برحسب ظاهر دیگر ثابت شده که در سینمای پرمخاطب به هزار و یک دلیل مخاطب خاص میتواند وجود نداشته باشد،و مخاطب خاص کیست؟ کسی که تهیهکننده قطعا به جیب او نظر نداشته است. تماشاگری که به جیب وی و امثال او به عنوان اصلیترین مقولهی اقتصادی،تهیهکننده یعنی صاحب فیلم نظر ندارد و در سینمای پرمخاطب نیز برای او محلی از اعراب موجود نیست. چه جایگاهی جدا از این ساختار یعنی در کل سینمای ایران میتوان در نظر گرفت؟
ركورد شكنيهاي پي در پي فيلمهاي دم دستي در ژانر كمدي با ارقام فروش ميلياردي براي سينماداران بسيار خوشگوار و براي صاحبان و دست اندركاران فيلمهاي مزبور نيز شهد خوش با طعمي فراموش ناشدني بود. فیلم سینمایی «من سالوادور نیستم» با فروش500 میلیون در کل ایران اولين ركوردشكن سال بود . 50كيلو آلبالو ماني حقيقي نيز در عين ناباوري حدود سه ميليارد تومان فروخت. و فروش 50كيلو آلبالو ماني حقيقي در نهايت ناباوري در كمتر از 2هفته از مرز 3ميليارد تومان گذشت.
اما در اين ميان سهم مخاطب عام و خاص در پرفروش شدن اين فيلمها چگونه بود؟ آيا اصلا چنين مفهومي در سينماي ايران و فرهنگ جامعه ما وجود دارد؟ آيا عبارت " قشر عام سينمارو" و عبارت " سينماروي روشنفكر" هنوز محلي از اعراب دارد؟ آيا بايد بپذيريم كه تمام تماشاگران اين دو فيلم كمدي قشر عام سينما رو بودند؟ در باره آثاري مانند گينس چه؟ اين فيلم كه در ايام تعطيلي اكران نشد. پس چرا با وجود قرار گرفتن در طبقه كمدي هاي نازل و سخيف گينس به باشگاه ميليارديها پيوست؟
و در نهايت اينكه آيا فيلمنامهنويسان و كارگردانهاي سينماي ايران و بدنه شريف سينما باعث ميشوند تماشاگران سهل و ممتنع پسند شوند؟
- سينماي پرمخاطب چيست؟
پيشينه سينماي ايران نشان مي دهد سوژه هاي بكر و نابي در اختيار نويسندگان مي تواند قرار بگيرد. در ژانرهاي كم خرج و پرخرج از كمدي اجتماعي تا درام اجتماعي تا فيلمهاي تاريخي و مذهبي و جنگي اين موضوعات به گواه تاريخ ميتواند در اختيار اهل هنر قرار داشته باشد. براي مثال آنچه که در پیشینهی تاریخی کشور ما وجود دارد،رخدادهایی نیستند که به سادگی بتوان از آنها عبور کرد.این مملکت از سدهها پیش همواره آبستن تحولات بوده است.چه آن زمان که کشور به شکل ملوک الطوایفی اداره میشد و یا زمانی که مغولان به ایران حمله کردند؛چه زمانی که سلسلههای گوناگون پادشاهی سرکار میآمدند و در آخرین آنها سلسلهی قاجاریه و بعد رژیم پهلوی برسر کار بودند،جریانهای خاصی رخ دادند که همگی در شکل بسیار کلان توانایی تصویری داشتند.
مهمتر از همهی اینها،سقوط رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن وقوع جنگ تحمیلی و حماسهی هشت سال دفاع مقدس همگی آنقدر بضاعت داشتند و دارند که صدها سریال و فیلم تلویزیونی و صدها فیلم سینمایی براساس این دو رخداد مهم به تصویر درآیند.
