احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه با تيتر« فصل دیگر اصلاحطلبان»نوشت:
اینک میتوان با صراحت بیشتری اصلاحطلبان را خطاب کرد. آنها در انتخابات مجلس و خبرگان شرکت کردهاند و حامیانشان را پای صندوقهای رأی فراخواندهاند. با شمارش نهایی آرا اعتبارشان و اعتماد مردم به آنها دوباره محک خواهد خورد. تعداد بسیاری از نامزدها یا اندکی از آنها، فرقی نمیکند چه تعداد، به مجالس میروند و با رویکردی اصلاحطلبانه درصدد اصلاح امور و وضعیت موجود برخواهند خاست؛ اما واقعا چنین است؟
حتی اگر این مجلس شبیه به مجلس ششم باشد، چنین رویدادی بعید بهنظر میرسد. این فصل دیگری است که درک سیاست را پیچیدهتر میکند و به همان نسبت اصلاحطلبان را در صحنه سیاست تقلیل میدهد. طرف دیگر سکه اصولگرایاناند که معلوم نیست چه تعداد از آنها به مجلس میروند. وضعیت آنها اما روشن است و در این زمینه تفاوتی آشکار با اصلاحطلبان دارند. اصولگرایان تکهای از پازل شرایط سیاسی موجودند که حتی اگر رأی نیاورند، با تکههای دیگر در دستگاهها و نهادهای دولتی خود را همصدا و همسان میکنند و در تثبیت شرایط موجود و انتقاد از اصلاحطلبان میکوشند. منافعِ اصولگرایان جابهجا، کم و زیاد میشود و در مواردی هم از دست میرود؛ اما شکست نمیخورند. آنها داعیهدار وضع موجودند. به آن باور دارند و برای حفظ و اشاعه آن تلاش میکنند. اگر شرایط تغییر کند، آنها عقب مینشینند و بعد دوباره پرقدرت باز میگردند. اصولگرایان اینک شرایطی شبیه به وضعیت اصلاحطلبان یا چپِ قدیم در گذشته دارند.
چپِ آن دوران نیز به حفظ وضعیت موجود وفادار بود. آنها نتوانستند شرایط موجودشان را حفظ کنند، اصولگرایان نیز نمیتوانند. امروز نیرویی در میان است که گفتمانی اعتدالگرایانه دارد و هر دو طیفِ اصولگرا و اصلاحطلب گاه به آن نزدیک و گاه از آن دور میشوند. آنها اما نمیتوانند تماموکمال با این گفتمان همراهی کنند. تفاوت دیدگاهها بالاخره زمانی آشکار میشود؛ اما اکنون مسئله این است: نمایندگانی که از طرف اصلاحطلبان به مجلس میروند، کمتر به اختلافات دامن میزنند و بیش از آنکه به خاستگاه خود وفادار باشند، با دولت همراهاند.
شاید همین موقعیت متضاد با اصلاحطلبان خارج از مجلس، آنها را با مشکل مواجه کند. اصلاحطلبان داخل مجلس مکانمندند و اصلاحطلبان خارج مجلس زمانمند. ازاینپس نمایندگان باید به وضعیتهای پیشآمده واکنش نشان دهند و اصلاحطلبان مستقل به گفتمان خود پایبند بمانند. اصلاحطلبان، دیگر باور دارند که از ایدهها و مواضع دوران چپ بسیار فاصله گرفتهاند؛ اما چیزی را که باور ندارند، چرخش جدیشان از دوم خرداد است و اگر بخواهند آن را بپذیرند، با منافع و موقعیتشان ناسازگار است؛ ازهمینرو این باورمندی یا ناباوری از اصلاحطلبان سه دسته میسازد: آنها که با صدای بلند فکر میکنند و بهجد خود را در حاشیه نگاه داشتهاند، آنها که صدای بلند خود را میشنوند؛ اما اعتنا نمیکنند و سعی دارند تا صدایشان را در همین منظومه با صداهای دیگر همساز و متوازن کنند. دسته سوم صدایی ندارند و با حضور در مکانها صاحب صدا میشوند؛ اما این سه دسته در یک چیز با هم مشترکاند. اگرچه اصلاحطلبان در رفتار و گفتار تغییر کردهاند، اما این تغییر موجب نشده تا گفتمان آنها خارج از تکنولوژی قدرت تبدیل به کردار شود.
