همشهری آنلاین: حاشیه‌های اظهارات اخیر رئیس بانک مرکزی، قتل ستایش و... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های سه شنبه-۳۱ فروردین- جای گرفتند.

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«و ديگر هيچ!!» نوشت:

كافي است كمي از مجادلات سياسي فاصله بگيريم تا عمق شكاف و ناهمسازي برخي نيروهاي سياسي را با منافع ملي كشور به وضوح ببينيم. نيروهاي سياسي درباره امور داخلي رقابت مي‌كنند ولي هيچگاه مسائلي را كه در حوزه منافع ملي است، وارد مجادلات سياسي گروهي و حزبي خود نمي‌كنند. اگر قرار بود كه گروه‌هاي ديگر هم اين شيوه را برگزينند، معلوم نبود كه آيا امروز از جامعه ما چيزي باقي مي‌ماند يا خير؟

واكنش برخي تندروهاي مخالف دولت نسبت به اظهارات اخير رييس بانك مركزي درباره عدم انجام تعهدات طرف مقابل به ويژه ايالات متحده، مصداق روشن اين نوع خودزني‌هاي ملي است. در سيره امام علي آمده است كه روزي مشاهده مي‌كند فردي به مخالفت بي‌محابا و غيرمنطقي با ديگري پرداخته است. ايشان اين مخالفت را چنين توصيف مي‌كند كه؛ كار او در مخالفت با فرد ديگر مثل كسي است كه بخواهد يك دشمن خود را كه پشت خودش قرار دارد بكشد، لذا با شمشير به شكم خود مي‌زند تا پس از بيرون آمدن از پشت خودش آن فرد ديگر را زخمي كرده و بكشد (قريب به مضمون). اكنون مخالفت تندروهاي داخلي با دولت و برجام از اين نوع است. حاضرند براي زدن برجام و دولت، گلوله را بر شكم خود شليك كنند، تا از پشت خودشان بيرون رود و بلكه، دولت را زخمي كند!!

مشكل كجاست؟ به دليل فقدان نهادهاي حزبي سياسي قدرتمند در داخل كشور و پراكندگي نيروها و نيز فقدان رقابت سياسي و غلبه ستيز سياسي بر كنش‌هاي جاري در عرصه   سياست..

 دولت ايران به ويژه وزارت امور خارجه از اتخاذ مواضعي كه ميان موضوعات داخلي و خارجي موازنه برقرار كند، عاجز است. براي فهم ماجرا اجازه دهيد مثالي زده شود. فرض كنيد كه يك گروه براي خريدن جنسي با خارجي‌ها وارد گفت‌وگو و معامله شوند. طبيعي است براي پايين آوردن قيمت بر ايرادات جنس مقابل تاكيد و حتي آن را برجسته و بزرگنمايي كنند؛ حتي مي‌توان مشكلات احتمالي يا غيرواقعي را هم مطرح كرد تا جنس را ارزان‌تر خريد. اگر جنس خريداري شد، آيا يكي از ما مي‌تواند به استناد ادعاهاي طرح شده هنگام مذاكرات و از طرف خريدار ايراني، اين خريد را ناموجه معرفي كند؟ روشن است كه اين كار صحيح نيست.

ما بايد بتوانيم ميان مواضعي كه در برابر ديگران مي‌گيريم با مواضع واقعي ميان خودمان تمايز قايل شويم. اين كاري است كه ديگران هم مي‌كنند. اگر قرار باشد كه ايران به مقامات غربي و امريكا فشار آورد كه تعهدات خود را بهتر انجام دهند، به ناچار بايد به گونه‌اي سخن بگويد كه آنان را در موقعيت ضعف قرار دهد، نه آنكه از ترس نيروهاي داخلي بگويد خيلي ممنون كه كارها خوب پيش مي‌رود! در واقع اگر چنين كند از ترس نيروي داخلي بايد مطابق ميل خارجي‌ها سخن گفت تا مبادا رقباي داخلي بهره‌برداري كنند!! از سوي ديگر مخالفت‌ها با دولت در جهت اجراي برجام يا حتي فشار آوردن به دولت نيز بد نيست، مشروط بر اينكه جهت استيفاي هرچه بيشتر حق ايران باشد، نه اينكه لبه تيز حملات به سمت داخل تغيير كند و ماجرا به كلي عوض شود. در زمان مذاكرات نيز مقام ارشد كشور برخي اظهار مخالفت‌ها را مي‌كردند كه به وضوح معلوم بود براي تقويت گروه مذاكره‌كننده جهت كسب امتيازات بيشتر است نه آنكه قصد تضعيف گروه مذاكره‌كننده در ميان باشد.

