12 اسفند امسال، مردي به دادسراي جنايي تهران رفت و خبر از ناپديد شدن برادر40 سالهاش داد. وي به قاضي سيفي، بازپرس شعبه چهارم دادسرا گفت: برادرم مهندس معمار است و تنها زندگي ميكند. از ديشب هرچه به او زنگ ميزنم، جوابم را نميدهد. سابقه نداشت كه موبايلش را پاسخ ندهد. حتي به تلفن خانهاش هم زنگ زدم اما پاسخي نگرفتم. نگران شدم اما تا صبح صبر كردم و امروز راهي آپارتمانش شدم.
با كليدي كه داشتم وارد خانه شدم اما اثري از برادرم نبود، حتي پاركينگ خانه را هم نگاهي انداختم و اثري هم از ماشينش نبود. ديگر مطمئن شدم كه اتفاقي برايش رخ داده است چرا كه آخرين بار وقتي با او تلفني صحبت كردم ميگفت، كارش تمامشده و در راه بازگشت به خانه است. اما پس از آن به طرز مرموزي ناپديد شده است.
- ردپاي يك زن
بهدنبال اظهارات اين مرد، تيمي از كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي تهران با دستور قاضي جنايي تحقيقات خود را براي پيدا كردن مهندس ناپديد شده شروع كردند. تيم تحقيق در نخستين اقدام به بررسي حسابهاي بانكي مرد ناپديد شده پرداخت. بررسيها از اين حكايت داشت كه پس از ناپديد شدن مهندس جوان، 2ميليون تومان از حساب وي برداشت شده است. آنطوركه مشخص بود فردي با كارت عابربانك وي از يك طلافروشي در پايتخت خريد كرده بود.
همين كافي بود تا كارآگاهان راهي طلافروشي شوند و در تحقيقات مشخص شد كه زني جوان 15اسفند ماه، درست 3روز پس از ناپديد شدن مهندس معمار، به طلافروشي رفته و در حدود 2ميليون تومان طلا خريده است. مأموران با بهدست آوردن تصوير زن جوان كه در دوربين مداربسته طلافروشي ثبت شده بود با بررسيهاي تخصصي موفق شدند او را شناسايي كنند. زن جوان دستگير شد و به مأموران گفت: كارت عابربانك را پسرمورد علاقهام به نام اكبر در اختيارم قرار داد تا براي شب عيد خريد كنم. من اصلا اطلاعي ندارم كه كارت را چگونه بهدست آورده است.
- سرقت مرگبار
گفتههاي زن جوان نشان ميداد كه كليد معماي جنايت در اختيار پسرموردعلاقه اوست. كارآگاهان چهارشنبه شب راهي مخفيگاه اكبر شدند و او را در عملياتي غافلگيرانه دستگير كردند. پسر30ساله در بازجوييهاي نخست ادعا كرد كه اطلاعي از سرنوشت مهندس معمار ندارد. او ميگفت كه مهندس دوست او بوده و چند روزي ميشود كه از او خبر ندارد. هرچند او خود را بيگناه ميدانست اما كارآگاهان مدارك و شواهدي در دست داشتند كه نشان ميداد كسي جز او راز ناپديد شدن مهندس را نميداند.
پس از ساعتها بازجويي، در نهايت پسرجوان قفل سكوت را شكست و با اعتراف او راز اين پرونده فاش شد. او گفت: چندماهي ميشد كه شغلم را از دست داده و بيكار شده بودم. حدود دو سهماه پيش با مهندس در مترو آشنا شدم. با او درخصوص مسائل كاري حرف زدم و حرفهايمان تا جايي پيش رفت كه شمارهام را گرفت و گفت كه اگر كار مناسبي پيدا كرد با من تماس ميگيرد.
پس از آن يكي دوبار با هم تلفني صحبت كرديم و حتي يكبار مرا به خانهاش دعوت كرد. چون فهميده بودم كه وضع مالي خوبي دارد، وسوسه سرقت به جانم افتاد. شب حادثه مقابل خانه او كمين كردم تا مهندس برسد. او درحاليكه سوار بر خودروي اپتيماي خود بود مقابل ساختمان رسيد و ريموت پاركينگ را زد و وارد ساختمان شد. من هم به سرعت وارد آنجا شدم و زماني كه او قصد پارك كردن ماشينش را داشت در را باز كردم وداخل خودرو نشستم. او وقتي مرا ديد خيلي جاخورد.
متهم ادامه داد: با چاقو تهديدش كردم كه رمزكارتهاي عابربانكش را بگويد، مهندس كه حسابي شوكه شده بود از ترس جانش رمز كارت هايش را گفت. پس از آن آبميوه مسمومي كه همراهم بود را با زور و تهديد به او خوراندم. من چند ساعت قبلتر تعدادي قرص از داروخانه خريده و داخل آبميوه حل كرده بودم. مهندس پس از نوشيدن آن، حالش خراب شد و از حال رفت. من هم به سرعت دست و پاهايش را با بند پلاستيكي بستم و او را داخل صندوق عقب گذاشتم. پس از آن از پاركينگ خارج شدم و دو سه ساعتي در خيابانها چرخ زدم. بعد خودرو را در خياباني در غرب تهران رها كردم. از سويي كارتهاي عابربانكهاي مهندس را سرقت كردم و يكي از آنها را دراختيار دختر موردعلاقهام قرار دادم تا خريد كند. قصدم اين بود كه پس از چند روز زماني كه آبها از آسياب افتاد مقداري پول از كارت ديگر مهندس برداشت كنم اما خيلي زود گيرافتادم.
اقرار اين مرد به جنايت خاموش، كافي بود تا ظهر پنجشنبه قاضي سيدسجاد منافي آذركشيك جنايي تهران به همراه تيم تجسس آگاهي و متهم به قتل، راهي خياباني شود كه خودروي مقتول در آنجا بود و وقتي مأموران در صندوق عقب را باز كردند جسد قرباني را با دست و پاي بسته كشف كردند كه به گفته كارشناسان پزشكي قانوني حدود 8روز از مرگ وي ميگذشت. با دستور قاضي جنايي، جسد اين مرد به پزشكي قانوني انتقال يافت تا علت اصلي مرگ وي مشخص شود. از سوي ديگر با حل معماي اين پرونده جنايي، متهم براي انجام تحقيقات تكميلي در اختيار مأموران اداره دهم پليس آگاهي پايتخت قرار گرفت.