راز ماندگاری آنها در این منظومه و امیدشان به تغییر نیز از همین اراده و غایتمندی نشئت میگیرد که هر تحول و تغییری را در درون و با قدرت جستوجو میکنند. کلام محسن صفاییفراهانی بهوضوح این معنا را تأیید میکند: «باید در حد خود از مجلس توقع داشته باشیم. اگر مجلسی خلق کنیم که زبان گویای مردم باشد، بزرگترین دستاورد رخ داده است.» این نکته بسیار مهم و کلیدیِ حرفهای او است؛ اما مهمتر از آن این است: «من نه امروز و نه هیچ روز دیگری نمیخواهم نماینده شوم؛ حتی در زمان میانی مجلس ششم میخواستم استعفا بدهم؛ زیرا گفتم ما کارایی نداریم. ولی خاتمی گفت جواب مردم را چه میدهی؟» از گفتههای او نه بوی یأس میآید، نه عافیتطلبی، نه کینتوزی و عناد، بلکه نوعی صلحطلبی آگاهانه است. با اینکه حضورش را در مجلس بیفایده میداند؛ اما میماند؛ چون خودش نیامده که خودش برود. او نماینده مردم است. با ماندن دِینش را ادا میکند؛ اما میداند همه آنچه به دنبالش است، امکان ندارد پس با صلحطلبی کنار میرود؛ چون دیگر دلیلی برای جنگ نمیماند. سخنان صفاییفراهانی بیش از آنکه به شخص یا نهادی برگردد، به وضعیتی برمیگردد که مانند مداری سیاست را در بر گرفته است. ناگفته نماند که از مجلس ششم حرف میزنیم؛ مجلسی که متراکم از ایدهها و آرمانهایی بود که تحقق آنها در آن زمینه و زمانه بعید و دور از دسترس بود.
مجلس ششم حتی مجلس پنجم نبود؛ مجلسی مصلحتاندیش که مصلحت دولت دستور کارش بود. قیاس مجلس پنجم و ششم روشنگرِ وضعیت کنونی ما است؛ زیرا این دو مجلس، شاخصی هستند برای تحلیل و تبیین اصلاحطلبان کنونی که از آن دورانِ مصلحتاندیشی نیز فاصله گرفتهاند. آنچه بررسی این دو مجلس را درخورتأمل میکند، نتیجهای است که از دل آن بیرون میآید و آینده سه گروه اصلاحطلب را رقم میزند. اینکه چه گفتمانی را دنبال میکنند: گفتمانی در مدار و منظومه شرایط موجود یا خارج از این مدار. دستیابی به هر دو دیر و دور است؛ اما سیاستمداران همواره در معرض انتخاباند و انتخابهایشان است که آنها را تعریف یا بازتعریف میکند.
- دومین بهار اعتدال
امیر یوسفی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
هنوز تا سبزه انداختن و سفره پهن کردن و سمنو بر اجاق نشاندن، دو سه هفتهای مانده اما هوای ایران- در سیاست و طبیعت- دیروز چنان چشیدنی و خواستنی بود که کسی را جای چند و چون نماند که بهار- در سیاست و طبیعت- امسال شتابکارتر از هر سال است و قطعاً زودرس خواهد بود. موسم انتخابات، بهار سیاست است و دولت اعتدال، دیروز نخستین تجربه بهاری خود را در عرصه سیاست داخلی از سر گذراند.