اينكه برخي نيروهاي داخلي از اظهارات رييس بانك مركزي در ديدار با طرف مقابل اظهار خوشحالي و پيروزي مي‌كنند، در بهترين حالت ناشي از ناآگاهي آنان نسبت به موقعيت زمان و مكاني گوينده اين سخنان و ماهيت مخاطب و شنونده آن است.  از سوي ديگر موضوعي كه از جانب تندروهاي داخلي مورد توجه قرار نگرفته اين است كه مساله مورد اعتراض آقاي سيف در اصل نقل و انتقال حواله‌هاي دلاري ايران بوده است كه اصولا ربطي به تحريم‌هاي اخير نداشته و پيش از آن برقرار شده بود و رييس بانك مركزي سعي كرده از اين طريق و با استناد به آنچه كه روح برجام است اين مشكل كهنه‌تر را نيز حل كند.  فارغ از اين نكات و اين مساله كه چنين حدي از ستيزه‌جويي سياسي در موضوعات كلان و مرتبط با منافع ملي كشور، عوارض شديدي براي منافع مردم و كشور دارد، يك نكته مثبت از اين برخوردها مي‌توان استنتاج كرد و آن اينكه حكومت مي‌تواند اين حد از اعتراضات و حتي تخريب‌ها را در موضوعاتي مهم تحمل كند و دچار مشكل حادي نشود. نه تنها اين موضوع سطح تحمل ساختار را در برابر انتقادات حتي تخريبي بالا خواهد برد، بلكه جامعه نيز خود را با چنين سطحي از مخالفت‌ها انطباق خواهد داد و پس از اين نمي‌توان با طرح هرگونه اعتراض ولو كوچك و به بهانه‌هاي گوناگون مخالفت كرد و مانع از طرح آنها شد.  نكته ديگر هم اين است كه برخي از مخالفان تندرو دولت به ظاهر در وضع بسيار بد و بغرنجي قرار گرفته‌اند كه تا اين حد غيرمنطقي و غيرمسوولانه به تخريب منافع ملي كشور اقدام مي‌كنند. بايد نتيجه گرفت كه ديگر براي آنان هيچ چيزي باقي نمانده است. هيچ!!

  • اختلاف دیدگاه‌ درباره تأثیر برجام

سیدمرتضی اکبری-عضو هیأت‌مدیره بانک توسعه صادرات ایران در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:

این روزها در دفاع یا انتقاد از برجام و اینکه توافق هسته‌ای تا چه میزان مؤثر بوده است و آیا اثر اقتصادی محسوسی بر اقتصاد و زندگی مردم داشته یا خیر، مباحث مختلفی مطرح می‌شود. منتقدان برجام بر بی‌اثربودن این توافق در وضعیت اقتصادی کشور، رفع تحریم بانک‌ها و مکانیسم پیام‌رسانی سوییفت متمرکز شده و سعی در تخریب دولت و عملکردش دارند. از سوی دیگر موافقان برجام بر مؤثربودن توافق مذکور در رفع تحریم‌های سیستم بانکی، راه‌اندازی مجدد سوییفت، امکان گشایش انواع اعتبار اسنادی اِل‌سی (LC)، مهیاشدن شرایط برای رونق‌گرفتن اقتصاد کشور و... تأکید دارند. درهمین‌راستا دولت هم با متوسل‌شدن با یک‌سری آمار درست یا غلط سعی در اعلام مؤثربودن این توافق دارد. دراین‌میان، مهم میزان صحت‌وسقم اظهارات دو گروه و اندازه تأثیرگذاری توافق مذکور بر فعال‌شدن و رونق اقتصادی کشور است.

