ملتی ساخت که برای اولین بار در طول یک صد سال اخیر، انقلابی را به پیروزی رساندند و برای اولین بار در طول 2 قرن گذشته یک جنگ (دفاع) را باعزت و آبرو- آن هم در برابرهمه ابرقدرتها و بدون اشغال حتی یک وجب از سرزمین ایران- اداره کردند، فناوری اتمی و نانو و سلولهای بنیادی را بومیسازی کردند و انقلابشان از چهارگوشه منطقه تا آفریقا و آمریکای لاتین امتداد پیدا کرد. در این میان اگر کسی ادعا کند آن دوره تمام شده، باید استناد کرد به جریان سازمان یافته و پرخرجی که برای تحریف امام در داخل و خارج کشور فعال است. یک سند در این میان یادداشت 5 خرداد 1392 ارگان حلقه لندن (جرس) تحت عنوان «آیتالله خمینی در برابر آیتالله خمینی» است که تصریح میکند خمینی در وضعیت کنونی ایران حکم متن مقدس قرآن را دارد و مورد اعتماد و اقبال مردم است. بنابراین به جای مقابله رویارو، باید به تحریف امام با استفاده از برخی یاران سابق و منتسبان راه جدا کرده پرداخت. پاسخ این سؤال را که چرا اسلام آمریکایی و التقاطی اصرار به تحریف امام- در کنار ترور شخصیت آن حضرت و خط او- دارد و به دنبال جعل خط میانهرو (MODERATE) در مقابل اسلام ناب و انقلابی است، میتوان در گزارش تیر ماه 1393 نشریه فارین پالیسی یافت. «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند اما ایران با ثباتترین کشور خاورمیانه است. کارتر در سال 1979 و در دیدار با شاه در کاخ سعدآباد گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از پرچالشترین مناطق جهان است. مدتی بعد موج انقلاب اسلامی، ایران را فرا گرفت و پادشاهی پهلوی سرنگون شد. کارتر به خاطر پیشبینی خود مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود(!) ایران، امروز در قلب منطقهای آشوب زده، جزیره ثبات است.»
4- امام هرگز به کارتر دموکرات یا ریگان جمهوریخواه نگفت «بسیار مؤدب» و «میانهرو»!؛ همچنان که پیامبر(ص) درباره ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان. امام هرگز نفرمود برای حل مشکل آب خوردن و محیط زیست و اشتغال باید چشم به دست دشمنان داشت. منطق امام این بود که تفنگداران آمریکا را در خلیج فارس دفن میکنیم؛ دقیقاً همان منطق امام خامنهای که مدال فتح به سینه رزمندگان نیروی دریایی سپاه آویخت و کار آنها در بازداشت تفنگداران آمریکایی را «عالی و به هنگام» نامید. منطق امام و رهبری کجا و این سخن که آمریکا ظرف پنج دقیقه میتواند توان نظامی ما را نابود کند کجا؟ پایبندی به مکتب امام کجا و گفتن این سخنان کجا که؛ درس ماجرای عاشورا مذاکره بود، ما جز آبگوشت بزباش و قرمه سبزی در هیچ تکنولوژی و صنعت دیگری قابلیت رقابت نداریم، باید برای مدیریت صنعتی از خارج کشور مدیر وارد کنیم، آمریکا کدخداست، آمریکا ابرقدرت دنیاست و بدون رابطه با آمریکا نمیشود سر کرد و...(؟!)
5- قریب 35 سال از نامه 22 اسفند 59 آیتالله بهشتی(ره) به حضرت امام میگذرد. این نامه هویت واقعی دو نگرش را که آن روز در قالب دو تفکر حزباللهی خط امامی (فقاهتی) و تلقی طیف رئیسجمهور (سید ابوالحسن بنیصدر) نمود پیدا کرده بود، به درستی ترسیم میکند و تا به امروز واقعیت دارد: «دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد؛ بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پایبند، و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضع بینابین گواه است.
بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزی بیگانگان معتقد و ملتزم؛ بینش دیگر هرچند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان. بینش اول به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفتها و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را به فرهنگ و نظام ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد؛ بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید. بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه میبرد. بینش دیگر، بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کممبالاتها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار میسازد...»
