این روزها به دور و اطراف که نگاهی بیندازیم میبینیم همه سربهزیرتر از گذشته شدهاند، البته نه اینکه ما ایرانیها خجالتیتر شده باشیم، نه این معجزهي گوشیهای همراه و تبلتهایی است که باعث شدهاند به سندرمهای جدیدی که اسمشان ثقیل است و به درد گردن و انگشت و کمر مربوط میشود، مبتلا شویم.
واقعیتش شبکههای اجتماعی دیجیتال (از فیسبوک و توییتر و اینستاگرام تا گروههای وایبری و تلگرامی) طی همین چند سال اخیر چنان به سرعت وارد زندگیمان شدهاند که فرصتی برای فکر کردن به اینطور مسائل پیدا نکردیم، چه برسد به تحلیل کارکرد یا محتوای آنچه میگیریم و میفرستیم.
امروز کار از این گذشته که ضرورت تکنولوژیهای جدید و ابزارهایی که بر بستر آنها شکل گرفتهاند، انکار شود. کسی هم اگر این کار را کرده، به تحجر و تعصب متهماش کردهاند.
پس جای تعجب نیست اگر از سامانهي مدیریت ضریب نفوذ اینترنت کشور خبر برسد که وضعیت نفوذ اینترنت در ایران تا پایان سهماهه اول سال۹۴ به 82/12درصد رسیده و جالبتر اینکه، بیشترین اتصالات کاربران ایرانی مربوط به اینترنت موبایل است که با چیزی حدود ضریب ۴۰درصد گوی سبقت را از ADSL، وایمکس و اتصال فیبری ربوده است.
این آمار از رشد رسانهای به نام اینترنت، نشان میدهد اهمیت و جایگاه انواع رسانه در هر دورهي زمانی متفاوت است.
گویا گذشت زمان گرایش مخاطبان را به سمت رسانههایی سوق داده که در آن بتوانند کنشگر باشند و چه جایی بهتر از شبکههای اجتماعی.
خیلیها طرفدار پروپاقرص این شبکهها شدهاند چون میگویند سرعت اطلاعرسانی با آنها بالا رفته، سطح آگاهی و حساسیت عمومی نسبت به مسائل مختلف افزایش یافته، همگرایی و انسجام با ایجاد گروههای مختلف و همچنین کمپینها ارتقا پیدا کرده و خیلی از افراد با همین شبکهها از تنهایی و انزوا درآمدهاند.
اما برخی نگاهشان به کارکرد این شبکهها کاملا انتقادی است و استدلالهای خودشان را هم دارند
مثل اینکه همین شبکهها باعث کاهش تعاملات اجتماعی و روابط چهرهبهچهره شدهاند، روحیه فردگرایی را تقویت کرده و به تضعیف نظام خانواده میانجامند، به روابط پنهانی و سوءاستفادههای مختلف و رشد بیاخلاقیها کمک کردهاند
سطح دانش و مطالعهي جدی را میکاهند و بدتر از همه به شایعات و اخبار بیاساس و هتکحرمت شخصیتهای مطرح دامن میزنند.
این مورد آخر انتقاد درستی است. در فضای مجازی که کنترل مستقیمی بر محتوا وجود ندارد، هر کاربر میتواند تولیدکنندهي محتوا و نشردهندهي آن باشد.
این روزها برخی تصور میکنند کارکرد سرگرمی و گذران فراغت شایعه سبب میشود اطلاعات نادرست آسیبزننده نباشند اما افراد و گروههایی که در نتیجهي این شایعات آسیب میبینند، حیثیت، اعتبار و سرمایهي اجتماعیشان از کف میرود.
حال وقتی جامعه در شرایط ویژه مثلا در آستانهي یک انتخابات قرار دارد، شبکههای اجتماعی قادرند به مدیریت فضای هیجانی بپردازند.
البته اینکه یک شهروند تصمیماش برای رأی دادن، یا به چه کسی رأی دادن تحتتأثیر چه افراد یا مراجعی است، بحث مفصلیمیطلبد اما جریان تأثیرگذاری رسانهها در انتخابات یک جریان همیشگی و غیرقابل انکار است.
پیامها از سمت رهبران افکار و گروههای مرجع به جانب شهروندان جاری است. هرچند سطح تأثیرگذاری در میان اقشار مختلف نابرابریهایی دارد
یعنی آنها که خواهان تحلیل هستند، رجوعشان اغلب به رسانههای مکتوب است و اگر بهدنبال سرعت و خبرهای درگوشی باشند، سراغ شبکههای اجتماعی را میگیرند.
از تجربه انتخابهای قبل اینطور پیداست که رسانههای سنتی در چنین مواقعی دریافتکنندهي بیرحمانهترین کامنتها از مخاطبانشان میشوند و به سانسور و پنهان کردن اطلاعات از جامعه محکوم هستند.
اینجاست که قدرت شبکهها در جریانسازی و تبلیغ، صدچندان میشود. حال که این شبکهها دنیای خبر و خبررسانی را متحول کردهاند
نباید رشتهي کار بهگونهای از دست برود که رسانههایی که میخواهند اطلاعات عینی و واقعی در اختیار مخاطبانشان قرار دهند و به مسئولیت اجتماعی خود عمل کنند، در برابر اطلاعات نادرست عملا کاری از پیش نبرند.
رسانه های بزرگ اگر به سرمایهي اعتماد مجهز باشند، هنوز هم میتوانند پیامرسانهای مقبول جامعه باشند
منبع: همشهري ماه