واقعیت آن است که اقتصاد ایران به دلیل بانک‌محوربودن آن، در شرایط بحران‌های مالی، اقتصادی و سیاسی، به‌شدت تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد. در زمان اعمال تحریم‌ها، کشورهای غربی و اتحادیه اروپا با آگاهی از این موضوع و با تحریم بانکی توانستند گلوگاه اقتصاد ایران را در دستان خود قرار دهد. بدون اغراق می‌توان ادعا کرد در وهله اول سیستم بانکی کشور بیشترین تأثیر منفی از تحریم‌ها را پذیرا شده و به ‌تبع آن به علت بانک‌محوربودن اقتصاد ایران، بخش‌های صنعت، تولید، بازرگانی و... تماما تحت‌تأثیر عواقب تحریم‌ها قرار گرفتند؛ در نتیجه از آنجا که تحریم بانک‌ها اولین مؤلفه منفی تأثیرگذار بر اقتصاد بوده، پس رونق اقتصادی کشور در شرایط پس از توافق نیز باید پس از برطرف‌شدن تحریم‌های بانکی شروع شود، وگرنه برداشتن تحریم‌های شرکت‌ها کمک شایان توجهی به اقتصاد ایران نخواهد کرد.

سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود، این است که این تحریم‌ها چگونه اثر منفی بر سیستم بانکی داشته است؟ پاسخ این سؤال ریشه در ماهیت فعالیت بانک‌ها دارد. سیستم‌های بانکی به دلیل داشتن کالای پرریسکی به نام پول و نیز حجم درخور ‌توجه تعهدات در قبال مشتریان خود، عموما به‌سختی به یکدیگر اعتماد می‌کنند؛ درعین‌حال این اعتماد، با کوچک‌ترین بحرانی به‌راحتی از بین می‌رود؛ یعنی بانک‌ها برای ایجاد اعتماد فی‌مابین و روابط متقابل و پذیرش تعهدات یکدیگر نهایت دقت و بررسی‌های فنی و ساختاری را انجام می‌دهند و بسیار محافظه‌کارانه عمل می‌کنند؛ در نتیجه به محض احساس خطر یا پیشامد بحران برای طرف مقابل، روابط خود را به حالت تعلیق درمی‌آورند و هیچ‌گونه ریسکی دراین‌باره نمی‌پذیرند؛ چراکه در صورت پذیرش این‌گونه ریسک‌ها، اعتبار و منافع بالقوه آنها به خطر افتاده و به دلیل وجود ریسک سیستمی در نظام بانکی، بلافاصله ساختار مالی آنها با مشکل مواجه می‌شود که تبعات سنگینی برای آنهاست؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت با توجه به ماهیت محافظه‌کارانه بانک‌ها در برقراری ارتباطات بین‌بانکی و اجتناب از پذیرش ریسک‌های حاصل از بحران‌های سیاسی، اقتصادی و... برای طرفین، در صورت رفع بحران‌ها، برقراری روابط عادی و پذیرش تعهدات یکدیگر، با احتیاط و وسواس بیشتری انجام می‌شود. تحقق این موضوع با این فرض است که تمام آثار بحران برطرف شده باشد. در غیر این ‌صورت ایجاد اعتماد مجدد ممکن است سال‌ها طول بکشد.  سیستم بانکی کشورمان نیز از این موضوع مستثنا نیست.

زمانی که تحریم‌ها اعلام رسمی شد، بانک‌های بزرگ و معتبر در کشورهای غربی صرف‌نظر از اینکه کدام بانک‌های ایران مشمول تحریم هستند، ارتباطات کاری خود را با سیستم بانکی ایران قطع کردند و در ادامه به تبعیت از این بانک‌های معتبر، تقریبا تمام بانک‌های دنیا، همه بانک‌های ایرانی را در فهرست بلاک‌شده خود قرار دادند.

