با آغاز تظاهرات مردمي بهتدريج صفحات هنري از رونق افتاد و همه ما عملا خبرنگار و گزارشگر وقايع روز شديم. مجرد بودنم در آن زمان باعث شد اغلب مأموريتها براي تهيه گزارش از شهرستانها به من محول شود. جواني و كنجكاوي و صدالبته حضور مردم در صحنه، زندگي من و بسياري از همكارانم را تحتالشعاع قرار داد و ما به چريك - خبرنگار تبديل شديم.
ما هر روز و هر هفته به شهري اعزام ميشديم و از تظاهرات مردم عليه حكومت، عكس و خبر تهيه ميكرديم. بيشترين فعاليت من بهعنوان خبرنگار اعزامي به مشهد و قم بود و به مرور شرايط بهگونهاي پيشرفت كه خبرنگار نيمهمقيم قم شدم. نكته قابلتوجه اين بود كه ما از يك ويژگي خوب برخوردار بوديم و آن اينكه هم مورد اعتماد مردم و هم مأموران انتظامي و سربازان بوديم؛ اينكه مردم به ما اعتماد داشتند طبيعي بود چون ميدانستند ما همراهشان هستيم، اما مأموران انتظامي بهخاطر كارت خبرنگاري به ما اعتماد ميكردند. به همين دليل ميتوانستيم در تمام صحنههاي تظاهرات و درگيريهاي خياباني حاضر باشيم و خبر و گزارش و عكس تهيه كنيم.
تيم كيهان شامل راننده، من و عكاس براي تهيه گزارش ميرفتيم و بهنوعي ماشين روزنامه به محلي امن تبديل شده بود، چون هر دوطرف ملاحظه ما را ميكردند. مردم كه ميدانستند ما از خودشان هستيم و در آن سوي ميدان واقعيت امر اين بود كه سربازان هم با ما همدل بودند. فرماندهان اصلي كه اغلب در صحنه حضور نداشتند و افسرها و درجهدارهايي هم كه بودند ماجرا را اينگونه توجيه ميكردند كه اگر لازم باشد روزنامه مطالب را سانسور ميكند و نيازي به دخالت ارتش نبود. به اين ترتيب كارت خبرنگاري نزد مأموران به نشاني ويژه تبديل شده بود و خب من هم از اين موهبت برخوردار بودم.
هر وقت براي تهيه گزارش به محل تظاهرات مردم ميرفتم يكي از عكاسهاي كيهان همراهم بود و عكاسهايي چون زندهياد حسين پرتوي همراهيام ميكردند. با اينهمه بنا به دلايلي من يك دوربين شخصي هم همراهم داشتم. آن زمان ما خبرنگارها هميشه يك دوربين عكاسي همراهمان بود كه اگر با رخدادي مواجه شديم آنرا ثبت و ضبط كنيم. طبيعتا آن زمان من از دوربينم بهنفع انقلاب استفاده ميكردم و همراه با عكاس كيهان در حين تهيه خبر و گزارش، عكس هم تهيه ميكردم. منتها جاي اينكه نگاتيوها را به لابراتوار كيهان تحويل بدهم به يكي از دوستان ميدادم و او همه آنها را بهدست شهيد مفتح ميرساند.
در روزهايي كه ما با كارت خبرنگاري امكان حضور در صحنه را داشتيم، فضا خيلي براي خبرنگارهاي خارجي مساعد نبود. درواقع عكاس و خبرنگار كيهان و اطلاعات خيلي راحتتر از خبرنگاران و عكاسان آژانسهاي خارجي مثل آسوشيتدپرس ميتوانستند به تهيه عكس و گزارش بپردازند. در چنين شرايطي عكسهايي كه من و ديگر همكارانم ميگرفتيم و بهدست سران انقلاب ميرسانديم از طريق يك سيستم منظم و دقيق بهدست رسانههاي بينالمللي ميرسيد. البته بعد از مدتي رژيم متوجه شده بود كه برخي از عكسهايي كه در اختيار مطبوعات خارجي قرار ميگيرد توسط عكاسهاي روزنامهها گرفته ميشود.
به همين دليل عكاس همان فيلمهايي كه از لابراتوار كيهان تحويل ميگرفت را بايد پس از عكاسي تحويل ميداد ولي خب آنها پيشبيني خبرنگارهايي مثل من را نكرده بودند كه از بازار آزاد نگاتيو سياه و سفيد ميخريديم و كنار كار گزارش، عكاسي هم ميكرديم. تعدادي از عكسهايي كه در جريان انقلاب گرفتم در نشرياتي چون تايم منتشر شد و حتي برخي از آنها برنده جايزه هم شدند، ولي چون عكسها فاقد نام عكاس بودند و نگاتيوش هم در اختيار من نبود نميتوانستم ادعايي بكنم. البته اين قصه اصلا برايمان مهم نبود چيزي كه مهم بود رساندن صداي انقلاب ايران به جهانيان بود.
- تهيهكننده سينما و تلويزيون