موضوع شیوه تولید فیلم نیازمند شناسایی و تجزیه و تحلیل شیوههای تولید انفرادی است که فیلم را در مراحل پیش از تولید، حین تولید و پس از آن، میسازد و شکل میدهد، و همچنین به طور کلی، بررسی رابطه آن شیوههاست در فرایند تولید.
شیوه تولید هنجارهای دارای سبک را دنبال میکند، و کار انتقادی درباره این موضوع بر شیوهای که ابعاد ایدئولوژیک هنجارهای رسمی را میسازند و به وسیله یک شیوه ویژه تولید حمایت میشوند، متمرکز بوده است.
مارکس در تجزیه و تحلیل رابطة بین اجتماع و شیوة تولید کاپیتالیستی، از این اصطلاح استفاده کرد.
بوردول استایگر و تامپسون، در بررسی سینمای کلاسیک هالیوود، با استفاده از نظریه مارکس پیشنهاد کردند که باید در تجزیه و تحلیل شیوه تولید یک فیلم سه عامل را به حساب آورد: نیروی کار، ابزار تولید (ساختمانها، وسایل، مواد، فناوری و دیگر موارد مورد نیاز برای ساختن یک فیلم) و سرمایه.
این عناصر با یکدیگر رابطهای پویا دارند که طی آن، هریک بر دو عنصر دیگر تأثیر میگذارد و از آنها ـ اثر میپذیرد.
در زمینة شیوه تولید استودیویی، به عنوان الگوی جهانی و از نظر اقتصادی غالب تولید فیلم، کار انتقادی فراوانی انجام شده است.
شیوه تولید استودیویی با تقسیم تخصصی کار مشخص میشود که به موجب آن، فرایند ساختن فیلم به بخشهای مجزا تقسیم، و هر کارگر برای تکرار عنصری ثابت گماشته میشود. وقتی سیستم استودیویی، نیروی کاری سازمانیافته بر اساس نوع کار، با ساختار مدیریت کنترل و بر اساس سلسله مراتب، در اوایل قرن بیستم به وجود آمد، این سیستم کارآترین و مقرون به صرفهترین شیوه انجام کار در یک سازمان به شمار میآمد که هدف اولیه آن نیز تولید سود بود.
سیستم نوپای استودیویی هالیوود الگوی تولید کارخانهای را انتخاب و آن را جرح و تعدیل کرد. به این ترتیب، تقسیم دقیق کار در فیلمسازی، نتیجة طبیعی ماهیت تولید فیلم نیست، بلکه پاسخی است به تقاضاهای اقتصادی.
در سالهای نخست تولد سینما، فیلمها را گروههای کوچک افراد، طبق آنچه که اساساً صنعتی روستایی بود، میساختند. تقسیم روزافزون کار پاسخی در برابر تقاضا برای نرخ روزافزون تولید، و با پیچیدهتر شدن فناوری فیلمسازی، پاسخگوی نیازی اقتصادی برای تخصص فنی بود. با این حال، فیلمسازی، برخلاف تولید خط مونتاژ، فعالیتی دستهجمعی است که در آن همکاری بین کارگران ماهر ضروری است.
بر خلاف فیلم داستانی، شیوه تولید بسیاری از فیلمهای مستند، حداقل در مراحل تولید (فیلمبرداری) و تدوین، با شیوه تولید فیلم در استودیو مطابقت ندارد.
مستندسازانی مانند فردریک وایزمن و نیک برومفیلد ترجیح میدهند با عده کمی کار کنند و کارهایی را که ماورای وظایف کارگردانی است، انجام دهند.
از نظام ایجاد سیستم استودیویی، شیوههای دیگر تولید فیلم و مخالف با آن به وجود آمده که نشاندهندة اعتراضات ایدئولوژیک و هنرمندانه به این سیستم و محصولات آن بوده است. لن لای (Len Lye) واستان بریکهیگ (Stan Brakhage)، فیلمسازان پیشرو، در واکنش به ضرورت اقتصادی ناشی از ماهیت غیرتجاری آثارشان و به منظور حفظ کنترل بر همه جنبههای فرایند تولید، به عنوان یک مولف، چند فیلم را به تنهایی ساختند. مالکیت وسایل تولید، اگرچه وسایل ساده ابتدایی، به آنان امکان داد آثاری تولید کنند که بالبداهه و شخصی بود و ساختن آنها در شیوههای استودیویی امکان نداشت.
فیلمسازان رادیکال دهه ۱۹۶۰، در ایالات متحده و انگلیس محدود شدند؛ به این معنی که در برابر مبانی ایدئولوژیک سیستم استودیویی کاپیتالیستی و تولیدات آن با ایجاد تعاونیهای فیلمسازی مقاومت میشد. به کار گروهی، نه فقط به عنوان شیوة ایدهال دموکراتیک، بلکه به منزله سیاسی کردن شیوه تولید فیلم نگریسته میشد؛ چون شیوه تولید، هنجارهای دارای سبک را، که کارکردی ایدئولوژیک دارد حفظ میکند، مقاومت در برابر شیوه تولید استودیویی، مقاومت در برابر ایدئولوژی کاپیتالیستی که جزء جدانشدنی جریان اصلی فیلمسازی بود، به شمار میآمد.
بنابراین، یکی از هدفهای اعلامشده گروه «دزیگا ورتو»، تعاونی فیلمسازی که «ژان پیر گورن» و ژان لوک گودار ایجاد کرده بودند، نه فقط ساختن فیلمهای سیاسی، بلکه سیاسی کردن فیلمها بود.