پیش از این، مذاکرات نفسگیر هستهای هم، بهار دیپلماسی را برای ایران رقم زده بود و سیاست خارجی دولت روحانی، هوای مطبوع بهاری را به جامعه ایران هدیه داده بود. اکنون بهار، رخت خود را از دیپلماسی به عرصه سیاست داخلی و انتخابات کشیده بود و نخستین تجربه مدیریت دولت در عرصه برگزاری انتخابات رقم میخورد. این تجربه البته هنوز به آخر نرسیده است و مدیران ارشد دولت روحانی در حوزه سیاست داخلی، همچنان دستشان در کار شمارش آرا و زبانشان در کار اعلام تدریجی نتایج است. اینکه کدام جناح و جریان، دل از مردم برده باشند و صاحب اقبال شده باشند به کنار؛ آنچه مهم است، مرور برنامه عملیاتی دولت در ایفای این مأموریت بهاری است. به دو سه نکته در این مأموریت سبز نگاه کنید.
روحانی در نخستین تجربه برگزاری انتخاباتش، توفیق یافت که از این رخداد سیاسی، خاطرهای شیرین و شادمان بسازد. انتخابات دیروز تابلویی از پیوند و استحکام درونی یک نظام سیاسی بود.
اگر تا پیش از این، صف مخالف و معاند و موافق به سادگی قابل تشخیص بود، دیروز پیادهروها و صحن حوزههای رأیگیری محل رژه افراد پرشماری بود که تنها وصف آنها، «ایرانی بودن» بود. روحانی توانست اعتماد همه نیروهای سیاسی و اجتماعی را جلب کند تا آنجا که دعوت نظام برای حضور در انتخابات را هیچ کسی نشنیده نگذاشت.
از کسانی که روی چپترین طاقچه سیاسی ایران نشستهاند تا کسانی که در راستترین ایوان آن بیتوته کردهاند، همگی به یکسان در صحن یک سالن گرد آمدند. این، قدرت اعجازآمیز یک دولت در اعتمادبخشی به همه نیروهای ساکن در یک اقلیم جغرافیایی است. روحانی به گواهی تجربه دیروز توانست مرزهای سیاست را دقیقاً با مرزهای جغرافیای ایران منطبق کند. 2) نخستین تجربه دولت اعتدال در برگزاری انتخابات، «حرف آخر» در امیدواری به صندوق رأی بود. دولت اعتدال که بر بنیان دوری از تلخی و تندی استوار است، در 30 ماه فعالیت خود، این تربیت ذهنی را در جان ایرانیان راسخ کرد که مسیر تغییر، تنها یک ایستگاه ایمن و آرام دارد و آن، صندوق رأی است. دیروز این باور، عینیت یافت. به تناسب آن، عیار مردمسالاری بالا رفت و شاخص مشارکت سر به صدر نهاد. از این جهت، صرفنظر از نامها و جریانی که برندگان انتخابات هستند، جوانه دموکراس ی قوت گرفت و از طوفان تلخ و تند خودمحوری، جان به سلامت برد.
3) دولت روحانی در استیفای حقوق مردم، راسخ است. این را قبل از این هم نشان داده است اما دیروز و در ایام منتهی به انتخابات، وقتی مخالفانی تنگچشم، سیلاب نقض حقوق شهروندی مردم را به راه انداختند و در سایه «مصلحتها» دولت را در تنگنا گذاشتند تا مثلاً فلان شبکه اجتماعی را مسدود یا محدود کند، کابینه اعتدال گردن نگذاشت و دستش به هیچ محدودیتآفرینی نچرخید. این، وقتی آفتابی شد که حتی وزیر ارتباطات تصدیق کرد که فشارهایی برای مسدود شدن این شبکهها بوده اما دولت نپذیرفته است. به هر روی، آنچه روحانی از آغاز ریاستش بر جمهوری اسلامی، کراراً متذکر شده بود و حقوق شهروندی را در منشوری مفصل و مستوفا گنجانید، دیروز در خلال این تجربه بهاری، متجلی شد.