6- با منطق همین نامه باید دید افراد یا طیفها چه قدر بر منطق «الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا» پایبند هستند. کوچکانگاری و حقیرنمایی و ضعیفپنداری ملتی شجاع که امام به او شخصیت و عزت داد، در کنار بزک شیطان بزرگ و شریکنمایی آن، و سپس پل التماس و انفعال از این ملت به آن مجسمه خباثت و جنایت و خیانت زدن، جفایی بزرگ است و به تمثیل، حکایت کسی است که شهر را ده میکرد تا بتواند کدخدایی کند! تحقیر هویت و قدرت و موجودیت خودی- تا آنجا که مثلا وزیر خارجه بیسروپای فرانسه در مصاحبه با خبرنگاران در سفارت این کشور در تهران بگوید برخی مقامات ایرانی به ما گفتند به همه چیز از قطار تا مواد غذایی «احتیاج» داریم و هیچ تودهنی نخورد- کم از وطنفروشی ندارد. تحقیر خود و مجیز آمریکا را گفتن به حدی که منجر به یاغیگری شیطان بزرگ و ممانعت از صدور ویزا برای فرستاده ویژه رئیسجمهور کشورمان شود، با لعنت در تاریخ یاد خواهد شد. چوب حراج زدن به اقتصاد ملی به واسطه برخی توافقهای عجیب از جمله در حوزه نفت و... شگفتترین شیوه پرداخت یارانه از جیب خود برای بیگانگان است آن هم در دورهای که به شهادت وزیر صنعت، صدای صنعتگران و تولیدکنندگان داخلی بلند است و حتی یک ریال یارانه به آنها داده نمیشود اما برخی اقتصادهای بحرانی رو به قبله اروپایی که تا مرز ورشکستگی پیش رفتند، از یارانههای هنگفت چند میلیارد یورویی و دلاری ما بهرهمند میشوند و هزاران فرصت شغلی به جای جوان ایرانی تقدیم کشورهای رو به انفجاری میشود که در رتبه ورشکستگی پس از یونان قرار گرفتهاند. آیا اینگونه میخواهیم امید را پاس بداریم؛ امید در کجا، ایران یا غرب؟!
7- آقای رئیسجمهور دیروز در حرم مطهر امام(ره) گفته «شهامت و شجاعت امام در بازنگری و تغییر، و شجاعت در جنگ، مقاومت و صلح و اجرای شرایط جدید پس از جنگ برای ما درسآموز بوده است.» آیا امام قائل به تغییر در تاکتیک بود یا استراتژی؟ آیا امام پس از پذیرش قطعنامه، انقلابیتر از قبل عمل نکرد (مانند ماجرای سلمان رشدی) و پیام قطعنامه و منشور روحانیت و قبیل این ادبیات انقلابی را جز در همین زمان عنوان کرد؟ اگر امام جایی میفرمود اشتباه کردیم و باید تجدید نظر کنیم، از این قبیل بود: «اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد. و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچیک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم به طور انقلابی عمل کرده بودیم. تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمیآمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر میخواهم، خطای خودمان را عذر میخواهم... مولای ما امیرالمومنین سلامالله علیه، آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آنکه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آن طور و در رحم و مروت آن طور و با مستضعفین آن طور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه میکنند، شمشیر را میکشید و میکشت. هفتصد نفر را در یک روز چنانچه نقل میکنند از یهود بنیقریضه که نظیر اسرائیل بود و اینها، از نسل آنها شاید باشند، از دم شمشیر گذراند، خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت، رحیم است و در موقع انتقام انتقامجو. امام مسلمین هم این طور بود».
8- دولت محترم یا به نقشه راه مبتنی بر الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت با تمام لوازم آن عمل میکند یا در صورت غفلت، پای در مسیر اجرای نقشه راه و مدلی تحمیلی خواهد گذاشت که به روز شده مدل پهلوی تجدد و ترقی است. تبدیل اقتصاد و فرهنگ و سیاست ایران- هفدهمین اقتصاد بزرگ دنیا با بزرگترین منابع طبیعی و سرمایههای انسانی و موقعیت ژئوپولتیک بینظیر- به زائده و حاشیه سیاست و فرهنگ و اقتصاد غرب، مدلی بود که ظرف نیم قرن در رژیم پهلوی دنبال شد و پس از همه تحقیرها به انقلاب اسلامی انجامید. عصاره این مدل خودکامگی و تغلب در داخل و انفعال و صدقهخوری و چشم به دست بیگانگان دوختن در حوزه خارجی است. این مدل راه به فروپاشی سازمان یافته ایران میبرد و با تراز عزت ملت انقلابی ایران و دولت «جمهوری» اسلامی، تنافر و تضاد دارد و مباد که به خاطر یک مشت رای یا صحنهآراییهای انتخاباتی، گرد چنین ننگی به دامن دولت بنشیند.
- پیش نیازهای انتخابات رقابتی
داود محمدی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
هرچند روحانی، چندین بار با دو کلیدواژه «مردم» و «تقویت امید» طی روزهای اخیر خواستار تجدید نظر در ردصلاحیت گسترده انتخابات اسفند 94 شده است، اما تکرار این موضع او در آستانه جشن پیروزی انقلاب اسلامی و در مرقد بنیانگذار جمهوری اسلامی، مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت. روحانی در بازخوانی اندیشه های امام به نکات متعددی از جمله اعتقاد ایشان به « آزادی در انتخابات» و اهمیت « اداره کشور با آرای مردم» تاکید کرد و با یادآوری اینکه «امروز هم رهبری شجاع و مدیر، همان مسیر حضرت امام(ره) را ادامه میدهند»، فتوای سیاسی مقام معظم رهبری درباره « حقالناس بودن رأی مردم» را «راهگشا» دانست و با اعلام اینکه «هیچ حرکتی نباید، امید را از مردم سلب کند»، از مردم خواست تا تحت هیچ شرایطی به صندوق های رای پشت نکنند.
