مهمترين دلايلي كه طيف دوم برميشمارند سابقه همكاري سنتي دو كشور بهويژه در اوپك در دهههاي گذشته و همينطور برخي تهديدات مشترك در منطقه نظير تروريسم و داعش يا نياز مشترك به برقراري ثبات در كشورهايي نظير افغانستان است. با اين حال بهنظر نميرسد چنين عواملي در كوتاهمدت بتواند بر تنشهاي عظيمي كه در روابط دو كشور حاكم شده و تركيبي از جنگ سرد و جنگ نيابتي است فائق آيد.
اگر بخواهيم از فرازهاي تاريخي مانند رقابت و همكاري دو كشور در چارچوب دكترين نيكسون و طرح دو ستوني حاصل از اين دكترين در دهه 70ميلادي يا تنشها در اثر حمايت عربستان از عراق در جريان جنگ هشت ساله تحميلي عليه ايران، كشتار حاجيان ايراني در سال 66 يا همكاريهاي دو كشور بعد از يازدهم سپتامبر عبور كنيم، طرح صلح عربي ملكعبدالله در سال 2002 و حمله آمريكا به عراق در سال 2003 نخستين نقاط عطف مهم در تاريخ روابط دو كشور محسوب ميشد. طرح صلح عربي كه ادعا ميشود ايده اصلي آن توسط تام فريدمن، ستوننويس نيويورك تايمز به ملكعبدالله كه در آن زمان وليعهد و كفيل سلطنت ملكفهد بيمار بود، پس از حملات يازدهم سپتامبر و افزايش حملات رسانهاي به عربستان پيشنهاد شد، در سال 2002 به تصويب اتحاديه عرب رسيد. آنطور كه امجي روزنبرگ از مديران ارشد اسبق آيپك بعدها نوشت در اين سال براي فراهم شدن زمينههاي طرح سازش عربي، تصميم آيپك بر اين قرار گرفت تا ايرانهراسي و شيعههراسي را جايگزين عربهراسي نمايند كه نماد آن عربستانسعودي بود. همين موضوع باعث شد نوعي همسويي و همكاري ميان دلارهاي نفتي وهابيون سعودي و رسانههاي اصلي آمريكايي عليه ايران ايجاد شود كه دامنزدن به بحران ساختگي برنامه هستهاي بخشي از اين برنامه بود. همچنين طرح ادعاي واهي هلالشيعي در سال 2004 مكمل اين برنامه گرديد.
نقطه عطف بعدي، تحولات 2003 و جنگ عراق بود. هرچند عربستان بعد از اشغال كويت از سوي عراق از دشمنان صدام محسوب ميشد و در جنگ آزادسازي كويت در سال 1991 هم مشاركت فعالي داشت ولي بعد از اشغال عراق و ناتواني آمريكاييها در پيشبرد برنامههاي خود در اين كشور، اين تحولات را به نفع رقيب منطقهاياش يعني ايران و به ضرر خود ديد و از آن زمان طرح اعاده توازن در خاورميانه را از طريق بيثباتسازي عراق عليه ايران دنبال كرده است.
نقطه عطف مهم بعدي سال 2011 و شروع موج بيداري اسلامي و انقلابهاي عربي در خاورميانه بود كه عربستان سعودي را بهشدت نگران كرد و باعث شد بهصورت علني سياست مشت آهنين را در سركوب اين جنبشها در داخل و خارج شبهجزيره عربستان دنبال كند. اين در حالي بود كه بسياري از رسانههاي آمريكايي با بزرگنمايي شكافهاي عميق اقتصادي و اجتماعي در داخل عربستان، اين كشور را مقصد بعدي انقلابهاي عربي بعد از مصر معرفي ميكردند؛ مطلبي كه به لطف تزريق مستقيم و كوتاهمدت 103ميليارد دلار به خانوادههاي فقير سعودي در قالب برنامههاي رفاهي تا حدودي به تعويق افتاد. ملكعبدالله طي دو تماس تلفني با اوباما، يكي در تاريخ 8فوريه 2011و سه روز قبل از سرنگوني مبارك و يكبار روز 15مارس 2011 و پس از اشغال نظامي بحرين توسط نيروهاي سپرجزيره عربستان و امارات، به صراحت اعلام كرد ابايي از وقوع كشتار و بهكارگيري خشونت براي مقابله با اين موج فزاينده ندارد.
بهكارگيري چنين سياست خشني در قرن بيستويكم اعتراضات گستردهاي را در سطح جهان و حتي در ميان متحدين غربي عربستان پديد آورد و عربستان براي انحراف توجهات از اين موضوع بارديگر رو به دامنزدن به بحث ايرانهراسي و شيعههراسي در منطقه و جهان و ايجاد تنشهاي ساختگي در روابط با ايران آورد. بهعبارت ديگر دولتمردان سعودي تلاش كردند با دامن زدن به اين مسائل، سياستهاي خشن خود را در سراسر منطقه- از سركوب درخواستهاي مدني در داخل عربستان گرفته تا سركوب مردم در بحرين و يمن و كودتا در مصر و ارسال سلاح و پول و افراد جنگجو به سوريه و عراق- تحت لواي ايرانيهراسي و شيعههراسي توجيه نمايند.