4) زودتر از هر کسی، تحلیلگران رسانهای خارجی فهمیده بودند که انتخابات این دوره، طعم هستهای دارد و چه بسا کسانی آن را در حکم یک رفراندوم برای تخمین موفقیت یا محبوبیت روحانی میدانستند. روحانی در مقام کسی که ناوبری مذاکرات موفق هستهای را برعهده داشت، میتوانست تجربه برجام را بنیان تبلیغاتی خود قرار دهد و اعتبار آن توفیق را به عنوان یک ضمانتنامه مصادره کند و از این طریق در سرنوشت انتخابات، تأثیر تعیین کننده بگذارد. او این کار را نکرد اما ملت، بدل از او چنین کردند. توگویی تجربه تنفس در بهار دیپلماسی، ملت را هوایی کرد تا بهار سیاست داخلی را هم مزمزه کنند. احتمالاً این تجربه جدید همانی است که خیلی از اهل سیاست از مدتها پیش «برجام 2» خطابش میکردند. امروز تا شب یا فردا تا صبح یا چه بسا هفته تا میانه نرسیده، نتایج نهایی انتخابات مجلس و خبرگان آفتابی خواهد شد و رسمیت پیدا خواهد کرد. پیروزی در این رقابت نصیب هر کس میشود، گوارایش باشد؛ اما در شیرینی و شادمانی این تجربه، بیگمان دولت اعتدال سهیم است؛ دولتی که بعد از بهار دیپلماسی، بهار انتخاباتی را هم به ایران چشاند؛ بهاری زودرس.
- خبر پرشکوه این روزها
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
روز تاریخی هفتم اسفند بعد از مدتها انتظار رسید و مردم ایران حماسه دیگری آفریدند. جریانات و گروههای کوچک و بزرگ سیاسی از مدتها قبل، با برنامه ها و طرح های مختلف خود را برای این روز آماده میکردند و هرکس بهگونهای می کوشید سهم بیشتری از رای مردم را به خود جلب کند. برخی، رفتارهای منطقی، موقر و آرام را برای رسیدن به این منظور در پیش گرفته بودند و برخی رفتارهای هیجانی و بعضا غیر اخلاقی را. این روی سکه مربوط به سیاسیون بود و مردم در رای خود، اقبال یا ادبار خود به آنها را نشان خواهند داد.
روی دیگر سکه، مردمی هستند که با هر گرایش و عقیدهای، جانانه در یکی از مهمترین بزنگاههای سیاسی کشورشان حاضر شدند. این حضور، بار سنگینی برای مردان سیاست ایجاد کرد که شاید به این زودیها و به این سادگیها نتوانند از عهده آن برآیند و پاسخ این رای مردم را بدهند.
اما در این بین موضوع مهم و قابل توجه دیگری هم هست که نباید و نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت و تجربه نشان داده کسانی که این نکته مهم را نادیده گرفتهاند، در ورطه غرور و خود خواهی تا آنجا پیش رفتهاند که راه بازگشتی برایشان باقی نمانده است. آن نکته مهم و تعیین کننده، چیزی نیست جز باور اینکه رای مردم، قبل از رای به فلان جریان سیاسی و بهمان گرایش حزبی، رای به نظام و بیعت دوباره با رهبری است که همچون پدری دلسوز و مهربان، آحاد جامعه را به شرکت در تعیین سرنوشتشان فراخواند و مردم آن دعوت را به گوش جان شنیدند و آمدند. این موضوع بسیار مهم و کلیدی، از چند جهت جای بررسی و دقت نظر دارد.
