به گزارش روابط عمومي پژوهشگاه ميراث فرهنگي و گردشگري، سید محمد بهشتی رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، این مطلب را در نخستین همایش "مردم شناسی مرگ و زندگی" که توسط پژوهشکده مردمشناسی این پژوهشگاه برگزار شد مطرح ساخت.
وي افزود:، مرگ و زندگی موضوعی سهل و ممتنع است که از طرفی خیلی روشن بوده و کسی نیست که با آن نا آشنا باشد، همانگونه که همگی ما در طول زندگیمان با یکی از آنها سرو کار داریم و از طرفی نیز ممتنع است به این دلیل که وقتی تأمل میکنیم میبینیم با مرگ و زندگی زیاد آشنا نیستیم.
بهشتی تاکید کرد، از مرگ و زندگی به عنوان امور مجرد میتوان صحبتها کرد و نوشت همانطور که اهل فکر و نظر در متون دینی به آنها پرداختهاند.
وی افزود: اما کاری که قرار است در این همایش صورت گیرد این است که مرگ و زندگی را از حالت مجرد خارج کنیم و بگوییم که در این متن فرهنگی مرگ و زندگی به چه معناست و ما چه دریافتی از این دو داریم.
یعنی از منظر فرهنگ خودمان به مرگ و زندگی نگاه کنیم زیرا که در فرهنگهای مختلف همه چیز اعم از از مرگ و زندگی، تجارت و دریانوردی، جنگ و صلح و.. متفاوت هستند و مهم این است که از منظر کدام فرهنگ و در چه عالمی به موضوع نظر کنیم، این ویژگی است که موضوع مرگ و زندگی را ممتنع، سخت و پیچیده میکند و به راحتی به چنگ ما نمیآید.
بهشتی با بیان اینکه در جوامع مختلف با احوالات اجتماعی مختلف مواجه هستیم، گفت: زمانهايي وجود دارد که جوامع دچار بحران میشوند به خصوص در شهرها، که من اسم آن را بحران مدنی گذاشتهام.
رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در ادامه اظهار داشت: در بحران مدنیت یک اتفاقهایی میافتد، از جمله اینکه جامعه تبدیل به جمعیت میشود و ما شاهد از هم گسستن پیوندهای جامعه میشویم به نحوی که فروپاشی اجتماعی اتفاق میافتد.
در این شرایط جمعیت بوجود میآيد یعنی که تعداد تغییر نمیکند ولی دیگر یک ارگانیسم به هم پیوسته نیست و این حالت بنا به شدت بحران طبعا شدیدتر هم اتفاق میافتد.
وی افزود: در این شرایط کیفیت موضوعیت خود را از دست میدهد و پناه میبرد به فضاهای خصوصی و تنها در آن فضاها است که ما زندگی داریم، ولی در زمانیکه مدنیت بر اریکه نشسته و غالب است ما شاهد وجود جامعه و کیفیت هستیم.
بهشتی تصریح کرد: حال وقتی سخن از مرگ و زندگی میکنیم باید بگوییم در چه احوال اجتماعی و بنا به عیاری که مفهوم مرگ و زندگی در ذهنهای ما دارد میتوانیم بفهمیم که جامعه ما در کدام احوال به سر میبرد، احوال بحرانی یا نرمال.
وی گفت: مرگ در نازلترین مرتبه کمی به معنای نابودی است، یعنی تبدیل شدن به زباله و مفید نبودن یک موجود که میتواند آلودگی نیز ایجاد کند یعنی باید رفتاری را با متوفی کرد که با زباله ميتوان انجام داد، دراین حالت است که با فرد متوفی احساس پیوند عاطفی نمیکنیم و میخواهیم هر چه زودتر دفنش کنیم.
ما این تجربه را از آن روزی که تصمیم گرفتیم یک گورستان بزرگ نزدیک به همان جایی که زبالههایمان را دفن میکنیم داشته باشیم به دست آوردیم و از همان زمان بود که دچار بحران مدنیت شدیم.
وی با بیان اینکه همین اتفاق در مورد زندگی هم میافتد و در این شرایط زندگی به زنده بودن تنزل پیدا میکند، تصریح کرد: زندگی در این وضعیت به معنای حیات بیعطر و طعم و فاقد کیفیت است.
رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی تاکید کرد: در این شرایط زنده بودن یعنی اینکه تنها در شهرها حرکت کنیم، آنوقت میبینیم که قهرمان قصه در شهرهای ما ترافیک و رفت و آمد آدمها میشود، اما وقتی که مدنیت بر اریکه مینشیند میبینیم که مرگ و زندگی کیفیت پیدا میکنند و چیز دیگری میشوند، مرگ و زندگی و هر دو موضوعاتی میشوند که مظهر فرهنگ هستند، یعنی بسته به اینکه در چه فرهنگی زندگی میکنید مرگ و زندگی این استعداد را دارند که نسبت به فرهنگ مظهریت پیدا کنند و آیینههایی روبروی فرهنگ شوند.
بهشتی افزود: شما از تلقی، رفتار، سنت و.. که هر جامعهای نسبت به مرگ و زندگی دارد البته وقتی که حالش خوب است میتوانید فرهنگ آن جامعه را به جا آورید.
وی با بیان اینکه باستانشناسان وقتی در گورها حفاری میکنند از روی شیوههای گوناگون تدفینها تشخیص میدهند که فرهنگهای مختلفی در چه مکانهایی وجود داشتهاند، گفت: مرگ آیینه فرهنگ است همانطور که زندگی آیینه مرگ است.
رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری افزود: حالا اگر از این منظر نگاه کنیم و بخواهیم در آیینه مرگ و زندگی فرهنگ خودمان را و از منظر فرهنگ خودمان مرگ و زندگی را به جا آوریم آن وقت خیلی چیزها نصیبمان میشود، از آن جمله این است که ما بسته به ویژهگیهای فرهنگیمان همواره این هنر را داشتهایم که هر چیز را از قوه به فعل درآوریم، یعنی باور داشتهایم که در پس هر چیزی گوهری وجود دارد و هنر ما این بوده که این گوهر را از پس پرده بیرون بکشیم و آشکار سازیم.
او افزود: سنتها و آیینهای ما همگی دلالت میکنند به این که ما گوهر پنهان در پس پرده مرگ را زندگی به جا میآوردهایم و البته گوهر در پس پرده زندگی را هم مرگ به جا میآوردیم، اما آن چه مرگی است که گوهر در پس زندگی است و آن چه زندگی است که گوهری پنهان در پس ظاهر مرگ است و اینجاست که رفتارها، آئینها و مناسک ما باکیفیت میشوند.