4شهريورماه امسال رهگذران در يكي از خيابانهاي عنبرآباد كرمان متوجه خودرويي شدند كه هر 4تا در آن باز بود. خودرو درست مقابل يك بيمارستان پارك شده بود و رهگذران وقتي به سمت ماشين رفتند پيكر بيجان مردي را داخل آن ديدند كه خون آلود روي فرمان افتاده بود.
اين مرد به سرعت به بيمارستان منتقل شد اما بررسيها نشان ميداد كه بر اثر شليك گلوله جان باخته است. در چنين شرايطي ماجرا به پليس گزارش و تحقيقات براي كشف راز جنايت شروع شد. كارآگاهان در بازرسي داخل خودرو، مدارك شناسايي قرباني را كشف و هويت او را شناسايي كردند. آنها به تحقيق از اعضاي خانواده وي پرداختند اما كسي نميدانست كه او توسط چهكسي و با چه انگيزهاي به قتل رسيده است.
كارآگاهان در مرحله بعدي به بررسي تلفن همراه قرباني پرداختند و دريافتند كه او آخرين بار با زني كه از دوستان خانوادگيشان بوده تماس گرفته است. مأموران سراغ اين زن رفتند و او در همان بازجوييهاي اوليه اعتراف كرد كه قاتل پسرش است و پس از جنايت فراري شده است. اين زن گفت: مقتول به نام محمد از دوستان خانوادگي ما بود كه روز حادثه به خانه من آمد اما نيتشومي در سر داشت. من هم با پسرم تماس گرفتم و او در درگيري محمد را به قتل رساند. پسرم پس از قتل، مقتول را با خود از خانه بيرون برد و من ديگر اطلاعي از او ندارم.
با كشف اين حقيقت، مأموران براي دستگيري متهم فراري دست بهكار شدند و در رديابيهاي خود دريافتند كه قاتل 25ساله به پايتخت فرار كرده است. تحقيقات حكايت از اين داشت كه پسرجوان خانهاي در جنوب پايتخت اجاره كرده و زندگي مخفيانهاي را در پيش گرفته است. در چنين شرايطي هماهنگيهاي لازم با پليس پايتخت صورت گرفت و متهم تحت تعقيب 24بهمنماه در مخفيگاهش دستگير شد. او روز گذشته به شعبه ششم دادسراي جنايي تهران منتقل شد و قاضي محسن مدير روستا به تحقيق از وي پرداخت. پس از آن پرونده به همراه متهم به شهرستان عنبرآباد كرمان فرستاده شد تا پرونده قاتل جوان در دادسراي آن شهر رسيدگي شود. پيش از آن اما متهم در گفتوگو با همشهري از جزئيات جنايت گفت.
- انگيزه ات از جنايت چه بود؟
ناموسي بود.
- بيشتر توضيح بده؟
محمد از دوستان پدرم بود و گاهي به خانه ما رفتوآمد داشت. روز حادثه من سركار بودم كه مادرم با من تماس گرفت. صدايش ميلرزيد و ميگفت محمد به خانه ما رفته است و نيت شومي در سر دارد. تلفن را كه قطع كردم نفهميدم چطور خود را به خانه رساندم. 2برادر كوچكم مقابل خانه، داخل كوچه مشغول بازي بودند. من وارد خانه شدم و محمد وقتي مرا ديد سراسيمه شد. آنجا بود كه به سراغ تفنگ شكاري رفتم. سالها بود كه 2اسلحه شكاري در خانه داشتيم. يكي از آنها را برداشتم. ميخواستم محمد را بترسانم تا از خانه ما برود اما نميدانم چه شد كه ناگهان گلوله شليك شد و به محمد برخورد كرد.
- بعد از قتل چه كردي؟
خيلي ترسيده بودم. فكرش را نميكردم كه جانش را گرفته باشم. براي همين او را كشان كشان به سمت ماشينش بردم و به سمت بيمارستاني رفتم. در آنجا هر 4در ماشين را باز كردم تا مردم او را به بيمارستان برسانند و كمكش كنند تا گلوله از بدنش خارج شود اما متأسفانه فوت شده بود. پس از آن اسلحه را به خانه پدربزرگم بردم ودر آنجا مخفي كردم.
- روز حادثه پدرت كجا بود؟
پدرم مدتي است كه در زندان است. بهخاطر تصادف به ديه محكوم شده و به زندان رفته است.
- چرا فرار كردي؟
ترسيدم. تا به حال پايم به كلانتري و دادسرا باز نشده و هيچ سابقه كيفري ندارم. براي همين از ترسم به پايتخت آمدم و با هويت جعلي آپارتماني اجاره كردم اما زندگي پنهاني دوام زيادي نداشت و بالاخره گير افتادم.