او كسي نيست جز «پو»، پانداي كونگفوكار كه احتمالاً خيلي خوب او را ميشناسيد و بارها انيميشنهاي بلند و سريال آن را از تلويزيون ديدهايد.
نزديك به دو ماه قبل استوديوي «دريموُركز»، سومين قسمت سينمايي اين انيميشن را در سينماهاي جهان بهروي پرده برد كه هرچند نتوانست به فروش 631ميليون و 665ميليون دلاري دو قسمت قبلي برسد، اما با حدود 430ميليون دلار، همچنان يكي از شخصيتهاي پولساز كارتوني بهحساب ميآيد.
پانداي كونگفوكار در اين قسمت خانوادهي واقعياش را پيدا ميكند و ماجراهاي جالبي برايش رخ ميدهد.
اين انيميشن براي «جك بلك»، گويندهي شخصيت پو و «آنجلينا جوليپيت»، گويندهي شخصيت «تايگرس» (بانوببر) تجربهاي متفاوت با دو قسمت قبلي آن بود. چرا كه آنها به همراه بچههايشان در اين انيميشن كار كردند و تجربهي تازه و متفاوتي بهدست آوردند.
به مناسبت نمايش عمومي اين فيلم ترجمهي گفتوگويي ويژه را با اين بازيگران مشهور برايتان انتخاب كرديم تا در اولين دوچرخهي بهاري آن را بخوانيد و بيشتر با حال و هواي انيميشن تازهي پانداي كونگفوكار آشنا شويد.
- شما هر دو از بازیگران مشهور سینما هستید. خانم جولیپیت قبلاً تجربهي همکاری مشترک با همسرشان (بِرَد پيت) را داشتهاند، اما فكر ميكنم تجربهي مشترك همكاري با بچههايتان براي هردوی شما خيلي غافلگیرکننده بوده است. هيچوقت فكر ميكرديد اینقدر زود با فرزندانتان همکار شوید؟
جک بلک: خب... برای پسر من كه دیگر وقتش رسیده بود خرج خودش را درآورد! برای همین به پسرم گفتم الآن وقت آن است که کمکخرج خانواده باشی! [میخندد]
اما واقعیت این است که «ساموئل»، خودش قبل از اينکه اصلاً این پروژه شروع شود، از من خواسته بود که اگر قسمت سوم سينمايي اين انيميشن ساخته شد، در آن نقشی داشته باشد.
برای همین آنچنان هم از این همکاری غافلگیر نشدم. اما آنچیزی که برایم غیرمنتظره بود، استعداد ناب ساموئل در این حرفه بود. او خیلی خوب از پس نقشش برآمد.
آنجلینا جولیپیت: من هم كه با چهارتا از بچههايم، «پَكْس»، «ناكْس»، «زاهارا» و «شيلوه» در این انيميشن کار کردم. راستش بچههای من خیلی خجالتیاند و تصور اینکه اینقدر زود، در پروژهاي به این بزرگی و پر سر و صدا حاضر شوند، هرگز به ذهنم هم نمیرسید.
اما خب، ما در «پاندای کونگفوکار3» کلی پاندا داشتیم و این فرصت خوبی بود تا با بچهها کار کنیم و نمیخواستم از دستش بدهم. اصلاً فکر نمیکردم آنها اينقدر راحت با کار کنار بیایند.
جالب اينجا بود که بعد از تمامشدن کار، آنها نگاهی به من انداختند و گفتند: «مامان، این کاری است که برای پولدرآوردن انجام میدهی؟ اینکه اصلاً کاری ندارد!»
- پس اینطور که مشخص است به هردو خانواده در این انيميشن خیلی خوش گذشته است. فکر میکنید این تجربهي شیرین باعث بشود که فرزندانتان در آینده حرفهي بازیگری و گويندگي را بهعنوان شغل خود انتخاب کنند؟
جک بلک: برای این پیشبینی کمی زود است. من همیشه ساموئل را تشویق میکنم که به پشت دوربین فکر کند؛ متنهای کوتاهی بنویسد و با تلفنهمراهش آنها را کارگردانی کند.
