همشهری آنلاین: بارها معجزه حضرت موسی (ع) را شنیده‌ایم که بخشی از نیل خشک شده و راه عبور باز می‌شود اما کمتر کسی از تکرار آن توسط امام جواد (ع) آگاه است با این تفاوت که معجزه حضرت روی دجله و فرات رخ داده است.

به گزارش فارس، کتاب «عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال» توسط شیخ عبدالله بحرانی (از شاگردان علامه مجلسی) و اندکی پس از «بحارالانوار» نوشته شده است اما تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی توجه چندانی به آن نمی‌شد. مرحوم آیت‌الله سید محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی از سه دهه قبل چاپ مناسبی از آن همراه با تصحیح و تعلیقات و استدراکات فراوان را آغاز کرد، اما با توجه به گستردگی این کتاب (بیش از یکصد جلد) هنوز مجلدات بسیاری از آن پیدا و احیاء نشده است. جلد 23 عوالم درباره زندگی امام جواد نیز جزء همین نایافته‌ها بود که به همت آیت‌الله موحد ابطحی جمع‌آوری و توسط بنیاد بین‌المللی فرهنگی و هنری امام رضا (ع) منتشر شد.

در ادامه و به مناسبت سالروز میلاد فرخنده جوادالائمه(ع)، بخش‌هایی از این کتاب را مرور می‌کنیم:

  • معجزه‌های امام جواد(ع) در نشان‌دادن امور شگفت‌انگیز

1. باب معجزه ایشان که انگشتر خود را در دجله انداخت و همه کشتی‌‌ها ایستادند

حکیم‌بن حماد گوید: محمدبن علی (ع) را دیدم که انگشتری به دجله انداخت و در پی آن همه قایق­‌ها ـ درحالی‌که بعضی به سمت بالا و بعضی به سمت پایین می‌رفتند (یعنی در رفت و برگشت بودند) ـ از حرکت ایستادند. در آن زمان مردم عراق زیاد بودند (و دجله شلوغ بود). آنگاه به غلامش فرمود: انگشتر را بیرون بیاور. سپس قایق‌ها راه افتادند.

2. باب معجزه ایشان در عبور از رودخانه با به هم پیوستن دو ساحل آن

محمدبن یحیی می‌گوید: امام جواد (ع) را دیدم که در کنار دجله بود. همین‌طور که چشم به او دوخته بودم (بی‌هیچ وسیله‌‌ای) از دجله عبور کرد.[1] در شهر انبار[2] هم ایشان را دیدم که روی فرات، چنین کرد.

3. باب معجزه ایشان در ذوب‌کردن کاسه چینی و بازگرداندن آن به حال اولش

عمارة‌بن زید می‌گوید: امام جواد (ع) را دیدم که در برابرش یک کاسه چینی بود. به من فرمود: عماره! آیا (می‌خواهی) از این کاسه شگفتی ببینی؟ عرض کردم: آری. ایشان دستش را روی آن گذاشت، کاسه شروع کرد به ذوب شدن تا جایی‌که آب شد. آنگاه آن‌را جمع کرد و در ظرفی قرار داد. سپس دستی بر آن کشید و آن‌را مثل اولش به‌صورت کاسه‌­ای درآورد و فرمود: قدرت، باید این‌چنین باشد.

4. باب معجزه ایشان در تغییر رنگ موی خود

ابراهیم‌بن سعید می‌گوید: امام جواد (ع) را دیدم که مویی داشت ـ یا گفت: دسته مویی داشت ـ به سیاهی کلاغ. دستی بر آن کشید، قرمز شد. سپس با پشت دستش، دستی بر آن کشید، سفید شد. آنگاه با کف دستش دستی کشید، مثل اولش سیاه شد. بعد به من فرمود: ابن‌سعید! نشانه­‌های (و معجزه‌های) امام این‌چنین است. عرض کردم: من پدرتان را دیدم که با دست به خاک اشاره می‌کرد و آن‌را به درهم و دینار تبدیل می‌نمود. فرمود: در شهر تو گروهی هستند که خیال می‌کنند امام به مال احتیاج دارد، (پدرم) برای آنان با دستش (به خاک) اشاره کرد تا به آنان بفهماند گنج­‌های زمین در اختیار امام است.

5. باب معجزه ایشان در تغییر شکل و رنگ خود

عسکر، غلام امام جواد (ع) می‌گوید: در حالی‌که امام در وسط ایوانی که 10 ذراع در 10 ذراع بود، نشسته بود بر ایشان وارد شدم و کنار درِ ایوان ایستادم و ایشان را می‌دیدم. با خودم (از روی تعجب) گفتم: «سبحان‌الله!» چقدر (صورت) مولای من سبزه و چقدر بدنش سفید است!

به خدا سوگند، هنوز این حرف را تمام نکرده بودم که طول و عرض بدنش زیاد شد و همه ایوان را تا سقف و کنار دیوارهایش پر کرد. آنگاه دیدم رنگش تیره شد، سپس تیره­‌تر شد، سپس سفید شد، سپس سفیدتر از برف شد، سپس قرمز شد، سپس مثل عقیقِ سرخ قرمزتر شد، سپس سبز شد تا جایی‌که مثل تازه‌­ترین شاخه‌­های برگ­دار سبز گردید، سپس بدنش کوچک شد تا مثل حالت اولش گردید و رنگش هم به رنگ اولش برگشت. من از هول آنچه دیدم، رو به زمین افتادم.

امام فریاد زد: عسکر! در ما شک می‌کنید، پس ما شما را ثابت‌قدم می‌داریم. سست می‌شوید، پس ما شما را تقویت می‌کنیم. به خدا سوگند کسی به حقیقتِ شناخت ما نرسد جز کسی که خدا نعمت شناخت ما را به او عطا کند و ما او را به‌عنوان دوست خود بپسندیم.

عسکر گوید: در ذهن من، جز آنچه بر زبانم جاری شد و قلبم بدان سخن گفت، نبود (و همه را حضرت خبر داد).

پی‌نوشت‌ها:

[1]. در دلائل الإمامة چاپ جدید به‌جای «على شط دجلة فأتبعته طرفی فعبر»، چنین آمده است: «على وسط دجلة فالتقى له طرفاه حتى عبر» و بر این اساس ترجمه این‌طور می‌شود: «امام جواد(ع) را دیدم که در وسط دجله است. دو طرف آن به‌هم پیوست تا ایشان عبور کرد» عنوان هم با همین نقل متناسب است نه با آنچه در دلائل الإمامة چاپ قدیم آمده است (مترجم).

[2]. انبار، شهری است در ساحل فرات و در غرب بغداد. فارس‌ها آن را «فیروز شاپور» می‌نامیدند. اولین کسی‌که آن را آباد کرد، شاپور ذوالأکتاف بود و این شهر از آن رو انبار نام گرفت که شاپور همه انبارهای گندم و جو را در آن جا قرار داده بود. مراجعه کنید به کتاب ( مراصد الاطلاع، ج1: 120).