1- برکسی پوشیده نیست که، دشمنان ما هیچگاه از حضور مردم در انتخابات خرسند نبوده و به هر شکل ممکن، میکوشیدند مردم را به تحریم انتخابات تحریک کنند. در ادوار پیشین اینگونه بود که صراحتا مردم را به عدم حضور در انتخابات دعوت میکردند، با این امید واهی که نظام را در تنگنای عدم مقبولیت مردمی قرار دهند. تجربه سیوهفت ساله ایران سربلند به آنها ثابت کرد که،حرف آنها هیچ تغییری در تصمیم مردم و انتخاب آنها ایجاد نکرد و مردم هربار بیشاز پیش و پرشور تر از قبل در تعیین سرنوشت خود مشارکت کردند. در این انتخابات هم آنها از حضور مردم خرسند نبودند، اما میدانستند که اگر دعوت به تحریم کنند، بازهم تیرشان به سنگ خواهد خورد. پس ناشیانه کوشیدند با دو قطبی سازی، خود را در نتیجه انتخابات سهیم نشان دهند! این تصمیم یعنی پرهیز از تحریم انتخابات، یک انتخاب آزادنه نبود. آنها اگر بازهم میتوانستند، همین کار را میکردند اما بهتر از هرکسی می دانستند که چنین پیشنهادی به مردم ایران، آبروی نداشتهاشان را بیش از پیش خواهد برد.
2- اما این تنها آنها نبودند که در گذشته انتخابات را تحریم کرده بودند. در گذشتهای نه چندان دور، یعنی تنها شش سال قبل، عده ای که طاقت روبرو شدن با نه بزرگ ملت را نداشتند، با تشکیک در صحت انتخابات، کشور را به آشوب کشیدند و در یک پروژه خطرناک و با حمایت دشمنان اصلی نظام، هرکاری که از دستشان بر می آمد انجام دادند و چون جواب شرارتهایشان را با دست الهی ملت ایران گرفتند، به گوشهای خزیده، انتخابات را تحریم کردند! با این بهانه که در ایران انتخابات آزاد نیست و مردم به هرکه رای بدهند فرقی نمیکند و نظام هرکه را بخواهد از صندوق بیرون می آورد! این البته اولین بار نبود که آنها چنین تهمتی به مردم میزدند و پیشتر هم در جریان انتخابات سال 84 چنین دروغی را به نظام نسبت داده بودند.
اما آنها بهتر از هرکسی می دانستند که سخنشان لاف گزافی بیش نیست و امکان تقلب در انتخابات وجود ندارد و اینگونه شد که بدون اینکه به روی نامبارک خود بیاورند، در انتخابات مجلس نهم شرکت کردند و انگار نه انگار که خودشان چنین ادعایی مطرح کرده بودند! انتخابات دیروز اما کار را یکسره کرد. و همه کسانی که در فتنه و سالهای بعد از آن، بدترین تهمت هارا به نظام زدند، در انتخابات دیروز شرکت کردند و رای خود را به اشخاص مورد نظرشان دادند. این موضوع چه معنایی دارد!؟ آیا آنها بر اساس ادعای پیشین خود، نگران نیستند که هرچه بنویسند، جور دیگری خوانده شود!؟ یقینا اگر آنها سر سوزنی نگرانی داشتند، هرگز در انتخاباتی که هیچ یک از ساز و کارهای قانونی آن ذرهای تغییر نکرده شرکت نمیکردند و همچنان بر طبل تحریم میکوبیدند. اما چون میدانستند ادعایشان دروغ است و میدانستند، جایی اطمینان بخش در نظام، رای مردم را پاسداری میکند، در انتخابات شرکت کردند.
3- به جز دعوت همیشگی دشمن بیرونی به تحریم و دروغ بزرگ تقلب از سوی دنبالههای داخلی دشمن،یک موضوع دیگر هم در میزان مشارکت مردم در انتخابات تاثیرگذار است و آن رضایتمندی یا نارضایتی آنها از وضع موجود بخصوص از وضعیت اقتصادی کشور است. بر اساس آمار و ارقام رسمی که از سوی منابع دولتی منتشر میشود و بر اساس آنچه در واقعیت زندگی مردم به عینه قابل ملاحظه است،عملکرد دولت یازدهم در حوزه معیشت و اشتغال و در مجموع در حوزه اقتصاد بسیار ضعیف بوده و همین موضوع میتوانست مردم را دلسرد و مشارکت آنها در انتخابات را تحتالشعاع خود قرار دهد. این موضوع فارغ از ریشهها و عوامل ارادی و غیرارادی آن، بصورت موذیانه و ماهرانهای در ایام گذشته، دستمایه برخی رسانهها و شبکههای اجتماعی بود تا با استناد به آن، مشارکت مردم در انتخابات را تا حد ممکن کاهش دهند.