نکته حائز اهمیت دراین‌میان این است که تحریم سوییفت و تحریم بانک‌ها دو مقوله مرتبط، ولی متفاوت هستند. سوییفت یک کانال ارتباطی بین بانک‌ها برای اطمینان از صحت محتوا و مسیر ارسال پیام‌های آنهاست؛ بنابراین با تحریم سوییفت عملا کانال ارتباطی پیام‌رسانی بین بانک‌های ایرانی و بانک‌های بین‌المللی از بین رفت. از طرفی صرف نظر از وجود یا نبود این کانال ارتباطی، تمایل‌نداشتن بانک‌های خارجی به ادامه همکاری با بانک‌های ایرانی حائز اهمیت بیشتری بود؛ به‌طوری‌که با مروری بر روند تحریم‌ها مشاهده می‌شود، حتی قبل از تحریم سوییفت، بسیاری از بانک‌های بین‌المللی حاضر به ادامه همکاری با بانک‌های ایرانی نبودند؛ بنابراین تحریم سوییفت موضوعی مرتبط ولی متفاوت با همکاری‌نکردن و تحریم فعالیت‌های بین‌بانکی از سوی بانک‌های خارجی است.

بعد از توافق هسته‌ای، مکانیسم سوییفت برای سیستم بانکی ایران مجددا راه‌اندازی شده و در نتیجه بانک‌های ایرانی می‌توانند پیام‌های خود را به سایر بانک‌ها، چه داخلی و چه خارجی، ارسال کنند؛ ولی براساس آنچه گفته شد، موضوع مهم‌تر، اعتماد مجدد بانک‌های خارجی به ایران و بانک‌های ایرانی و تمایل همکاری آنهاست.

در شرایطی که قریب ١٠ سال، تحریم مشکلات عدیده‌ای را برای زیرساخت‌های اقتصادی کشور و بانک‌ها ایجاد کرده و حدود پنج تا شش سال است که ارتباط سیستم بانکی ایران با بانک‌های خارجی قطع است، باعث ایجاد تغییرات بسیار در ساختار مالی بانک‌ها و تنوع تعهدات آنها شده و رفتار سیاسی کشور نیز به دلایل مختلف هنوز ثبات کافی ندارد، انتظار ارتباط و همکاری بین بانک‌های داخلی و خارجی در چند ماه پس از اعلام توافق، به تبع ماهیت احتیاطی بانک‌ها، دور از انتظار است.

از سوی دیگر باید توجه داشت در ایجاد روابط کارگزاری و همکاری بین بانک‌ها، شرط لازم ثبات سیاسی و اقتصادی کشورها و شرط کافی ساختار بهینه و مناسب مالی بانک‌هاست. بسیاری از بانک‌های خارجی درحال‌حاضر در حال رصد رفتار سیاسی ایران بعد از برجام هستند. از طرفی انتخابات آمریکا و رفتارها و گفتارهای کاندیداها و همچنین برخی تحرک‌های ضدبرجام در داخل کشور، تماما می‌تواند بر این شرط لازم، تأثیر بگذارد. حتی اگر فرض شود این شرط لازم (ثبات سیاسی و اقتصادی) محقق شده و هیچ تغییر عقیده‌ای در طرفین توافق ایجاد نشده و همه موافق تحقق شرایط برجام باشند، اجرای شرط کافی (ساختار مالی مناسب و بهینه بانک‌ها) در برخی موارد ماه‌ها طول می‌کشد؛ چراکه با نگاهی به ساختار مالی بانک‌های کشور، مشاهده می‌شود بسیاری از بانک‌ها از ساختار مالی نامناسبی برخوردارند و بانک‌های بزرگ دنیا حاضر به همکاری با این بانک‌ها نخواهند بود. در این شرایط انتظار برقراری رابطه کارگزاری با بانک‌های بین‌المللی و معتبر، در زمان بسیار کوتاه بعد از توافق بسیار دور از انتظار است.

