ابراهيم حاتميكيا در باديگارد از شخصيتهايي گفته كه برخي از آنها محافظند، برخي باديگارد و برخي شخصيتها هم افراد درون نظام هستند اما من بهعنوان يك تماشاگر منظور نهايي فيلمساز را از اين تقسيمبندي متوجه نميشوم. فيلم صحنههاي اكشن و بخشهاي فني جذابي براي تماشاگر دارد كه البته با توجه به تجربه فيلمساز طبيعي است. با اين حال، حاتميكيا هر اندازه در آژانس شيشهاي موفق بوده، در فيلم تازه خود آن توفيق را بهدست نياورده است. باديگارد بهدليل احساساتگرايي موجود در آن عمق لازم را ندارد. نكته ديگر، گرههاي داستاني است كه كاملا تصادفي در طول فيلم اتفاق ميافتد.
ازجمله همرزم بودن پدر دانشمند هستهاي با حيدر ذبيحي قهرمان داستان و چند نكته ديگر كه همين امر تا حدودي منطق دراماتيك فيلم را سست جلوه ميدهد؛ اتفاقي كه از فيلمسازي چون حاتميكيا بعيد بهنظر ميرسد. همانطور كه گفتم، برخي صحنههاي اكشن تا حدود زيادي تماشاگران را راضي ميكند اما ميزانسنهاي ديگر معمولي هستند و در برخي لحظات، ميزانسن براي درام داستان مناسب نيست. شخصيتپردازيهاي باديگارد هم قابل توجه است و فيلمساز آنها را به خوب و بد يا سفيد و سياه تقسيم كرده است.
بهنظرم تماشاگر دليل عصبي بودن باديگارد را متوجه نميشود. اگر اين عصبيت با زيرساختي مناسب همراه بود، شايد مردم از ديدن فيلم بيشتر لذت ميبردند و آن وقت باديگارد به يك فيلم درخشان تبديل ميشد. اگر حاتميكيا به واسطه ساختن 2فيلم «مهاجر» و «ديدهبان» (كه از فيلمهاي خوب او هستند) ادعايي دارد، حرفش را ميپذيريم اما دليل عصباني بودن فيلم آخرش را متوجه نميشويم. شايد يكي از دلايل آن فيلمنامه باشد كه خوب پرورش نيافته و به هر دليل به شخصيتها و عمق داستان نپرداخته است. فيلمنامه ميان امر واقع و غيرواقع گير كرده و ديالوگهاي هر شخصيت مانند يك بيانيه عمل ميكند. در باديگارد بيشتر زبان كنايه ميبينيم از فيلمسازي كه فيلمهايي خوب در كارنامهاش ديده ميشود و قابل احترام است اما اين همه عصبيت و كنايه از شخصيتي چون حاتميكيا بعيد است. فيلمسازاني مانند او و مجيد مجيدي كه همواره فيلم ساخته و قابل احترام بودهاند، بايد كمي هم مدارا كنند.