ميگويند روز جمعه بود كه ديوار خانهي كعبه به روي مادر اميرمؤمنان علي(ع) باز شد و او تنها كسي است كه در آن خانه چشم به دنيا گشود.
شايد همين ولادت در تنهايي را بشود نشانهاي از تنهايي او در زندگي گرفت كه او در ظرف زمانهي خود و سرزمين خود نميگنجيد و به تعبيري در بيشتر روزهاي عمرش تنها زيست.
شاعر معاصر لبناني «جودت فخرالدين» در شعر بلندي با عنوان «ابعاد سهگانهي علي(ع)» به همين تنهايي بسيار اشاره دارد. در اينجا برگردان بخشهايي از اين شعر را ميخوانيد.
نفسهايش واژه بودند
جودت فخرالدين/ ترجمهي مناف يحييپور
زمين به او خيانت كرد
كه آرام در ميان دستانش ننشست
و بر مدار جاي پايش نگشت
زمين به او خيانت كرد
و او چونان پدر به زمين عتاب ميكرد
درختانِ دستانش را در آن ميپراكند
اما زمين از پيشش ميرفت
زمين به او خيانت كرد
و او تنها بر زمين ميرفت
مردم تنهايياش را ميديدند
اما در تماشا هم بخل ميورزيدند
علي(ع) بر زمين مردم گام برميداشت
تا روزگار مردم را بلندي ببخشد
و مردم بر انكارش ره ميسپردند
روشنايي ميبخشيد، مردم به خاموشياش ميكوشيدند
علي بر زميني قدرنشناس قدم برميداشت
ولي آيا هرگز به ترديد و نوميدي، راه ميداد؟
مردم در خاموشي نورش ميكوشيدند
و او در ميانشان ميدرخشيد
و چون آذرخشي روشن در حركت بود
در گوشهاي دوري ميگزيد
ولي ديري نميپاييد تا از نو درآيد
زمين به او خيانت كرد
و او تنها بر زمين ميرفت
و آسماني را راهبري ميكرد كه از جامهي محمدص درآمده بود...
...او در واژهها خانه داشت؛
واژههاي كه در وجودش سكني گزيده بودند
در زباني بكر ميزيست؛
زباني كه چون مادر، همهچيز را در برميگرفت
با نامها برميخاست و نامها را تا آسماني نزديك بالا ميبرد
او در رازهاي نهفتهي زباني بكر زندگي ميكرد
نفسهاي علي(ع) واژه بودند
و علي(ع) با روشنكردن واژهها ميزيست
مرگ را با واژهها به سوي خود ميكشيد و با او ملاطفت ميكرد
به سخن تيزي تيغ ميبخشيد
تا رازها از درونش بتراوند
و آهها و حسرتها در دلش آرام بگيرند
علي(ع) با روشنكردن واژهها ميزيست
مرگ را به سوي خود ميكشيد و با واژهها او را نوازش ميكرد
و همچنان كه راهها را به روي مردم ميگشود
آيهها و نشانهها را در ميانشان ميگذاشت
روزگار، روزگار بيراههاست
و سخن علي(ع) درها را ميگشايد، به كشتزارها فراميخواند و مسيرها را مينمايد...
بر كشتههايش ميگريد
و در شب كوفه گام برميدارد
پلكهايش نخلهايي سوختهاند
و دستانش نهرهايي بسته
تنها در شب كوفه قدم برميدارد
و زمين، زمين خوارج است يا زمين امويان
علي(ع) در شبِ كوفه، در تلخيها شعله زد
علي(ع) بر كشتههايش ميگريد
و در بيشهي آرزوهاي شكسته گام برميدارد
بيشهي آرزوهاي رها شده
علي(ع) بر كشتههايش ميگريست
و هنگامي كه در محراب بر زمين افتاد
درختانِدستانش تا بلندا قد كشيدند
و در افقي ناپيدا پنهان شدند
هرچند سايههايي از آن بر زمين ماند
تا چشماندازي به روي خلقِ واله باز نگهدارد
چشماندازي كه مظلومان ميطلبندش و توابان و منتظران...