بشر چه بخواهد و چه نخواهد و قدرتمندان چه راضي باشند و چه نـباشند، اين سـنتها تحقق ميپذيرند.يكي از اين سنتها تجلي حق و پيروزي آن بر باطل است؛ يعني جريان هستي و اداره امور عالم و نيز اعمال اختياري انـسان بـايد با تدبير الهي و متكي بر معرفت صحيح اداره شود تا سعادت او تأمين و تـضمين شود؛ بنابراين اگـر روزي جامعه مـنحرف شـود و به جايي برسد كه مردم به فـساد كـشيده شوند و نيزحكومتها فاسد شوند و در نتيجه جابهجايي خوب و بد، معروف و منكر و حق و باطل در عرصه حـيات اجـتماعي صورت گيرد، خداوند شرايط را بهگونهاي مـحقق مـيسازد كه گـروه خـداپرستان و مـؤمنان قيام كنند و جامعه را از فساد به صـلاح بـرگردانند؛همانطور كه حادثه عظيم عاشورا در تاريخ اسلام از مصاديق روشن آن است.
انقلاب اسـلامي يـك حادثه تاريخي است نه يـك حـادثه مـنطقهاي. اساسا هر انقلابي در جغرافياي انـساني مـثل زلزله و آتشفشان در جغرافياي طبيعي اسـت.زلزله و آتـشفشان از لحاظ اصل بروز، ناشي از انباشته شدن انرژيهاي مختلف طبيعي است. انقلاب هم در جغرافياي انساني، ناشي از انباشته شدن انـرژيهاي انـساني و انفجار اين انرژيهاست. انقلاب اسلامي ايران كه امتياز اساسياش، اتكا به جهان بيني اسـلامي بـود، در زمـاني به وقوع پيوست كه حركتهاي ليبرالي و سوسياليستي جاذبه خود را از دست داده بودند؛ گرچه بسياري از روشنفكران چپگرا همچنان القا مـيكردند كـه تـنها ايدئولوژي بسيجكننده ملتها، ماركسيسم است. انقلاب اسلامي مردم ايران اين پيام را به جهانيان عرضه كرد كـه بـسيجكنندهترين ايدئولوژيها اسلام است و اسلام مكتبي است كه نهتنها توانايي سازماندهي يك مبارزه عظيم را دارد بلكه در دوران پيچيده عصر مـاشيني بـا همه معارضهها و تضادهايي كه سياستهاي جهاني دارد، قادر به حل مشكلات جامعه و اداره آن بـوده و بـقا و ماندگارياش را تضمين ميكند. بهعبارت ديگر انقلاب اسـلامي ايـران، گشودن جـبهه تازهاي فراروي همه انسانهاي مظلوم و محرومي است كـه از نـارسايي و نابساماني تمدن تحميلي استعماري رنج ميبرند و شعار نه شرقي و نه غربي اين انقلاب، بيانگر نـفي هـرگونه ظلم و ستم بر بشريت است.