پسر جوان به بهانه دادن بليت استخر، دوست اينترنتياش را به محل قرار كشاند و با تهديد چاقو او را ربود.از بهمنماه پارسال بود كه خانواده ميلاد، متوجه تغيير رفتار عجيب پسرشان شدند. نوجوان 16ساله هنگام خواب كابوس ميديد و با داد و فرياد از خواب ميپريد. خانواده او كه حسابي نگران شده بودند چندين بار سعي كردند تا با پسرشان صحبت كنند و دليل اين رفتارهاي او را جويا شوند. ميلاد اما فقط گريه ميكرد و ميگفت مشكلي نيست و همهچيز روبه راه است اما در حقيقت اينطور نبود و او رازي در سينه داشت كه ميخواست از همه پنهان كند.
حال او روزبهروز وخيمتر ميشد تا جايي كه بهعلت فشارهايي كه به او وارد شده بود، دچار حمله عصبي شده و دستش به رعشه افتاده بود. در چنين شرايطي خانوادهاش او را نزد پزشك روانشناس بردند و در نهايت ميلاد حاضر شد رازي را كه در سينه داشت بازگو كند. ميلاد شرح داد كه چطور 4نفر او را به خلوتگاه شيطاني كشاندند و با تهديد چاقو و شكنجه به او تجاوز كردند. خانوادهاش پس از شنيدن حرفهاي تكاندهنده پسرشان شبانه راهي اداره پليس شدند و به طرح شكايت پرداختند. ميلاد ميگفت كه يك روز هنگام رفتن به باشگاه ورزشي، 4نفر كه سوار بر 2موتور بودند سد راه او شدند و با تهديد وي را به خانهاي حوالي جنوب تهران بردهاند. پس از آن با تهديد وي را مورد آزار و اذيت قرار دادهاند.
- شروع تحقيقات
پرونده شكايت نوجوان 16ساله براي رسيدگي پيش روي قاضي آرش سيفي، بازپرس شعبه چهارم دادسراي جنايي تهران قرار گرفت. پس از آن شاكي به همراه پدرش در دادسرا حاضر شد. پسرنوجوان هر چند مدعي شده بود كه متجاوزان را نميشناسد اما اين بار ترجيح داد تا حقايق ماجرا را فاش كند. او گفت: مدتي قبل از طريق شبكه اجتماعي بيتاك با جواني به نام فرامرز آشنا شدم. او ميگفت كه در يك باشگاه ورزشي كار ميكند و به واسطه شغلش ميتواند برايم بليت استخر بگيرد. ارتباط ما بهصورت چت ادامه داشت تا اينكه براي گرفتن تعدادي بليت با او قرار گذاشتم.
در اين مدت فرامرز خيلي از خودش تعريف ميكرد و ميگفت اگر با كسي رفيق شود برايش سنگ تمام ميگذارد. به خيال اينكه او ميتواند دوست خوبي برايم باشد تصميم گرفتم با دوست مجازيام قرار ملاقات بگذارم. فرامرز ميگفت اگر تاريخ بليتها بگذرد ديگر امكان استفاده از آن وجود ندارد. همين باعث شد تا بياطلاع خانوادهام با فرامرز حوالي جنوب غرب تهران قرار ملاقات بگذارم. او مرا به يك باشگاه ورزشي برد و در آنجا همراهش به اتاقكي رفتم. وقتي در را قفل كرد تازه متوجه نيت شوم او شدم. ميگفت سرباز است و اگر حرفي بزنم برايم دردسر درست ميكند.
او با تهديد چاقو مرا مورد آزار و اذيت قرار داد و من از ترسم زبانم بند آمده بود. همان موقع او رفت و چند لحظه بعد 2 نفر از همكارانش وارد اتاقك شدند و با زور و ضرب و شتم هر دو مرا تسليم نيت شيطاني خود كردند. از شدت ترس نميدانستم چه كنم. آن دو نفر كه رفتند، اين بار نفر چهارم به اتاق آمد و او هم مرا مورد آزار و اذيت قرار داد. پس از آن رهايم كردند و فرامرز تهديد كرد كه اگر به كسي حرفي بزنم آبرويم را همه جا ميبرد. من هم از خجالت و ترس از آبروريزي ميترسيدم به كسي حرفي بزنم تا اينكه با وضعيتي كه برايم پيش آمده بود و پيگيري خانوادهام، رازي كه ميخواستم تا ابد مخفي بماند و به كسي بازگو نكنم، فاش شد.
- دستگيري
تيمي از مأموران اداره شانزدهم پليس آگاهي تهران، با دستور قاضي جنايي، جست و جوي خود را براي دستگيري متهمان پرونده شروع كردند و اسفندماه سال گذشته 3نفر از آنها را دستگير كردند. متهمان دستگير شده اقرار كردند كه به پيشنهاد فرامرز وارد اين ماجرا شدند و نميدانستند كه او نوجوان 16ساله را فريب داده و با زور به خلوتگاه كشانده است. آنها ميگفتند كه بارها در موبايل فرامرز تصاوير مستهجني از پسران نوجوان ديده بودند.
اعترافات متهمان در حالي بيان ميشد كه سردسته باند همچنان فراري بود و تحقيقات براي دستگيري او ادامه داشت تا اينكه كارآگاهان در ايام نوروز توانستند مخفيگاه او را در شهرستان گنبدكاووس شناسايي و دستگيرش كنند. هر چند متهم در بازجوييهاي اوليه منكر جرم خود شده بود اما با وجود مدارك و شواهدي كه عليه او بود، وي چارهاي جز اقرار به اجراي نقشه شوم خود نديد.
به گزارش همشهري، هماكنون متهمان با دستور قاضي در اختيار مأموران اداره شانزدهم پليس آگاهي تهران قرار دادند و تحقيقات از آنها براي افشاي جرايم احتمالي ديگر و زواياي پنهان ماجرا ادامه دارد. از سويي قاضي جنايي، شاكي را به پزشكي قانوني معرفي كرده تا ميزان صدماتي كه در جريان اين حادثه شوم به او وارد شده بررسي شود.