نتیجه آنکه رونق اقتصادی یک تصمیم لحظه‌ای نیست؛ بلکه پروسه‌ای چندین‌ساله است که تابع تحقق بسیاری از فاکتورهاست و ایجاد شرایط مناسب برای این متغیرها به منظور دستیابی به سطح اقتصادی معقول با درنظرگرفتن رفتارهای سیاسی و شرایط استراتژیک کشور، ممکن است چندین سال طول بکشد. واقعیت این است که اگر هیچ اتفاق سیاسی منفی‌ای نیفتد، مدت‌ها زمان نیاز دارد تا شاهد آثار مثبت و دلخواه برجام بر اقتصاد کشور باشیم.

بنا بر آنچه گفته شد به‌خوبی روشن است که نه نقدهایی که بر برجام می‌شود درست است و نه انتظاراتی که برخی از مسئولان دولتی در دفاع از برجام ایجاد می‌کنند، در عمل و در کوتاه‌مدت، تحقق پیدا خواهد کرد.

  • منطق و احساس در پرونده «ستایش»

حسن موسوی چلک رئیس انجمن مددکاری اجتماعی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:

ماجرای قتل «ستایش قریشی» تأسف عمیق هر شنونده‌ای را برمی‌انگیزاند. این رخداد ناخوشایند را از دو منظر می‌توان ارزیابی کرد. اول اینکه آزار جنسی انجام شده توسط نوجوان ١٧ساله است و دوم قتل ستایش، پس از کودک‌آزاری اتفاق افتاده است. از منظر نخست، وقوع کودک‌آزاری موضوع جدیدی نیست و با استناد به آمارهای منتشر شده جهانی می‌توان یادآور شد که روزانه با پدیده کودک‌آزاری در تمامی کشورهای جهان، مواجه هستیم. در این میان، کودک‌آزاری جنسی حساسیت برانگیزتر است و مردم نسبت به آن واکنش بیشتری نشان می‌دهند، اغلب این حساسیت‌ها نیز به خاطر نوع کودک‌آزاری است که توسط کسانی صورت می‌گیرد که عموماً از آشنایان فرد آزاردیده هستند.

در این واقعه هم ما شاهدیم که همسایه کودک او را شناسایی و مورد آزار قرار داده است. متأسفانه پژوهش‌ها نشان می‌دهند که آشنایان نقش پررنگ‌تری در کودک‌آزاری جنسی دارند. همچنین این فرد آزاررسان، خود، نوجوانی است که در سن بلوغ می‌باشد و در این سن غریزه جنسی، بر دیگر غرایز غالب است تا حدی که اگر کنترل روانی نیرومند و آموزش‌های لازم از جانب خانواده و جامعه منتقل نشده باشد، بسیاری از رفتارهای آدمی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. متهم به قتل این پرونده هم در شرایطی قرار داشته که درصدد تجربه جنسی بوده و متأسفانه از مخاطرات رفتار ناشایست خود آگاهی کافی نداشته است. نکته مهم دیگر آن است که متهم در لحظه ارتکاب قتل، اصلاً به ملیت افغانستانی ستایش فکر نمی‌کرده و فقط تحت فرمان غریزه جنسی مرتکب کودک‌آزاری و قتل شده است.