این بضاعت به سبب واقعیبودن و حماسی و ملی و اسلامی و دینی بودن آنهاست،همچنان که واقعیتهای دیگر زندگی دست کم در این بیست و پنج ساله،جدای از مقولهی انقلاب و جنگ شامل مسایل اقتصادی و رخدادهای خاص مرتبط با آن.موردهای آموزشی،اجتماعی و معیشتی نیز میشود که هرکدام در این سيو هفت سال دارای رخدادهای خاصی شدند؛اما بهرهبرداری سینمایی از این واقعیتها واقعا چقدر انجام گرفته است، حتی موضوع اسرای ایرانی در زمان جنگ و رهایی این آزادگان از مرداد 1369 تاکنون چقدر در رسانهی سینما مورد بهرهبرداری قرار گرفته است؟ و سهم مخاطب و در نظر گيري نياز او چقدر صورت گرفته است؟
برحسب اتفاق موردهایی که برشمرده شد متعلق به ژانرهایی است که در تعامل با مخاطب خود همواره پاسخگو بوده است،و مردم علاقهمندی خود را به آنها اثبات کردهاند.یعنی واقعیتهایی که از دمدستترین سوژهها به حساب میآید،اما بهرهبرداری از آنها در قالب تصویری بسیار دوردست مینماید. ساخت چنين فيلم هايي پرمخاطب است. يعني هم قشر عام سينمارو و هم مخاطب خاص را پوشش ميدهد.
- مخاطب خاص كيست؟
سهم مخاطب سینما،از اینگونه فیلمها مقولهای خاص است.تماشاگر در هر اثری که به این رخداد بپردازد خود را بهگونهای واقعی جزو عوامل داستان میپندارد و این به فراگیری انقلاب و عظمت آن ارتباط تام دارد.در این راستا حتی اگر رخدادی مرتبط با یک کاراکتر خاص نیز باشد باز هم تماشاگر حال در یک شکل محدودتر خود را به جای آن شخصیت قرار میدهد.اما میزان ساخت چنین فیلمهایی چقدر بوده است تا بعدها سهم مخاطب نیز ادا شود؟
در سالهاي اوليه پس از انقلاب بحث مخاطب خاص مقوله پيچيدهاي جلوهگري ميكند. در سالهاي اخير نيز اوضاع همينگونه بوده است. برحسب ظاهر دیگر ثابت شده که در سینمای پرمخاطب به هزار و یک دلیل مخاطب خاص میتواند وجود نداشته باشد،و مخاطب خاص کیست؟ کسی که تهیهکننده قطعا به جیب او نظر نداشته است.تماشاگری که به جیب وی و امثال او به عنوان اصلیترین مقولهی اقتصادی،تهیهکننده یعنی صاحب فیلم نظر ندارد و در سینمای پرمخاطب نیز برای او محلی از اعراب موجود نیست.چه جایگاهی جدا از این ساختار یعنی در کل سینمای ایران میتوان در نظر گرفت؟
مخاطب خاص اگرچه نه همیشه،اما عمدتا به طبقهی اهل فکر(به ویژه واژهی قشر روشنفکر را به کار نبردم)تعلق داشته است.او کسی است که با سینما و تا حدودی زیر و بم آن آشنایی دارد.ژانرهای مختلف و فیلمهای برتر مربوط به آن را مورد ارزیابی قرار داده است،پیامهای هر فیلم را میتواند درک کند،اگرچه مطلقا و ابتدا به ساکن برای گرفتن و درک پیام از یک فیلم،پای داستان آن نمینشیند،و در نهایت آنکه قدرت تجزیه و تحلیل و نقد ساختاری و تحلیل محتوایی فیلم را دارد.
طبیعی است چنین مخاطبی هر فیلمی را نمیبیند و اگر جزو آن دستهای باشد که آثار سینمایی را برای مقایسه و تحلیل اوضاع فیلمسازی نیز ببیند باز هم برای هر ده فیلم این روش را به کار میبرد.مخاطب خاص به احتمال زیاد اهل قلم است.اما قطعا دربارهی فیلمهایی که گزینش شده دیده و آن فیلمهایی که از هر ده تا یکی را میبیند، در مکانهای متفاوت به صحبت بنشیدند؛و ارزیابی خود را اعلام کند که طبیعتا این مکانها از منزل و محل کار تا یک محفل خانوادگی و دوستانه را شامل میشود.
مخاطب خاص سختگیر است،حتی نسبت به کارگردانهای شناخته شده و نیز آنهایی که به هرحال به گونهای خود را تثبیت کردهاند،اغماض نمیکند؛و ممکن است در امتیازدهی به آنها دستش بلرزد و کارهای قبلیشان را که خوب از آب درآمدهاند بهترینها بداند و قبول نکند که بعدها نیز آنها ممکن است فیلمی هم پای آن کار قدیمی و حتی بهتر بسازند.
اما تمام این سختگیریها و حتی بدبینیها به سب عشق او به سینماست،و مخاطب خاص بر این مبنا اگر بدبینی نیز داشته باشد؛ خیرخواهانه است.تمام این عنصرهای موجود در مخاطب خاص میتواند نشانگر این باشد که وجود او در سینما کاربردی خاص و عملی خواهد داشت. او میتواند قطبنما و جهتیاب سینما باشد،و سمت و سویی را که به اعتلا منجر میشود؛اعلام کند.