فکر میکنم این کارها به او دید بازتری دربارهي صنعت سینما میدهد. ولی در هر حال او است که باید انتخاب کند و من فقط یک نصیحتگو هستم.
آنجلینا جولیپیت: خوشبختانه بازیگرشدن آرزوی هیچکدام از بچههای من نیست! من و پدرشان از این بابت خیلی هم خوشحالیم. درواقع هردوی ما خیلی جدی بچهها را تشویق میکنیم که وارد این حرفه نشوند!
ما دلمان میخواهد که حتی اگر بخواهند بازیگری را بهعنوان شغل اصلیشان انتخاب کنند، حداقل رشتهها و علاقههاي دیگرشان را هم محک بزنند.
- در قسمت سوم یک تازهوارد مهم داریم: پدر واقعی «پو». همینقدر که این ورود ناگهانی برای شخصیتهای داستان غیرمنتظره بود، مخاطبان را هم درگیر یک چالش تازه کرد. همهي هواداران پاندای کونگفوکار، علاقهي بسیاری به شخصیت پدرغاز دارند که سالها سرپرستی پو را برعهده داشت و حالا یک پاندای بزرگ، همهچیز را دستخوش تغییر میکند. نظر شما در اینباره چیست؟
جک بلک: من فکر میکنم قسمت سوم این انيميشن، بهطور خاص دربارهي پدرهاست. دعوای پدرغاز و پدر واقعی پو، بر سر اینکه چه کسی پدر اصلي او است، تماشاگر را درگیر یک چالش عاطفی بزرگ میکند.
پو از اینهمه تغییرات ناگهانی ترسیده است. او ناگهان با مسئولیت بزرگی روبهرو میشود که بر شانههایش سنگینی میکند. از یک طرف جنگیدن با یک شرور و از سوی دیگر درگیرشدن با عواطف خودش. مواجهه با پدر بیولوژیکیاش برای پو یک توفان ذهنی بهوجود میآورد.
او نمیتواند همهچیز را برای خودش حل و فصل کند. از یک طرف از دیدن پدر واقعیاش خیلی خوشحال است، اما در طرف دیگر پدرغاز و دوران کودکیاش در غذاخوري پدرغاز که همهي گذشته او را شکل میدهند چه؟ به نظر من که درگیری ذهنی خیلی سختی است.
آنجلینا جولیپیت: راستش این انيميشن برای خانوادهي ما كه چند فرزند و فرزندخوانده داريم، ارزش ویژهاي دارد. مسئلهي تولد و پدر و مادر اصلی و فرزندخواندگی، اصلاً ماجراي سادهای نیست.
فهم این مسائل برای بچهها میتواند خیلی پیچیده باشد. ما در خانوادهمان سعی کردهایم که خیلی زیبا این تعاریف را برای بچهها بازگو کنیم.
- هشت سال از زماني كه استودیوي «دریموُرکز»، انيميشن پاندای کونگفوکار را به جمع قهرمانان كارتوني کودکان و نوجوانان اضافه کرد ميگذرد و حالا دوباره او برگشته. بهنظر شما در داستان سوم این انيميشن چه جذابیتهایی برای مخاطبان وجود دارد؟
جک بلک: به نظر من در قسمت اول، پو یک عاشق سرسخت کونگفو بود. من خودم عاشق موسیقی راک و بازیگری هستم. برای همین احساس پو را نسبت به این ورزش کاملاً درک میکنم.
انگار بهنوعی موقعیت او را تجربه کردهام. در قسمت دوم، او باید خود را بهعنوان «جنگجوی اژدها» به همه ثابت میکرد. اما قسمت سوم دربارهي انتخاب است. او از خود میپرسد که آیا سرنوشت، مقام جنگجوی اژدها را برایش پیشآورده یا اينکه انتخاب خود اوست.
