در این مراسم، علاوه بر ديدار نوروزي، مراسم نكوداشتي براي مهدی حجوانی، نویسندهی پیشکسوت حوزهی کودک و نوجوان و از اولين مؤسسان انجمن نويسندگان كودك و نوجوان برگزار شد.
مهدی حجوانی از زبان فریدون عموزاده خلیلی
در آغاز مراسم، فریدون عمو زاده خلیلی، رییس هيئتمديرهي انجمن نویسندگان كودك و نوجوان در مورد مهدی حجوانی سخنرانی کرد و از او با عنوان نمایندهی نویسندگان کودک و نوجوان نام برد و گفت:
«18 سال قبل،اين انجمن، با گرد آمدن ۹ نفر از نویسندگان و شاعران كودك و نوجوان شکل گرفت و مهدی حجوانی، یکی از آن 9 نفر بود. مؤسسین اولیهی انجمن، بهدنبال تأسیس نهادی دموکراتیک بودند که باعث پویندگی ادبیات کودک و بالندگی نویسندگان شود و مهمترین ویژگی انجمن هم همین بود. بنابراین تمام اعضا به انتخاب آرا تعیین می شوند.
در چنین انجمنی اگر شخصی بتواند برای چند نوبت مکرر و مداوم آرای نویسندگان عضو را کسب کند حتماً چیزی در وجودش دارد که توانسته موفق شود. حجوانی 18 سال در معرض آرای ۴۰۰ تا ۶۰۰ نفر از اعضا قرار گرفت و سربلند بیرون آمد. از این جهت من او را انجمنیترین فرد انجمن میدانم و فکر میکنم صفت بزرگی باشد؛ چون اعضایی به او رای داده اند که خود، نویسنده هستند.
نویسندهای که خودش را روایت میکند
مهدی حجوانی در نماهنگی که از ترکیب گرافیک، متن و صدای خودش پخش شد، خود را اینگونه معرفی کرد:
من مهدی حجوانی، با اسم شناسنامهای مهران و بچهی تهتغاری خانواده در سال ۱۳۳۹ در بیمارستانی در چهارراه مولوی تهران بهدنیا آمدم. داستاننویسی، ترجمهی داستان، داستانشناسی، نوشتن و تدریس دربارهی شیوههای داستاننویسی و چیزهایی از این دست عشق من بود.
از سال ۶۱ که وارد این عرصه شدم کارم مدتها خواندن و شاگردی کردن در زمینهی داستاننویسی و بررسی کتابهای تئوریک فن داستاننویسی بود. از سال ۶۴ تا ۶۶ در واحد ادبیات حوزهي هنری کار کردم. بعد دفتر ادب و هنر کودک و نوجوان را با چند نفر از دوستان تأسیس کردم.
از ۲۰ سال پیش با پشتیبانی نزدیکترین دوستم، رضا هاشمینژاد در نشر افق، فصلنامهی نظری و پژوهشنامهی ادبی کودک و نوجوان را شروع کردیم که انتشار آن در دورهی اول تا شماره ۵۱ ادامه پیدا کرد.
سال ۷۶ به دعوت احمد مسجد جامعی، سردبیر ماهنامهی کتاب ماه کودک و نوجوان، کارمان تا هشت سال و تا شمارهی ۹۶ ادامه پیدا کرد و سرانجام با شروع کار دولت نهم، توقیف شد. پژوهشنامه هم بعد از یک دوره توقف چهارساله، از سال ۹۰ منتشر شد و گوش شیطان کر، تا امروز ادامه پیدا کرده و خودش را به شمارهی ۶۶ رسانده است.
در دورهی جدید پژوهشنامه، لاکپشت پرنده را با مشارکت مؤسسه شهر کتاب تأسیس کردیم که هر فصل، کتابهای برتر کودک و نوجوان را همراه با فهرستی سالانه منتشر میکند. از سال ۷۷ در تشکیل و راه اندازی نهاد مدنی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به عنوان عضو هیئت مؤسس، عضو هیئت مدیره، دبیر و یا رییس هیئت مدیره در کنار بسیاری از دوستانم مشارکت کردم. سال ۸۲ عضو هیئت مؤسس تصویرگران کتاب کودک شدم.