بنابراین، برجسته کردن ملیت کودک جان‌باخته در این حادثه، منطقی نیست و صرفاً به برخی تنش‌های بی‌پایه میان دو ملت دوست و برادر دامن می‌زند که در سال‌های سختی و خوشی کنار هم زیسته‌اند و در شادی‌ها و غم‌های یکدیگر شریک بوده‌اند تا حدی که ایرانیان زیر فشارهای اقتصادی هم در حد توان خود، هرگز میزبانی از همسایگان افغانستانی خویش را فراموش نکرده‌اند و در مجموع کوشیده‌اند شرایط مناسبی برای میهمانان افغانستانی‌شان فراهم کنند. در این میان، جرایمی هم توسط شماری از افغانستانی‌های مقیم ایران اتفاق افتاده و حتی تعدادی از ایرانیان در زمره جان‌باختگان یا آسیب‌دیدگان این جرایم بوده‌اند، اما هرگز، قانونگریزی و حتی جنایات معدود مجرمان افغان را به حساب ملت افغانستان ننوشته‌اند. بنابراین، همان منطق ایجاب می‌کند این جرم که توسط نوجوانی رخ داده، همانند جرمی فردی تلقی شده و تلاش نشود با برجسته‌سازی ناروای ملیت قربانی مظلوم، تنشی میان دو ملت دوست پدید آید. بر هر ناظر منصفی مشخص است که جنس موضوع؛ انتقام از قوم و قبیله و کشوری نیست که نیاز باشد در واکنش به آن، تحصن و فضاسازی تبلیغی صورت گیرد. این پرونده، مشابه سایر پرونده‌های دیگر است و باید به دستگاه قضایی فرصت داد که حکمی منطبق با قانون درباره متهم صادر کند. باز باید تأکید کرد که اصل ماجرا تأسف بار و دلخراش است اما احساسات نباید به عاملی برای بروز رفتارهای هیجانی تبدیل شود.

  • خیلی شیک و مجلسی

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

برخی می‌گویند- یا تلاش می‌کنند اینگونه بشود - که حافظه تاریخی مردم ضعیف است و یادشان نمی‌ماند که مثلا یک سال قبل یا کمی بیشتر، چه اتفاقی افتاد و چه کسی چه حرفی زد! در حالیکه واقعیت اینگونه نیست و مردم، همه چیز را به یاد دارند و اگر چیزی نمی‌گویند، بخاطر ماهیت زندگی اجتماعی، دادن فرصت به مدعیان و مهمتر از همه، به خاطر همراهی به امید روزهای بهتر است.

اگر کسی حوصله داشته باشد و روزنامه‌ها و اخبار سال گذشته در همین ایام تا پایان سال  را مرور کند، به یک «دریافت شگفت‌انگیز» می‌رسد که تحلیل آن در آن ایام مشکل و در این روزها کمی آسان‌تر است. در آن روزها، و البته از مدتی قبل‌تر، بحث مذاکرات هسته‌ای و نگارش متن نهایی، موضوع مورد مناقشه هرآنکسی بود که اندک دریافتی از موضوعات سیاسی داشت و طبعا، موضوع اول روزنامه‌ها و اهل سیاست. در همان بررسی و تورق، معلوم می شود که آن روزها، دو طیف اصلی در موضوع مذاکرات هسته‌ای  و برجام- که بعدها منتشر شد- در سپهر گفتمانی جامعه، اظهار نظر می‌کردند.

یک  گروه، آنهایی بودند که بدون توجه به هرگونه سابقه و حافظه تاریخی از خصومت‌ها و دشمنی‌ها و بدعهدی‌های آمریکا، به قول مولانا، با نوای «خر برفت و خر برفت»، شبانه روز در حال پایکوبی و دست‌افشانی بودند و نصیحت همه عالم به گوششان باد بود! آنها - که در ادبیات جامعه به «ذوق‌زدگان»مشهور شدند- هر کس را که کمترین روشنگری می‌کرد، کاسب تحریم و همسو با اسرائیل و... می‌نامیدند و در برابر انتقادات و یا پرسش‌های ساده و تامل برانگیزی که هر انسان بهره‌مند از هوش را به فکر و درنگ وا می‌داشت، مردم را به جهنم حواله می‌دادند و آنها را بی سواد و لبوفروش و راننده تاکسی و بی‌شناسنامه و ....می‌نامیدند!