اکنون و به رغم همه آنچه گفته شد،مردم در انتخابات دیروز،بسیار پرشور و پرشکوه شرکت کردند. با همین چند نمونه شاید بتوان بهتر فهمید که این انتخابات،بیعت دوباره مردم با نظام و لبیک به فراخوان رهبری بود. چراکه در برابر همه آن صداها و همه آن عوامل مایوسکننده، تنها یک نفر بود که از ابتدا، از همان سال 88 تا صبح دیروز و برای همیشه، بر اهمیت رای مردم، ضرورت حضور و مشارکت مردم در سرنوشتشان و هشدار درباره آرزوهای دشمن با مردم، صمیمانه و پدرانه سخن گفته و میگوید و آنها را به حضور در عرصه انتخابات دعوت کرده و میکند.
این رهبر انقلاب بود که فضاسازی دو قطبی در داخل کشور را صراحتا رد کرد و فرمود: «بدخواهان ملت ایران برای این انتخابات، به ایجاد «دوقطبیهای دروغین» روی آوردهاند تا وجود دو دستگی در مردم را القا بکنند.
...برتری یا عدم برتری در انتخابات به معنای دوقطبی شدن ملت و ایجاد دو دستگی در جامعه و دشمنی و عناد مردم با یکدیگر نیست و القای وجود این دوقطبی در ایران، دروغ است....البته در این دوقطبی، قاطبه ملت ایران، «انقلابی و علاقهمند به انقلاب و وفادار به امام رحمهالله و تفکر و اصول ایشان»
ایشان بودند که احتمال تقلب در انتخابات را از اساس منتفی دانستند و مکررا بر حقالناس بودن رای مردم و امانت بودن آن تاکید کردند: «همه کسانی که در اجرا، مراقبت، شمارش، جمعبندی آرا و اعلام نتایج دخیلاند باید در حفظ آرای ملت کمال امانت را رعایت کنند و اندک تخلفی در این مسئله، خیانت در امانت است.»
البته ایشان پذیرش نتایج قانونی انتخابات را هم از دیگر ابعاد رعایت حقالناس دانستند :« وقتی مراکز قانونی، نتایج انتخابات را اعلام و تأیید کردند مخالفت با این نتایج، ضد حقالناس است.
...در آن سال(88) برخی با حرفهای منکَر و ناپسند، ادعای تقلب را مطرح کردند و خواستار برهمخوردن نتایج آرا شدند. ... ما با آنها خیلی مماشات کردیم که جزئیات آن طولانی است، گفتیم بیایید هر تعداد صندوق که میخواهید بازشماری شود اما به توصیهها اعتنایی نکردند چون بنا نبود که حرف حق را بپذیرند! »
حضرت آقا بود که پدرانه از همه کسانی که حتی دلخوری و گلایهای از نظام نیز داشتند برای شرکت در انتخابات دعوت کردند و فرمودند: «هر فردی از آحاد ملّت که احساس مسئولیّت بکند، خودش یکی از آن عناصر حفظ کننده انقلاب است. حضور مردم یکی از آن عناصری است که دشمن را ناکام میکند. اینکه ما تکیه میکنیم، تأکید میکنیم، اصرار میورزیم بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات و من بارها این را قبلاً گفتهام که حتی آن کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند.