کارشناسی ادبیات نمایشی را از دانشگاه هنر، کارشناسی ارشد پژوهش هنر را از دانشگاه تهران و دکترای پژوهش هنر را از دانشگاه تربیت مدرس گرفتم و حالا در چند دانشگاه، ادبیات و هنر تدریس میکنم. بهخاطر بعضی از کتابها، نقدها و مقالههایم، جایزهها و تقدیرنامههایی به من دادهاند. مثل دانشگاه تربیت مدرس، شورای کتاب کودک، مجلهي سروش نوجوان، سازمان حج و اوقاف، جشنوارهي مطبوعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، انجمن فرهنگی ناشران کودک، جشنوارهی ادبی فردا و سازمان فرهنگیهنري شهرداری.
وضعیت آثار مکتوب من به این شرح است: سه کتاب تألیفی نظری، دو کتاب ترجمهای نظری، 14 کتاب ترجمهای داستانی و پنج کتاب بازنویسی داستانی و بیش از ۱۸۰ یادداشت و مقالهی مطبوعاتی.
اما اولین بذرهای علاقه به ادبیات را مادربزرگم وقتی که دو سه ساله بودم در زمین دلم کاشت. خانجان، ترک فابریک مرندی بود و به زحمت فارسی حرف ميزد. القصه خانجان، قصهی شنگول و منگول و حبهي انگور را هرشب وقت خواب به زبان ترکی برایم میگفت.
بعد از نیم قرن و هفت سال، بر من مکشوف نشده که من که از ترکی چیز زیادی نمیفهمیدم چهطور این قصه را با تمام وجودم میشنیدم و میفهمیدم و از آن لذت میبردم و با آن به خواب میرفتم. و چهطور هر شب از خانجان میخواستم که فقط همین قصه را برایم تعریف کند. تا جایی که یادم هست قصهی دیگری از او نشنیدم.
من هنوز هم مهدی حجوانی هستم؛ با اسم شناسنامهای مهران و یک بچهی تهتغاری...
بايد بشناسمش
«آنارز گفت: باید با کفشهای او راه بروم تا بشناسمش.
خانم نویسنده گفت: بسیار خب. من تو را به دههی30 ميبرم. دههای که او در آن به دنیا آمد و زندگی کرد...»
اينها، بخشهايي از نمايشي بود كه در طول برنامه، روي صحنه اجرا ميشد. داستان نمايش از جایی شروع شد که خانم نویسنده، «آنارز»، شخصیت نوجوان کتابش را از داستان بیرون آورد تا بستهای را به دست مهدی حجوانی برساند؛ اما آنارز که از بحث با نویسندهاش به جایی نرسيد گفت: من بسته را به کسی که نمی شناسم نمیدهم. باید با کفشهایش راه بروم تا بشناسمش. و نویسنده او را به عقب بازگرداند.
در این میان نویسندگان دیگر این حوزه به داد خانم نویسنده رسیدند و هرکدام با صحبت کردن در مورد مهدی حجوانی تلاش کردند تا آنارز را به او بشناسانند.
بازيگران اين نمايش، پريسا شمس و انديشه فولادوند بودند.
بیا با هم کتاب شویم
دیدار نوروزی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان هر سال به بهانهی روز جهانی کتاب کودک در فروردین ماه برگزار می شود و یکی از نویسندگان این گروه سني، پيامي را به همین مناسبت مينويسد و آن را ميخواند. امسال «فرهاد حسن زاده»، نویسندهی نامآشنای حوزهي کودک و نوجوان، متن زیر را با عنوان "بیا با هم کتاب شویم" خواند:
گفته بودم دوستت دارم و تو باور کرده بودی. خب، من راست گفته بودم و تو دنبال حرف راست بودی. برخلاف آنهایی که همیشه میگویند قصه دروغ است، تو قصههایم را باور کردی. تو باور کردی قصهی آن لنگه کفشی را که دنبال جفت گمشدهاش میگشت و آخر قصه آن را پیدا کرد.
