۳ روز پس از کشف دست و پاهای بریده شده زنی جوان در سطل زباله، کارآگاهان آگاهی تهران راز این جنایت را فاش کردند.

ناخن‌هاي كاشت‌شده مقتول، سرنخي براي شناسايي قاتل بود. ساعت 18پنجشنبه 29بهمن‌ماه كارگران شهرداري هنگام نظافت در خيابان كردستان جنوبي، چشمشان به يك كيسه زباله مشكي رنگ افتاد كه با دقت زيادي نوارپيچ و بسته‌بندي شده بود. آنها بسته را باز كردند و ناگهان با يك جفت دست و پاي بريده شده كه متعلق به انسان بود روبه‌رو شدند. طولي نكشيد كه ماجرا به قاضي ايلخاني، بازپرس جنايي تهران گزارش و تحقيقات براي كشف راز اين جنايت شروع شد. ٢ دست و ٢ پا از ناحيه كتف و ران قطع شده و از همان ابتدا مشخص شد كه دست و پاها متعلق به زني جوان بوده است.

  • سرنخ مهم

با انتقال دست‌ها و پاها به پزشكي قانوني تحقيقات براي شناسايي هويت مقتول شروع شد. مأموران به انگشت‌نگاري پرداختند اما اين زن سابقه‌دار نبود. تنها سرنخي كه وجود داشت، ناخن كاشت‌شده مقتول بود. از آنجا كه طرح روي آن كاملا خاص و مخصوص چند آرايشگاه در پايتخت بود، كارآگاهان توانستند با پرس‌و‌جو از تعدادي آرايشگاه‌، به آرايشگاهي كه مقتول به آنجا رفته بود برسند. بررسي‌ها نشان مي‌داد كه مقتول دختري 36ساله به نام سمانه بوده است. در ادامه مشخص شد كه خانواده سمانه گم شدن او را به پليس گزارش كرده بودند. به گفته آنها دختر جوان از پنجشنبه به طرز مرموزي ناپديد شده بود.

  • يك مظنون

ماموران در ادامه تحقيقات به مردي به نام سيروس كه ارتباط نزديكي با سمانه داشت مظنون شدند. او اول اسفند‌ماه به اداره دهم پليس آگاهي احضار شد اما گفت كه ازسرنوشت مقتول بي‌خبر بوده است. وقتي معلوم شد كه سمانه آخرين بار با اين مرد ديده شده، او بار ديگر تحت بازجويي‌ قرار گرفت و در نهايت نيمه شب يكشنبه، به قتل سمانه اعتراف كرد. او ديروز در شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران براي قاضي ايلخاني شرح داد كه ناخواسته دست به جنايت زده و بسيار پشيمان است. اين مرد در گفت‌وگو با خبرنگار همشهري از جزئيات جنايت مي‌گويد.

  • چند سال داري؟

44سال.

  • چرا دست به اين جنايت زدي؟

سمانه آن روز خودش نبود. خيلي عوض شده بود. ‌او به مادرم توهين كرد و من ديگر از خود بي‌خود شدم و نفهميدم چه‌كار مي‌كنم.

  • رابطه‌ات با مقتول چگونه بود؟

من و سمانه 18سال بود كه يكديگر را مي‌شناختيم. در اين مدت بارها تصميم گرفتيم كه با هم ازدواج كنيم اما شرايط مهيا نبود. روز پنجشنبه با هم قرار گذاشتيم تا به خريد برويم. سمانه هروقت قصد خريد لباس داشت مرا خبر مي‌كرد. درست است كه نتوانستيم با هم ازدواج كنيم اما در اين سال‌ها من مانند دوست خانوادگي آنها بودم. حتي خانواده‌اش را هم به خوبي مي‌شناختم.

آن روز سمانه در شرق تهران سوار ماشينم شد. پس از آن براي خوردن صبحانه به يك طباخي رفتيم. بعد سوار ماشينم شد و مشغول صحبت شديم. از گذشته‌ها گفتيم كه ناگهان بحثمان شد. او به من و خانواده‌ام ناسزا مي‌گفت. وقتي اسم مادرم را آورد و به او فحش داد عصبي شدم. شايد اگر آن روز به مادرم توهين نمي‌كرد من حالا اينجا نبودم. راستش من واقعا عاشق مادرم هستم و وقتي كسي به او توهين مي‌كند نمي‌توانم آرام بگيرم. خشم سرتاپاي وجودم را گرفته بود. ‌دستانم را روي دهان سمانه گذاشتم تا ديگر ادامه ندهد اما يك دفعه به‌خودم آمدم و ديدم صورتش كبود شده است.

  • بعد چه كردي؟

وقتي ديدم نفس نمي‌كشد. به‌شدت ترسيدم. تمام بدنم مي‌لرزيد. نمي‌دانستم چه كار مي‌كنم، بهتر بگويم من 3ساعت خودم نبودم. ‌انگار شيطان درونم رخنه كرده بود. پس از آن به خانه‌ام رفتم. در آنجا آپارتماني داشتم چون در زمينه ساخت‌وساز فعاليت دارم. سمانه را به داخل خانه بردم. بعد از خانه بيرون آمدم و سراغ يك دستفروش رفتم. از او يك چاقو و نايلون خريدم و دوباره به خانه برگشتم. تصميم گرفتم جسد را مثله كنم.

  • چرا جسد را مثله كردي؟

فقط براي اين بود كه حمل آن راحت باشد. باور كنيد ترسيده بودم اول به سرم زد او را در جايي رها كنم اما چون هوا روشن بود مي‌ترسيدم كسي مرا هنگام پرت‌كردن جسد به بيرون ماشين ببيند.

  • چرا فقط دست و پايش كشف شده است؟

من جسد را مثله كردم سر و تنش را داخل يك نايلون گذاشتم و دست و پاها را در نايلوني ديگر. وقتي بسته بندي كردم به سمت خيابان كردستان رفتم. در بين راه حوالي افسريه لباس هايش را رها كردم و هردو نايلون را داخل سطل زباله در يوسف آباد انداختم و نمي‌دانم چرا نايلون ديگر پيدا نشده است.

  • با سمانه چطور آشنا شدي؟

18سال پيش به‌عنوان مسافر سوار ماشينم شد و از همان روز آشنايي ما شكل گرفت. حتي پس از قتل هم پيش خانواده سمانه رفتم و با آنها پيگير پرونده گم شدن سمانه بودم.

  • چرا ازدواج نكرديد؟

گفتم كه شرايط مهيا نشد. از سويي من كارهايم را انجام داده بودم تا براي ادامه زندگي به خارج از كشور بروم.

  • سابقه داري؟

من در زندگيم تا به حال كوچك‌ترين خلافي نكرده‌ام. حتي لب به سيگار و قليان هم نمي‌زنم. شايد باور نكنيد اما در رانندگي هم حواسم هست تا خلاف نكنم و 13سال است كه همه خلافي ماشين هايم صفر بوده است. نمي‌دانم چرا الان اينجا هستم. اول از خدا بعد از خانواده سمانه و در آخر از خانواده خودم مي‌خواهم كه مرا ببخشند. من واقعا در آن 3 ساعت خودم نبودم.