انقلاب يعني دگرگوني و ما ديگر نميتوانستيم به آن وضع نابسامان ادامه بدهيم. مشكل چه بود؟ واقعا مشكل چه بود؟ وقتي نشريات سال58 را باز ميكني، ميبيني حجم بالايي از كاريكاتورها و طنزها به چهره شاه مربوط است. مشكل ما با چهره او و بينياش بود؟ قطعا نه. مشكل ما با بيلياقتي او بود؟ تاحدي بله. اما حتي ميتوان به يك حاكم بيلياقت نيز كمك كرد تا بهتر باشد. مشكل چه بود؟ مشكل ظلم بود؟ بله. قطعا ظلم هم مشكل بود. مردم هر روز از عدل و آرزوي عدل حرف ميزدند ولي واقعيت اين است كه خود ظلم هم موضوع جديدي نبود. مگر چند نفر از شاهان پيشين عادلانه رفتار و حكومت كرده بودند؟ پس مشكل چه بود؟ يكي از مشكلات اصلي، شكل خاصي از ظلم بود كه باب شده بود. در اين مدل، مشكل اين بود كه بيلياقتي، ظلم، خاصهخرجي، پسرخالهبازي و ديگر شكلهاي حكومت ظالمانه نه يك استثنا كه قاعده رايج شده بود.
به اين ترتيب، نه يك شاه ظالم كه انبوهي از شاهكهاي ظالم مثل بختك به جان مردم افتاده بودند و آدم ديگر هيچ گوشه امني نمييافت. يعني حتي اگر مثل من كودك ترسويي هم بودي و تمام تلاشات اين بود كه به گوشهاي امن فرار كني تا در امان باشي باز گوشه امنات را نمييافتي. قبل از ورود به مدرسه در آزموني شركت ميكردي، شايستگيهايت را نشان ميدادي و در نهايت نه بابت نداشتن شايستگي كه بابت طبقه پايين اجتماعي بودنت و بابت بودنعزيزدردانههاي شاهكها حذفت ميكردند.
انقلاب برخلاف تصوير دروغيني كه رسانههاي بيگانه و وابسته ميدهند، خشونت بيدليل نبود بلكه به تنگآمدن مردمي مسالمتجو بود كه ديگر هيچ چارهاي جز ايستادن وسط ميدان درگيري برايشان نمانده بود. انقلاب عكسالعمل طبيعي ظلمي فراگير و متكثر بود كه نهتنها قصد نداشت دامنش را از زندگي مردم جمع كند كه هر روز هم پايش را درازتر ميكرد.
انقلاب حركت لاجرم مردم به تنگآمده يك كشور بود از تاريكي به نور و از ترس به شجاعت. انقلاب برچيدن بساط شاهكهايي بود كه خود را صاحب همهچيز مردم ميدانستند. خجسته باد اين پيروزي.