تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۹

نوشته دیوید ای. بلک* - ترجمه دکتر یونس شکرخواه: ساختارشکنی یا شالوده‌شکنی (deconstruction) جنبشی ادبی، نگره‌ای زبان‌شناسی و نوعی فلسفه است که در دهه شصت مطرح شد و ریشه در آثار ژاک دریدا (Jacques Derrida) دارد.

واژه شالوده‌شکنی با اینکه در برخی مواقع در معنی انتقادی به کار می‌رود، اما در معنی فنی شامل مطرح کردن پرسش‌های سیستماتیک در مورد مفاهیم پایه‌ای جبر معنی در زبان ادبیات، نوشتار و گفتار می‌شود.

چارچوب‌های مفهومی دیگر نظیر ساختارگرایی در جاهایی به مثابه واحدهای متنی عمل می‌کنند. شالوده‌شکنی حتی با کشف معانی پنهان ـ یا به وسیله ترسیم نظام معانی در قبال سیستمی دیگر،   عدم قطعیت معنایی را با طرح پرسش‌هایی در قبال متافیزیک معنی، مطرح می‌کند. این پرسش‌ها شامل معانی تجزیه‌ناپذیر و قطعی، سیستم زبان‌شناسی و فلسفی و حتی عبارات به ظاهر پایه‌ای نیز می‌شوند.

با اینکه ریشه‌ها و نحوه رشد و نمود شالوده‌شکنی را در دنیای آکادمیک می‌توان با دقتی نسبی شناسایی و دنبال کرد، اما نمی‌توان آن را یک نظریه خواند.

دریدا و شاگردان او، پیروان دیگری یافتند و از یک سرفصل زمانی به بعد، هیچ‌گونه یکپارچگی مشخصی از لحاظ فکری و عملی بین آنها دیده نمی‌شود. ممکن است یکی از شاخه‌های این جنبش نسبت به شاخه‌ای دیگر تحلیل ادبی داشته باشد. عده‌ای عقیده دارند عامل پیوند شالوده‌شکنان، بیش از هر چیز دیگری منتقدان آنها هستند.

برخی از منتقدان دریدا و پیروان او معتقدند نادیده گرفتن و رد کردن معنی در زبان، از یک سو ظاهراً آسان و از سوی دیگر غیر ممکن است که این تناقض برای منتقدان دریدا نگران‌کننده است.

تری ایگلتون از دریدا در برابر چنین حملاتی دفاع می‌کند: [دریدا] نمی‌خواهد بدون هدف، وجود حقایق نسبی، معانی، اغراض و تداوم‌های تاریخی را انکار کند. آنچه او می‌خواهد دیدن تأثیرات یک تاریخ عمیق‌تر ـ از زبان، ناخودآگاه، نهادها و کنش‌های اجتماعی است... این عقیده گسترده که شالوده‌شکنی وجود هر چیز به جز گفتمان را انکار کرده و یا فقط بر تسلط یک حوزه تفاوت محض که در آن معنی و هویت حل می‌شود، تأکید می‌ورزد، تحریف آشکار کار دریداست»

برخی دیگر از منتقدان شالوده‌شکنی به ویژه جان ام. الیس (John M.Ellis) در کتاب خود به نام علیه شالوده‌شکنی (Against Deconstructionalism) خاطرنشان کرده است که این جنبش سعی می‌کند شالوده‌شکنی را فراسوی گفتمانی آکادمیک و دور از مناظره قرار دهد. الیس معتقد است شالوده‌شکنان از موضوع قطعیت نداشتن معنا یا بی‌پایان بودن آن، به عنوان بهانه‌ای برای پرهیز از ارائه شفاف و مستدل نظریه خود استفاده می‌کنند.

ارتباط شالوده‌شکنی و نظریه فیلم، به وسیلة نظریه ادبی و فلسفه برقرار می‌شود و مدت‌هاست که نظریه فیلم در سایه این دو رشته قرار گرفته و هر کس نیز به فراخور دیدگاه‌های خود از راه‌های گوناگون از اصول این دو رشته بهره می‌برد.

از آنجا که زیربنای فیلم بر پایه اصول عکاسی و فیلمبرداری استوار است، پرسش‌هایی که در مورد معنا و جنبه‌های حاکم بر آن در سینما مطرح می‌شود با متون نوشتاری و ادبی فرق می‌کند.

با این حال، در اینجا هم اتفاق نظر کلی وجود ندارد. نظریه‌پردازان فیلم هم از طرح‌ها و فرمول‌های شالوده‌شکنان استفاده کرده‌اند، با این حال، بسیار بعید به نظر می‌رسد که یک نظریه‌پرداز فیلم، خود را شالوده‌شکن معرفی کند.

از سوی دیگر استفاده از عباراتی چون نظریه‌پرداز ژانر، تحلیلگر متن، نظریه‌پرداز روانکاوی و غیره که به قلمرو مطالعات ادبی اختصاص دارد، در این زمینه رایج است.

DAVID A.BLACK *