در سینمای ایران مخاطب خاص دست کم گرفته میشود یا اینکه فرصت پرداخت به او از سوی بسیاری از تهیهکنندگان فراهم نیست.اما در مقابل مخاطب«خاص»برای قشر خاصی از سینماگران و کارگردانها در حکم شاخصی اعتباری است،و با نظری قداست گونه به او نگاه کرده و یا از او یاد میکنند؛ولی پرسش اساسی این است که آیا از قهر و آشتی این قطبنمای سینمای ایران با فیلمها بهرهبرداری مناسب میشود یا اینکه این روند سرانجام روزی به دست خواهد آمد؟پاسخی برای این پرسش نمیتوان یافت. همچنان که هرگز کاربرد مثبت و وجود او را نمیتوان دست کم گرفت.
- مخاطب عام كدام است؟
اما قشر عام سینما رو چه میکند؟او به سینمای پرمخاطب تعلق دارد. او دوست دارد وقتی فیلمی را میبیند با اما و اگر روبهرو نشود،یک داستان سرراست ببیند و در همان سالن تاریک سینما با کاراکتر همذات پنداری کرده و به قول خودش،وجودش را به جای قهرمان یا ضد قهرمان فیلم احساس کند.
او شدیدا علاقهمند است سینما برایش ایستگاه نداشته باشد.بدین منظور که او سینما را اتوبوسی فرض میکند که برحسب اتفاق فقط دوازده ایستگاه دارد.در ایستگاه مبدأ سوار میشود و در ایستگاه مقصد خارج،او سینما را اینگونه میخواهد.چالش،طرح پرسش و ایجاد اما واگرها را در طی دیدن فیلم برنمیتابد.
حال با این توصیفها،سینمای پرمخاطب معلوم است که دینی عظیم بر گردن دارد.این سینما شدیدا به جیب اینگونه مخاطب وابسته است. مخاطب عام در واقع مهمترین حلقهزنجیر متصل با تهیهکنندهی سینمای ایران و حلقهای وابستهی دیگر است.در یک کلام اقتصاد سینما وابسته به مخاطب عام است. توقع او،ذهنیتهای او، جوششهای درونی و دغدغههای وی به عنوان سینماگر عام،یا قشر عام سینمارو عنصرهایی است که از سوی تهیهکنندگان خاصی(که تعدادشان نیز هرگز کم نبوده و کم نیست و کم هم نخواهد بود.) هواره موردنظر است.
يك دهه پيش را به ياد بياوريد! فیلمی مثل کلاه قرمزی و پسرخاله پرفروشترین فیلم تاریخ سینما در آن مقطع شناخته میشود. و پس از آن مدرسه موشها جا پاي عروسكهاي همصنفش مي گذارد. البته هردو در مقاطع زماني خاص به اين برد دست پيدا مي كنند و چرا؟ چون سینمای پرمخاطب در زیرمجموعهاش عنصرهای جامعهشناختی،معناشناختی و رفتارشناختی خاصی را دارد که آثاري مانند کلاه قرمزی و پسرخاله و همچنين مدرسه موشها شدیدا وابسته به این عناصر است.
سینمای پرمخاطب ما، به خودی خود میتواند یا میتوانست سینمایی راستین باشد. به تعبیری اصطلاح سینمای پرمخاطب و معنی آن و هویت واقعیاش دارای قداست است،حتی به سینمای واقعی میتوان این کلمه را اطلاق کرد. یعنی اثری که آنقدر هویت سینمایی دارد و آنقدر زیرساخت تصویری دارد که توانسته است قشرهای مختلف مردم و نظر این همه سلیقههای متفاوت را تأمین کند و همذاتپنداریهای مجموعههای کلان را شامل شود.
اما متأسفانه این تعریف حقیقی مدتهاست که محلی از اعراب ندارد.سینمای پرمخاطب ما قبلا همان کلاه قرمزی و پسرخاله و يا مدرسه موشها بود و الان گينس، پنجاه كيلو آلبالو و من سالوادور نيستم جاي آنها را گرفته است . و در اين ميان سهم سينمارو هاي عام و خاص را نمي توانيم از هم تفكيك كنيم. مگر اينكه آثاري مانند ابد و يك روز و ايستاده در غبار به كرات و به جذابيت زياد ساخته شوند.
*منتقد فيلم و جامعهشناس