واقعیت آن است که خروجی نهایی رد صلاحیت ها، از دغدغههای امروز ملت و فعالان سیاسی است و سخنان رئیس جمهوری درباره رقابتی کردن انتخابات اسفند 94، به نوعی بازتاب دهنده مطالبات رای دهندگان است که حضور نامزدهای گرایش های مختلف سیاسی در میدان رقابت از مهمترین آنهاست. در غیاب تنوع سیاسی نامزدها، انتخابات نمی تواند بازتاب دهنده سلیقه های سیاسی متنوع مردم باشد و انگیزه مشارکت رای دهندگان کاهش می یابد. علاوه بر این، مجلس برخاسته از انتخاباتی غیررقابتی، قادر نیست مطالبات تمامی آحاد ملت را در قوه مقننه تجلی بخشد .
این در حالی است که براساس ردصلاحیت های داوطلبان «بهارستان»، اصلاح طلبان در شش استان، شامل گیلان با 13، لرستان با 9، کرمان با 9، کرمانشاه با 8، چهارمحال و بختیاری با 4 و بوشهر با 4 سهمیه نماینده در مجلس، هیچ نامزد تایید صلاحیت شده ای ندارند. در اغلب حوزه ها هم حداقل از نظر آماری تعداد نامزدهای تایید صلاحیت شده اصلاح طلب، اعتدالی و مستقل، در قیاس با رقبای اصولگرای شان بسیار اندک است . در انتخابات خبرگان، سوای نوع گرایش جناحی تایید صلاحیت شدگان، جنس کاستی از نوع دیگری است. زیرا رای دهندگان در 6 استان شامل آذربایجان غربی با 3 اردبیل با 2 و بوشهر،خراسان شمالی، سمنان، و هرمزگان، هرکدام یک نماینده، برای گزینش منتخب خود هیچ فرصت انتخابی ندارند چرا که تعداد نامزدهای تاییدصلاحیت شده، دقیقا با تعداد سهمیه این استان ها در مجلس خبرگان برابر است و در واقع، تایید صلاحیت شدگان این شش استان را از هم اکنون و پیش از فرا رسیدن 7 اسفند، می توان راه یافته قطعی به مجلس خبرگان دانست و نکته اینجاست با این تعداد استان نه چندان کم شمار آیا برای مردم انگیزه مشارکت انتخاباتی باقی می ماند ؟ و آیا این وضعیت با مفهوم بدیهی انتخابات که متکی به حداقلی از رقابت است، همخوانی دارد؟
ناگفته پیداست ؛ انتظار روحانی و مردم، ایجاد انتخاباتی رقابتی، به بهای نادیده گرفتن قانون نیست، اما توقع آن است که در چارچوب همین قوانین موجود، تنوع جناحی، از دو منظر کمی و کیفی،میان نامزدهای انتخابات، ملموس و محسوس باشد. دست نهادهای نظارتی هم برای فراهم کردن زمینه چنین انتخاباتی بسته نیست. در فهرست ردصلاحیت شدگان، وجود برخی نامزدها که گزارش های غیردقیق احتمالی هیات های نظارت علت ردصلاحیت شان شده یا با ارایه مستندات می توانند شائبه های منجر به حذف از انتخابات را برطرف کنند، دور از ذهن نیست. در حوزه عدم احراز صلاحیت ها هم که به نظر می رسد دربرگیرنده درصد بالایی از خروج نامزدها از گردونه رقابت شده، به تاکید نهادهای نظارتی، مشکل کمبود زمان بررسی صلاحیت ها، دخیل بوده است. بنابراین، اکنون و تا روزهای باقیمانده به اعلام اسامی نهایی نامزدهای تایید صلاحیت شده، می توان حداقل، بخشی از احراز صلاحیت نشده ها را مورد بازبینی قرار داد و با تایید واجدین شرایط، بر فهرست نامزدهای حاضر در انتخابات اسفند افزود تا بستر انتخاباتی رقابتی، مشارکت بالای مردم و شکل گیری مجلسی که آیینه گرایش های سیاسی متفاو ت ایرانیان باشد، مهیا شود.
در پایان نوشتار و با توجه به فرارسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، اشاره به ابهامات احراز نشدن صلاحیت یادگار بنیانگذار جمهوری اسلامی هم گریزناپذیر به نظر می رسد. سوال بنیادین افکار عمومی در این زمینه آن است که چرا سیدحسن خمینی با وجود تاییدصلاحیت علمی اش توسط مراجع متعدد، به علت شرکت نکردن در آزمون احراز صلاحیت نشد اما شماری از نامزدها، بدون حضور در آزمون تایید صلاحیت شدند. این برخورد متفاوت و سوال های شکل گرفته پیرامون آن در افکار عمومی می طلبد تا نهادهای نظارتی، پاسخ شفاف خود را به مردم ارایه دهند تا دیدگاه آنها در معرض قضاوتی واقع بینانه و به دور از گمانه زنی قرار گیرد.