ممکن است کسی بنده را قبول نداشته باشد، عیبی ندارد اما انتخابات مال رهبری نیست، مال ایران اسلامی است، مال نظام جمهوری اسلامی است. همه باید بیایند در انتخابات شرکت کنند؛ این موجب میشود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری آن و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند این موجب میشود که ملت ایران در چشم ملّتهای دیگر آبرو پیدا کند و اعتبارش بالا برود؛ در چشم دشمنانش ابهت پیدا کند ملت ایران؛ انتخابات این است. بنابراین اصل انتخابات حضور مردم در پای صندوقهای رأی و رأی دادن آنها است. همه باید شرکت کنند؛ شرکت در انتخابات آبروی نظام جمهوری اسلامی است، آبروی اسلام است، آبروی ملت ایران است، آبروی کشور است. »
مرور همه این سخنان، ما را به نتیجه ای جز این نمیرساند که انتخابات هفتم اسفند،بیش از آنکه انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان باشد، رای آری مردم به نظام و لبیک آنان به دعوت رهبری بود. مردم دیروز باردیگر با رهبر انقلاب بیعت کردند و به نظام اسلامی آری گفتند. این پرشکوهترین خبر این روزهاست.
- دموكراسيهاي بيسر
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
دموكراسيهاي بيسر چيست؟ دموكراسي يا مردمسالاري ملاك و معيار يك حكومت خوب است. بشر در انديشه خود در باب حكومت به اين نتيجه رسيده است كه حكومت بايد متكي بر راي و اراده مردم باشد. راي و اراده فرد يا جمعي خاص نميتواند كارآمدي لازم را براي اداره جوامع انساني داشته باشد، چراكه از سلطنت فردي و جمعي سر درميآورد. اين نوع حكومتها در تاريخ نشان دادهاند به همه چيز فكر ميكنند، الا منافع و مصالح ملي! فيلسوفان سياسي طي دو قرن اخير در باب فلسفه سياسي نظريهپردازيهاي زيادي كردهاند و در آسيبشناسيهاي خود ديدگاههاي خود را مطرح كردهاند.
اين سخن كه مهم نيست چه كسي حكومت ميكند، مهم آن است چگونه حكومت ميكند، ديگر طرفداران زيادي ندارد.
اينكه امروز چه كسي با چه ويژگيهاي شخصيتي و مشخصات روحي در راس هرم قدرت قرار ميگيرد، براي صاحبان انديشه سياسي مهم است و معتقدند حاكمان بايد پاكدست، دلسوز، امين، شجاع، آگاه، مدير، مدبر، عادل و... نيز باشند تا بتوانند پاسدار حريم امنيت و اقتدار ملي و منافع و مصالح ملي باشند.
امروز كه حكومتها در معرض تهاجم و مداخله بيگانگان و انقلابهاي به اصطلاح رنگي قرار دارند، نخبگان جامعه به اين فكر افتادهاند كه بايد "دُز" رقابت را در داخل خود تعيين كنند. اگر بخواهند از رانت مداخله اجانب استفاده كنند، عملا امنيت و اقتدار ملي را در معرض دشمنان قسمخورده خود قرار ميدهند.
تجربه موفق جمهوري اسلامي ايران در نبرد نرم با آمريكا در فتنه 18 تير 78 و نيز فتنه ننگين سال 88 نشان داد كه اگر يك نظام مردمي بخواهد از گرد و غبار نبرد نرم با دشمن سر سالم برآورد، بايد يكي ،
مسئوليت مراقبت و محافظت از راي ملت و اراده ملي را به عهده بگيرد و مردم را در صيانت از راي خود كمك كند. اين فرد همان سر دموكراسي است.
اين سخن حكيمانه امام(ره) كه پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به كشور شما آسيب وارد نشود، پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا كشور دچار ديكتاتوري نشود، ناظر به اين واقعيت است كه در راس هرم قدرت بايد كسي قرار گيرد كه از "راي" و "اراده" خود فاصله بگيرد يا بهتر بگوييم خالي شود و راي و اراده خدا را در نظر بگيرد.
اين فرد كه عاليترين قله انساني در پاكدستي، امانتداري و شجاعت، آگاهي و علم و تدبير در جامعه خود است، در راس حكومت قرار ميگيرد تا بتواند استقلال و آزادي و هويت الهي و مردمي نظام را حفظ كند.