گروه دوم، کسانی بودند که دردمندانه، فهرستی از خیانت‌های آمریکا و غرب را ردیف می‌کردند و به یک اصل عقلی ارجاع می‌دادند که «آزموده را آزمودن خطاست». مهمترین پرسش و دغدغه آن روز این گروه، فقدان ضمانت اجرا و بد عهدی آمریکایی‌ها بود و مهمترین دست مایه ذوق‌زدگان در برابر این نگرانی به حق، عدم امکان بد‌قولی آمریکا، به خاطر پرستیژ جهانی بود!! در چند مقطع متفاوت، برخی اعضای مهم تیم مذاکره کننده همچون آقایان صالحی و عراقچی، با حضور در برنامه‌های تلویزیونی، در برابر این پرسش که چه تضمینی وجود دارد که آمریکایی‌ها، بعد از اجرای تعهدات یکطرفه ایران، به تعهداتشان پایبند باشند؟ اینگونه می‌گفتند که: «مگر می‌شود آمریکایی‌ها چنین کنند!؟ افکار عمومی جهان، چنین اجازه‌ای را به آنها نخواهد داد! آمریکا به خاطر حفظ پرستیژ خودش هم که شده چنین نخواهد کرد»!

بقیه ماجرا نیاز به شرح و بسط بیشتر ندارد و تکرار آن جز ملال، حاصلی ندارد. القصه اینکه همه آن حرف‌ها نشنیده گرفته شد و برجام علیرغم نهی قانونی، بدون رعایت توازن اجرای طرفینی و اخذ تضمین معتبر، انجام شد و ایران، همه اندوخته هسته‌ای خود را از دست داد، راکتور خود را با بتن پر کرد و سانتریفیوژهای خود را با دست خود، از بین برد و ... منتظر نشست تا غرب به تعهداتش عمل کند.

آن «دریافت شگفت‌انگیز»که در ابتدای این نوشتار از آن یاد شد، اکنون به خوبی قابل مشاهده است. اکنون و با تورق تاریخ یک سال گذشته، اینگونه به نظر می‌رسد که افراد دسته دوم، کسانی بودند  که گویی از «آینده» به آن روزها آمده بودند! اطلاعاتی داشتند که دیگران نداشتند و نه تنها نداشتند، که از درک آن عاجز و ناتوان بودند و همچون کلیساهای قرون وسطا که با هر علم و دانش و فهمی به بدترین شکل ممکن برخورد می‌کرد، با هر نقد و پرسشی همان کردند! آن افراد از چیزهایی سخن می‌گفتند که یک به یک محقق شد و مو به مو رنگ واقعیت به خود گرفت! آیا این دریافت، شگفت‌آور و عجیب نیست!؟

اما حقیقت این است که هیچ پیشگویی در کار نبود و هیچ واقعیت شگفت‌انگیز و اعجاب‌آوری وجود ندارد! بلکه برعکس، حقیقت به تلخ‌ترین و عریان‌ترین وجه ممکن در برابر دیدگان همگان قرار داشت اما آنها نمی‌خواستند ببیند. آنها چشم‌هایی داشتند که با آن نمی‌دیدند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنیدند! اکنون آن اتفاقات گذشته و آن روزها و ذوق‌زدگی‌ها و تیترهای غلط‌انداز و ... به پایان رسیده است. روزهایی که روزنامه‌های زنجیره‌ای، حقیرانه فرش قرمز عزت و شخصیت خود را پیش پای دو سه مسافر و جهانگرد آمریکایی پهن می‌کردند و آنها را به عنوان «سرمایه‌گذار» به مردم معرفی می‌کردند تا باورمان بشود که برجام چه‌ها که نمی‌کند! و این روش سخیف و حقارت‌بار همچنان ادامه پیدا کرد تا امروز که آن  روزهای پر هیاهو گذشته است و ماهیت عصر جدیدی که از آن دم می‌زدند، خیلی زودتر از آنچه انتظار می‌رفت برملا شده است.

اکنون به تدریج شاهد اثبات آنیم که آدرسی که در دست برخی بود، از اول هم غلط بود و این، آنقدر واضح شده که اقرار و اعتراف تدریجی برخی حامیان سینه چاک  و حتی دست اندرکاران آن را هم موجب شده است. همه پیش بینی‌ها درست از آب در آمده و آمریکا،وحشیانه و گردن کلفتانه، یک کلام می گوید‌؛ «همه آنچه قرار بود گیرتان بیاید، آمده است و منتظر چیز تازه‌ای نباشید»!