آخرين نقطه عطف مهم در تنشسازي مصنوعي عربستان عليه ايران ژانويه 2015 و زماني رخ داد كه ملكعبدالله درگذشت و ملكسلمان جانشين وي شد. به هم خوردن تعادل سنتي بين سه ركن اصلي حكومت سعودي شامل پادشاه كاريزماتيك، اجماع 7هزار شاهزاده سعودي و رضايت روحانيون وهابي و تشديد جنگ قدرت در داخل خاندان سعوي، باعث شد سياستهاي محافظهكارانه سلطنت سعودي رنگ ماجراجويي بهخود بگيرد. سال 2015 در عين حال سال ناكاميهاي بزرگ عربستان بود و اين كشور هفت ناكامي بزرگ را تجربه كرد. اين كشور حداقل سه بار تلاش كرد ائتلاف نظامي تشكيل دهد و چهار بار نيز اهدافي را اعلام كرد كه در همه موارد ناكام بود.
اولين ناكامي عربستان در ژانويه 2015 اين بودكه تلاش كرد پيش از جنگ يمن و اجلاس كمپديويد در آمريكا، يك ائتلاف نظامي در منطقه خليجفارس با حضور آمريكا ايجاد كند و از اين كشور تضمين امنيتي بگيرد. با اين حال آمريكاييها صراحتا اين درخواست رياض را رد كردند و همين مسئله باعث شد ملك سلمان، پادشاه عربستان در اجلاس كمپديويد شركت نكنديا پادشاه بحرين تماشاي يك مسابقه اسبدواني در انگلستان را به اجلاس كمپديويد ترجيح دهد. شكست دوم، در رابطه با اجلاس كمپ ديويد بود. طي اين اجلاس در فوريه 2015 عربستان پيشنهاد ايجاد يك نيروي واكنش سريع در منطقه خاورميانه تحت عنوان RDF را داد. قرار بود اين نيروها، با گسترش مأموريت نيروهاي سپر جزيره به يمن، شمال آفريقا و كل خاورميانه، زمينه سياستهاي ماجراجويانه جديد عربستان را فراهم كنند. مهمترين دليل شكست اين طرح، حساسيت و مخالفت مصر بود كه به تنش در روابط دو كشور بعد از نزديكي بيسابقه در پي كودتا در اين كشور انجاميد و سومين شكست عربستان در سال 2015 رقم خورد. پيشنهاد تشكيل ارتش متحد عربي توسط مصر درواقع در مقابل پيشنهاد RDF عربستان مطرح شد چراكه اين طرح، نقش نظامي سنتي مصر را در خاورميانه زير سؤال ميبرد. چهارمين شكست عربستان به جنگ يمن مربوط ميشود چراكه در عمل عربستان نتوانست اين كشورها و بهويژه پاكستان و مصر را بهطور مؤثر وارد اين جنگ كند و اكنون در يك باتلاق عميق در يمن گرفتار شده است. پنجمين شكست، حصول برجام درماه جولاي 2015 بود كه زلزلهاي سياسي در معادلات خاورميانه براي عربستان محسوب ميگردد.
شكست ششم كه بزرگترين و درواقع يك شكست راهبردي براي عربستان است، اعلام ائتلاف چهارگانه روسيه، ايران، سوريه و عراق بود. ورود روسيه به بحران سوريه عملا اين بحران منطقهاي را به يك بحران جهاني ارتقا داد و تعادل قوا و برتري نسبي معارضان سوري را كاملا به نفع دولت بشار اسد تغيير دادند عربستان را مجبور كرد با ايران بر سر ميز مذاكرات وين 1 و 2 و مذاكرات نيويورك بنشيند. قطعنامه 2254 نيز كه چارچوب اصلياش همان طرح چهارمادهاي ايران بود سند اين شكست بود. هفتمين و آخرين ناكامي و شكست سعوديها بحث فاجعه منا بود كه طي آن، يكي از پايههاي مشروعيت عربستان و آنچه در اين كشور بر آن تأكيد ميشد يعني خدمت به حرمينشريفين زير سؤال رفت. سوء مديريت رياض در اين حادثه يك شكست بزرگ براي اين كشور محسوب ميشود.
بهنظر ميرسد تحركاتي چون اعدام شيخ نمر يا تشديد تنشهاي ساختگي با ايران، تلاشهايي بهمنظور پنهان نمودن اين شكستها و تخريب يا تعويق روند قطعنامه 2254 باشد.
در نهايت اينكه عربستان سعودي تمايلي به تنشزدايي با ايران نداشته و ندارد و به همينخاطر تنش روابط ميان ايران و عربستان بيش از آنكه ريشههاي واقعي داشته باشد، يك تنش ساختگي است. ايران ميبايست در مقابل اين گرايش، با يك سياست منطقي، متين و متناسب با وزن و قدرت خودش با اين سياستهاي مخرب و تفرقه افكنانه مبارزه كند. با وجود اينكه دنياي فعلي، يك دنياي عادلانه نيست اما تماشاگران و ناظران بينالمللي شاهد اقدامات سعوديها هستند و نسبت به اينكه يك كشور ياغي بتواند با خودمحوري و خشونت كل منطقه را به آتش بكشد، براي هميشه ساكت نخواهند نشست. يقينا عدم ورود ايران به تنش، عدمپاسخ دادن به تهديدات عربستان و تداوم سياست خويشتنداري صبورانه ايران ميتواند عربستان را بيش از پيش منفعل كرده و اجماعسازي عربستان عليه ايران را معكوس كند و عربستان را در انزواي روزافزوني قرار دهد.
رئيس مركز مطالعات خاورميانه دفتر مطالعات سياسي و بينالملل