باور کردی قصهی آن مرد نقاش را که رؤیایش را نقاشی کرد، ولی گربهی رؤیایش ناگهان جان گرفت و افتاد به جان موشهایی که رفیقِ شفیقِ نقاش بودند. قصهی جنگیدن دختری به نام «هستی» را باور کردی. جنگیدن برای رسیدن به صلح. به هستی پنهانِ خودِ خودِ خودش. چه خوب که مرا باور کردی و گوش به قصههایم سپردی.
گفته بودم هر کتاب تکهای از وجود نویسنده است و تو باور کرده بودی. فکر کردم چه خوب است بدانی که نویسندهها جانشان را در کتابشان جا میگذارند تا به کتاب جان ببخشند. شاید هم دانستنش برای تو مهم نباشد، چون تو نه با جان نویسنده کار داری، نه با کسی که با نقاشیاش قصه را کامل میکند.
تو با کتاب سفر میکنی. بال درمیآوری و به دنیای پررمز و راز داستان پا میگذاری. و چه خوب است که مسافر این سفر شیرین و پر خاطره هستی. چه خوب است که به من یاد میدهی چهطور فکر کنم، چهطور بنویسم و چهطور دوستت داشته باشم.
گفته بودم هیچ نترس و تو باور کرده بودی. گفته بودم من اینجا کنارت هستم تا از دنیای بیرحم و پرآشوب آدمبزرگها حرف بزنم. هستم تا دستهای کوچکت را بگیرم و از خیابانهای پرهیاهوی این جنگل سرد و تاریک عبور دهم. چه خوب که به من و دستهای گرمم اعتماد میکنی.
من اینجایم، در برگ برگ کتابی که به تو شجاعت و جسارت و قدرت میدهد. نترس، دستت را به من بده تا در کنار هم قدم بزنیم و حرف بزنیم و حرف بزنیم و نگاه کنیم و نگاه کنیم و دور شویم و دور شویم.
گفته بودم که روزی این سنگ سیاه و سخت را خواهیم شکست. تکهتکهاش خواهیم کرد تا زمین آرام بگیرد. آنگاه به گلِ همیشه منتظر، بهار را هدیه میدهیم، به آن درخت صبور، آفتاب را نشان خواهیم داد و بر منقار آن پرندهی غمگین ترانهی آزادی خواهیم نشاند. و تو تمام حرفهایم را باور کردی.
من چه خوشبختم که قصههایم را باور میکنی و میدانی که من هیچوقت، هیچوقت، هیچوقت به تو دروغ نمیگویم.
ما با هم زندهایم، با هم معنا پیدا میکنیم. بیا باز هم برویم. نمانیم، نگندیم، نخوابیم، بیا با هم کتاب شویم. مثل دو بال پرندهای شاد و آزاد، تو بگو تا من بنویسم، من مینویسم تا تو بخوانی.
بیا کتاب را زندگی کنیم. دانایی را زندگی کنیم. خوبی را زندگی کنیم. سفر را زندگی کنیم. بیا کلاغ قصهها به خانهاش برسانیم و آخر قصه بگوییم: بالا رفتیم ماست بود، قصهی ما راست بود. پایین آمدیم دوغ بود، قصهی ما... راست بود.
آدمک برای کودک
بعد از این، نوبت به اجراي موسیقی زندهي گروه «آدمک» رسيد. آدمک، مخفف تركيب كلمات «آموزش دانش موسیقی کودک» است و این گروه، سه قطعه موسیقی اجرا كردند که یکی از آن ها «لاک پشت» پرنده نام داشت.
در اين برنامه دكتر هادي خانيكي، كارشناس رسانه و استاد دانشگاه؛ نوشآفرين انصاري، دبير شوراي كتاب كودك؛ اميرعلي نجوميان، نويسنده و استاد دانشگاه و احمد مسجدجامعي، عضو شوراي شهر تهران هم دربارهي حجواني سخن گفتند.
در پايان، انجمن نويسندگان كودك و نوجوان و چند نهاد مرتبط با حوزهي كودك و نوجوان، لوح سپاس و هدايايي را به مهدي حجواني اهدا كردند.
عكسها: مهبد فروزان