اکنون چه باید کرد و آن دسته اول چه می‌کنند!؟

جای تعارف نیست که بسیاری از آنها غرب و رفتار غربی را، یک رویا ویک فخر می‌دانند و بارها و بارها، به دلایل مختلف، هموطنان خودشان را بخاطر مقایسه ناجوانمردانه با غرب تحقیر کرده اند! مثلا آنها با دیدن یک مشکل در مملکت، اینگونه شعار می دهند که اگر همین اتفاق در یک کشور پیشرفته(!) می‌افتاد، فلان مقام استعفا می داد! اکنون نباید از آنها پرسید، استعفا نه، یک عذر خواهی ساده از مردم بکنید!؟ اما نه تنها چنین نیست، که شاهد روندی معکوس و برخلاف منطق و فطرت بشری هستیم! آنها بجای انفعال از آنچه کرده‌اند، به جای پذیرش مسئولیت کار خود و بجای قبول حرف کسانی که تا همین چند روز قبل- و حتی اکنون- در تیم دولت هستند و مقام رسمی قلمداد می شوند و حرفشان، برخاسته از علم و اطلاع است، در یک حرکت عجیب، به انکار و سانسور هماهنگ حقایق پرداخته و کماکان به بزک چهره آمریکا مشغولند و بازهم به سر ملت مظلوم ایران منت می گذارند و مشکلات را نه ناشی از بدعهدی آمریکا و کلاه رفتن به سر خودشان، که ناشی از وضعیت ایران و عدم اعتماد آنها به ما می‌دانند!! نگاهی گذرا به گزارش وزارت امور خارجه به مجلس شورای اسلامی و نیز تیترها و گزارش های اخیر روزنامه‌های زنجیره‌ای، جز این حکایت نمی کند که عده‌ای هنوز در حال بزک صورت کریه اهریمنند و می کوشند، به هر شکل ممکن، این عفریت روزگار را به جان و مال مردم مسلط کنند!

و نکته درخور توجه آن که در میان این بزک‌کنندگان گروهی هستند که جنسشان با بقیه فرق می‌کند چطور!؟ آنها کسانی هستند که هیچ مسئولیتی ندارند، کسی آنها را نمی‌شناسد، قرار نیست به جایی پاسخگو باشند و هیچ نقشی در سرنوشت مردم ایفا نمی‌کنند! آنها، تنها و تنها دغدغه خودشان، روزنامه‌اشان، مصاحبه و مقاله اشان را دارند و وقتی همه کارها خرابتر از امروز شد، به قول جوان‌ترها، «خیلی شیک و مجلسی» راهشان را می‌گیرند و می‌روند! و اصلا انگار نه انگار که مردم را گمراه کردند، دروغ گفتند، فضا سازی کردند، جو را گندم معرفی کردند و ...

اینها در هر کسوتی هستند، بی‌تعارف، به ملت خیانت می کنند و حتی دولت را هم نه به عنوان دولت برآمده از رای مردم و یکی از اجزای نظام جمهوری اسلامی، که بعنوان «پل پیروزی» قبول دارند و بخاطر همین است که از حالا برای انتخابات ریاست جمهوری 96 نقشه می‌کشند و هرچه بیشتر می کوشند جلوی افشاء آثار شوم و زشت و بعضا جبران ناپذیر برجام را بگیرند! آنها همان گروهی هستند که علی‌رغم نهی صریح رهبر عزیز انقلاب از برجام دو و سه و چهار، بازهم وقیحانه به تئوریزه کردن آن مشغولند و ابایی ندارند ملت ایران را پیش پای اربابانشان قربانی کنند!یا صریحا به دولت آدرس می دهند که حالاکه سه سال از عمر دولت به باد رفت و کاری انجام نشد، اصلا به روی خودت نیاور و به جای آن، بازهم بر طبل مفاسد مالی بکوب و...! کاش دولتمردان می‌فهمیدند که اینها، دوست نیستند و راهشان را از آنها جدا می‌کردند و زودتر به جبران «خسارت محض» برجام، کمر همت می‌بستند. اینگونه انتخابات 96 هم تضمینی‌تر است!