آنچه ديروز در پنجمين انتخابات مجلس خبرگان اتفاق افتاد، اين بود كه مردم فهيم و انقلابي پايههاي نهادي را محكم كردند كه بتواند مغز متفكر، برنامهريز و كارآمد دموكراسي در ايران باشد و در هنگامه خطر و تهديد، درست فرمان دهد و بتواند قلب و اعضا و جوارح نظام مردمسالاري ديني را صيانت كند.
امروزه ما شاهد دموكراسيهاي جاندار و نيمهجان در جهان هستيم. در اين كشورها پارلماني وجود دارد، انتخابات برگزار ميشود، اما حكومتها در معرض تاراج قدرتهاي جهاني هستند. اينها دموكراسيهاي بيسر هستند.
در دموكراسيهاي بيسر "دُز" رقابت را دشمن دموكراسي يعني آمريكا و ديگر قدرتهاي غربي تعيين ميكنند.
امروز ما در جهان شاهد مرگ مردمسالاري هستيم. اينكه آمريكا خود را بزرگترين قدرت جهان ميداند و به خود اجازه ميدهد در امور دولتها با تهديد، تحريم و تطميع دخالت كند و حكومتهاي مورد نظر خود را سر كار بياورد، نشان ميدهد دموكراسي در جهان در معرض تهديد جدي قرار دارد و ملتهايي كه پاي صندوق راي ميروند، بايد براي صيانت از راي خود فكري بكنند.
تجربيات مبارزات يكصدساله ملت ايران عليه استبداد و استعمار نشان ميدهد علاوه بر اينكه در راس حكومت بايد فردي با ويژگيهاي يادشده باشد كه بتواند مرز "غيريت" با دشمن را دقيق براي مردم ترسيم كند، نهادي هم بايد تشكيل شود كه پاسداري از "جمهوريت" را باساز و كارهاي قانوني به عهده گيرد.
اين نهاد علاوه بر پاسداشت "جمهوريت" بايد انديشه پاكي كه اين جمهوريت را تضمين ميكند را هم پاسداري كند.
پاسداري از اسلام و حفظ حريمها با كفر، شرك و نفاق وظيفه توامان "ولايت فقيه" و "شوراي نگهبان" است. اساس اين وظيفه خطير در اصل بر دوش فقيهان و عالمان و عارفان حوزههاي علميه قرار دارد كه مثل كوه پشت مباني نظري و علمي جمهوري اسلامي ايستادهاند.
مردم در 7 اسفند با راي و اراده پولادين خود، دو نهاد مجلس خبرگان و مجلس شوراي اسلامي را "نوسازي"، "بازسازي" و "بهسازي" كردند. اين دو نهاد مقدس سقف و كف مردمسالاري ديني در جامعه ما هستند.
كساني كه با راي ملت به اين دو نهاد راه مي يابند، طبق سوگندي كه ياد ميكنند، پاسداري از حريم اسلام و نگهباني از دستاوردهاي انقلاب و مباني جمهوري اسلامي را بر عهده دارند. آنها بايد استقلال كشور را حفظ كنند و دغدغه اعتلاي نظام را داشته باشند. آنها بايد از قانون اساسي به عنوان ميثاق ملي دفاع كنند و در حفظ حقوق مردم كوشا باشند. ذات اين وظايف فراجناحي و گروهي و فارغ از دغدغههاي فردي است. به همين دليل نمايندهاي كه به مجلس خبرگان يا مجلس شوراي اسلامي راه يافته، نماينده كل ملت است، نه نماينده كساني كه به او راي دادهاند. پس پايان رايگيري، پايان رقابت و آغاز رفاقت، دوستي و همكاري براي كار عظيمي است كه وظايف خطير آن بر دوش نمايندگان ملت است.
اين حال و هوا مردمسالاري ديني ما را از دموكراسيهاي بيسر متمايز ميكند و همين وجه امتياز نظام ما با ديگر نظامهاي سياسي است. مشروعيت ديني و مردمي نظام نشات گرفته از همين انديشه درست است.