آنجلینا جولیپیت: خب، پاندای کونگفوکار همیشه علاوه بر خط اصلي قصه، پر از صحنههای مبارزه است که برای طرفداران این مجموعه خيلي جذاب است.
اما آنچه در قسمت سوم اهمیت دارد، مفهوم خانواده و دوستان است. همچنين پاسخ به این پرسش که آیا این بهترین چیزی است که من میتوانم باشم؟ من فکر میکنم این انيميشن بیشتر دربارهي رشد فردی قهرمانان است. اینکه خودشان را بهتر بشناسند و بفهمند که برای اينکه از خودشان راضی باشند، نباید شبیه فرد دیگری باشند.
- به نکتههاي خوبی اشاره کردید. به نظر شما در قسمت سوم رشد شخصیتها، بهخصوص دربارهي پو و تايگرس چهطور اتفاق افتاده؟
جک بلک: پو هنوز هم جنگجوی اژدهاست، ولی حالا یاد گرفته که یک معلم هم باشد. او شاگردی است که در قسمت سوم به یک استاد تبدیل شده، هرچند كه آنچنان از نظر روحی بالغ نشده است.
بین خودمان باشد اما من فکر میکنم که او اصلاً در حد «استاد شیفو» یا «اوگوِی» نیست! ولی نهایت سعیاش را میکند.
پو، ناگهان در میان مردمش (پانداها) قرار میگیرد. مردمی که فکر میکرد وجود ندارند. او مثل یک ماهی بیرونافتاده از آب بود و وقتی بهمیان مردمش رفت برایش شادی و آرامش بهوجود آمد.
دهکدهي پانداها شبیه یک سرزمین گمشده است، جایی اسرارآمیز و خفته در بین کوهستانها. من فکر میکنم این انيميشن یک سفر روحی و احساسی برای پو است.
آنجلینا جولیپیت: تايگرس (بانوببر) هم مثل همیشه است. همان شخصیت آرام و کمحرفي که همیشه تمرین میکند و بیش از حد جدی است. او پرانرژی است و دقيقاً همانی است که باید باشد.
من شیفتهي دوستی پو و تايگرس هستم و این دوستی در قسمت سوم، با تجربههاي سخت و مشترکی هم كه با هم از سر میگذرانند عمیقتر هم میشود.
آنها با هم به چین میروند و راز و رمز اين سرزمین را کشف میکنند. بهنظرم تصویر بسیار زیبایی از چین و زیباییهای آن در اين انيميشن به مخاطب نشان داده میشود که میتواند حس احترام کودکان و نوجوانان را به فرهنگ کهن این سرزمین برانگیزد.
- نظرتـان دربارهي «پانـدای کونگفوکار4» چیست؟
جک بلک: معمولاً وقتی از يك فيلم، یک سهگانه ساخته میشود، ممکن است بعضیها بگویند دیگر بس است! اما وقتي در سومین قسمت یک انيميشن بلند كار ميكني، دیگر فقط درگير يك پروژهي انيميشنسازی نیستي، بلکه برايت تبدیل به سفري مهیج میشود.
بهنظر من هیجان و اشتیاق زیادي نسبت به پانداها در بین مردم وجود دارد که دوست دارند بیشتر و بیشتر آنها را ببینند. برای همین اصلاً برایم تعجبآور نخواهد بود اگر با من تماس بگيرند و من بخواهم برای چهارمینبار در این سفر فوقالعاده حاضر شوم.
آنجلینا جولیپیت: من از همکاری با کارگردانهاي این انيميشن خيلي لذت ميبرم. آنها صبورند و دیدشان باز است. اینطور نيست که به فیلمنامه چسبیده باشند و بگویند همین است و ختم کلام!
آنها برای هر ایدهي تازهای، یک فرصت درنظر میگيرند. براي همين حضور در این پروژه و همکاری با فرزندانم برایم تجربهي دلچسبی بود که خوشحال میشوم باز هم تکرارش کنم.