«آخرین بار کی سحر را دیدی؟» از همان لحظه‌های ابتدایی ناامیدکننده ظاهر می‌شود؛ انتخاب معمولی‌ترین و کوچک‌ترین قلم ممکن برای عنوان‌بندی یا همان تیتراژ آغازین آسان‌ترین کاری است که گروه تولید برای معرفی تازه‌ترین تجربه کارگردانی فرزاد موتمن برگزیده و این بی‌مبالاتی و آسان‌گیری تقریبا تا اواخر فیلم و بخش‌های مختلف آن دیده می‌شود.

آخرين بار كي سحر را ديدي؟ داستان تلاش‌هاي يك خانواده و چند افسر پليس براي يافتن سرنخ از دختري به نام سحر عامري است كه شب به خانه برنگشته است. فيلم با صحنه قتل دختري دانشجو كنار يكي از بزرگراه‌هاي تهران آغاز مي‌شود و همزماني اين فاجعه با ساعت گم شدن سحر همه را به اين نتيجه مي‌رساند كه مقتول همان دختر مطلقه عامري‌هاست؛ خانواده‌اي فروپاشيده كه روايت هرچه پيش مي‌رود، اضمحلال آن بيشتر نمايان مي‌شود.

فريبرز عرب‌نيا به نقش سرگرد همان است كه پيش‌تر بارها در سينما و تلويزيون ديده‌ايم و نوع خاص حرف زدنش گاهي حتي مختار را به ياد مي‌آورد. سيامك صفري و ژاله صامتي هم احتمالا نخستين گزينه هر كارگردان براي ايفاي نقش پدر و مادر درمانده هستند. به ياد بياوريد صامتي را در «عصر يخبندان» كه برادرش را از دست داده و به رقت‌انگيزترين شكل ممكن ناله مي‌كند و البته صفري‌اي كه در سينما و تلويزيون نشاني از روزهاي اوجش در تئاتر ندارد.

فيلمنامه تا لحظه‌اي كه تقريبا مطمئن مي‌شويم سحر گم شده، مخاطب را دنبال خود مي‌كشد اما از آن پس با آشكارشدن نشانه‌هاي نه‌چندان مهم اين مخاطب است كه از پليس جلو مي‌افتد و با كنار هم گذاشتن اطلاعات دم دستي مثل ماكسيماي سفيد و 3 هزار دلار پول نقد، براي پايان فيلم لحظه‌شماري مي‌كند.

نگاه كردن به ساعت و در گوشي حرف زدن تماشاگران در 30 دقيقه آخر يعني اينكه بايد براي اكران عمومي آخرين بار كي سحر را ديدي؟ فكري اساسي شود. استفاده از نماهاي بامزه شامل چهره كامل يك بازيگر و يك چشم و نوك بيني بازيگر ديگر، ديالوگ‌هاي دم دستي، حضور بي‌ثمر بازيگران سرشناس در نقش‌هاي كاملا فرعي (به ويژه عمار تفتي و آتيلا پسياني) از ديگر ويژگي‌هاي فيلم موتمن است كه به احتمال فراوان هرگز نمايش تلويزيوني نخواهد داشت و در اكران عمومي هم بعيد است خاطره «پوپك و مش ماشالا» را زنده كند.