يكماه پيش دختر 30سالهاي به اداره پليس رفت تا از جواني به اتهام آدمربايي و تجاوز شكايت كند. او در توضيح ماجرا گفت: چند وقت پيش از طريق تلگرام با پسري به نام اشكان آشنا شدم. او 18سال بيشتر نداشت و من 12سال از او بزرگتر بودم. با اين حال وقتي اشكان با من قرار ملاقات گذاشت، در همان نخستين ديدار حرف ازدواج را پيش كشيد.
پس از آن مرا به رستوران دعوت كرد و من هم سوار ماشينش شدم اما در بين راه با چاقو تهديدم كرد كه اگر سر و صدا كنم، مرا ميكشد. او درهاي ماشين را قفل كرد و با تهديد چاقو مرا به خانهاش برد. طولي نكشيد كه جوان ديگري هم به آنجا آمد. ظاهرا اشكان تلفني ماجرا را به او اطلاع داده بود. آنها با تهديد چاقو مرا مورد آزار و اذيت قرار دادند و از صحنه آزار و اذيتشان فيلم سياه تهيه كردند تا با آن تهديدم كنند، اما من به محض اينكه توانستم از خانه آنها فرار كنم، خودم را به كلانتري رساندم.
- دستگيري
دختر جوان مضطرب و نگران بهنظر ميرسيد و پس از شكايت او تيمي از مأموران با دستور قاضي آرش سيفي بازپرس شعبه چهارم دادسراي جنايي تهران براي دستگيري اشكان و دوستش وارد عمل شدند. پسر جوان در يك عمليات غافلگيرانه دستگير شد و درحاليكه مدعي بود بيگناه است به دادسراي جنايي تهران انتقال يافت. او وقتي پيش روي بازپرس جنايي قرار گرفت هنوز نميدانست كه به چه اتهامي دستگير شده است اما وقتي شاكي وارد اتاق شد و شكايتش را مطرح كرد ناگهان پسرجوان فرياد زد كه همه اين حرفها دروغ بوده و داستان خيالي است.
او گفت: من با سميه مدتي آشنا بودم اما اين اواخر احساس كردم كه اصلا نقطه مشتركي با هم نداريم. من سنم خيلي كمتر از اوست و 12سال از او كوچكتر هستم. براي همين تصميم گرفتم به اين رابطه پايان بدهم. حالا هم نميدانم چرا اين دروغها را عليه من گفته است. اين درحالي بود كه دختر جوان همچنان اصرار داشت كه اشكان او را ربوده و تسليم نيت شيطانياش كرده است. در چنين شرايطي قاضي دستور تحقيقات در اين خصوص را صادر كرد تا اينكه مشخص شد دختر جوان پس از دستگيري اشكان به مادرش پيغام داده كه اگر 20ميليون تومان به او پرداخت كنند رضايت ميدهد.
- داستان خيالي
قاضي جنايي كه حدس ميزد شاكي دروغپردازي كرده است دستور احضار او را به دادسرا صادر كرد و به تحقيق از وي پرداخت. دختر جوان كه ميديد دستش رو شده اعتراف كرد كه همه ادعاهايش دروغ و داستاني خيالي بوده است چراكه ميخواسته از پسر مورد علاقهاش انتقام بگيرد. او گفت: وقتي اشكان را ديدم دلباختهاش شدم.
او به من قول ازدواج داد اما چند روز پيش گفت كه اشتباه كرده و من و او به درد هم نميخوريم. او ميگفت كه ما با هم تفاوت سني زيادي داريم و مادرش هرگز راضي به اين ازدواج نميشود. اين را كه شنيدم خيلي عصباني شدم. او مرا سركار گذاشته و فريبم داده بود. آن روز با هم درگير شديم تا جايي كه اشكان يك سيلي به من زد و رفت. همين شد كه تصميم گرفتم براي انتقامجويي به دادسرا بيايم و به دروغ بگويم كه او مرا ربوده و به من تجاوز كرده است.بعد از افشاي حقيقت، قاضي جنايي دختر جوان را بهخاطر سركار گذاشتن پليس و دستگاه قضايي بازداشت كرد و قرار شد او براي تنبيه، به بازداشتگاه پليس منتقل شود.