ماجرا از اين قرار بود كه شامگاه شنبه مردي به كلانتري 159بي سيم رفت و خبر از ناپديد شدن پسر10سالهاش داد. وي گفت: پسرم به نام محمدرضا صبحها به مدرسه ميرود و عصر در يك كارگاه خياطي حوالي مولوي كار ميكند. اين روزها با توجه به روزهاي آخر سال تا 9شب كارگاه ميماند و كار ميكند. امروز اما ساعت 19:30چون با مادرش كار داشت به خانه آمد و دوباره به كارگاه برگشت. پس از رفتن او متوجه شديم كه موبايلش را در خانه جا گذاشته است. با خود گفتيم يك ساعت بعد طبق معمول هميشه به خانه برميگردد اما او برنگشت و همه ما حسابي نگران شديم. در چنين شرايطي با صاحب كارگاه تماس گرفتم و او گفت كه پسرمان ساعتي قبل كارگاه را ترك كرده و به خانه آمده است. خيلي نگران شدم. به سرعت از خانه بيرون آمدم و در بين راه يكي از آشنايانم را ديدم. همراه او به چند بيمارستان سر زديم اما اثري از پسرم بهدست نيامد.
- گزارش آدمربايي
درحاليكه مأموران پليس تحقيقات خود را درخصوص پيدا كردن ردي از پسربچه گم شده شروع كرده بودند، ساعت 3بامداد ديروز مرد جواني با پليس 110تماس گرفت و اعلام كرد كه همخانهاش كودكي را ربوده و با وضعيتي هولناك به خانه آورده است. همين تماس كافي بود تا مأموران پليس راهي خانهاي قديمي در جنوب تهران شوند. آنها به محض حضور در خانه پسربچهاي 10ساله را ديدند كه دست و پاهايش بسته شده و روي سرش نايلوني پيچيده شده بود. مأموران دست و پاي پسربچه را باز كردند و او كه هنوز بيحال بود و ناي حرف زدن نداشت را از چنگال آدم رباي آشنا آزاد كردند. او كسي جز محمدرضا، پسربچهاي كه ساعتي قبل پدرش گزارش گم شدن او را به پليس اعلام كرده بود، نبود. اما ماجرا چه بود؟ فردي كه با پليس تماس گرفته و گزارش آدمربايي را اعلام كرده بود، به مأموران گفت: ساعتي قبل يكي از همخانههاي ما به نام خان آقا با يك چمدان مشكي رنگ به خانه آمد.
من و هموطن ديگرم به همراه خان آقا در اين خانه مجردي زندگي ميكنيم. وقتي از خان آقا پرسيديم داخل چمدان چيست، عنوان كرد كه طوله سگي خريده و آن را داخل چمدان گذاشته است. ما اما به موضوع مشكوك شديم و زماني كه خان آقا به دستشويي رفت، به سراغ چمدان رفتيم. وقتي آن را باز كرديم ناگهان با پسربچهاي روبهرو شديم كه بيحال با وضعيت هولناكي داخل چمدان جاسازي شده بود. وحشت كرديم و فورا با پليس تماس گرفتيم. همزمان وقتي خان آقا رسيد و متوجه شد كه ما پي به رازش بردهايم، پيشنهاد شومي را مطرح كرد اما ما نپذيرفتيم. او گفت كه پسر بچه را با آبميوه مسموم بيهوش كرده و در انباري ساختمان او را داخل چمدان جاسازي كرده و به خانه آورده است اما بهاحتمال زياد وقتي ديده من و دوستم خانه هستيم نقشه شوم او نقش بر آب شده است.
پسربچه اما بيحال بود و وقتي پليس از او تحقيق كرد، چنين گفت: من چند ساعت قبل وقتي از كارگاه بيرون آمدم، خان آقا را ديدم. او يكي از آشنايان ما بود. برايم كتاب خريد و بعد خواست تا همراه او به مغازه بروم. او يك آبميوه هم برايم خريد كه پس از نوشيدن آن از حال رفتم و ديگر چيزي يادم نيست.
- داستان سرايي
آدمرباي دستگير شده ديروز براي انجام تحقيقات به شعبه چهارم دادسراي جنايي تهران منتقل شد و وقتي پيش روي قاضي سيفي قرار گرفت، جرم خود را انكار كرد و به داستان سرايي پرداخت.هرچند همه شواهد حكايت از اين دارد كه او به تنهايي پسربچه را ربوده و شخص ديگري در اين ماجرا نقشي نداشته است. در ادامه گفتوگوي همشهري با اين متهم را بخوانيد.
- چند سال داري؟
26سال.
- چرا تصميم به ربودن پسربچهاي گرفتي كه با خانواده او آشنا بودي؟
من اين اتهام را قبول ندارم. برايم پاپوش درست كردهاند. ميخواهند جرم را گردن من بيندازند. من تاجر هستم و ماهي 3، 4ميليون تومان در آمد دارم. هيچ مشكل مالي ندارم كه بخواهم دست به آدم ربايي بزنم.
- صحبتهاي گروگان و 2همخانهات حاكــي از آن است كه تو بهخاطر نيت شومي كه در سر داشتي نقشه آدمربايي كشيدي نه بهخاطر پول؟
نه اينطور نيست. راستش 2همخانهام پسربچه را ربودهاند. حتي من با پدر گروگان به بيمارستانها رفتم تا شايد پسربچه آنها را پيدا كنم.چون پدرش خيلي نگران بود. تا اينكه از يكي از هموطنانم شنيدم كه پسربچه را 2همخانهام ربودهاند. به سرعت خود را به خانه رساندم و محمدرضا را با دست و صورت بسته ديدم. آنها ميخواستند پسربچه را به قتل برسانند اما من مانع شدم. آنها گفتند چنانچه 20هزار دلار پرداخت كنم بيخيال كشتن او ميشوند. من هم چون بهخاطر كارم هميشه دلار همراهم است، 20هزار دلار به 2همخانهام دادم و پسربچه را آزاد كردم. حتي خودم به پليس زنگ زدم.