اين در حالي است كه خانواده قرباني از نحوه عمليات جستوجو گلهدارند و ميگويند كه جز مردم محلي و نيروهاي بسيج، كسي به دادشان نرسيده است.24فروردينماه بود كه خبر سقوط يك خودروي پرشيا به رودخانه كرج در جاده چالوس و حوالي روستاي درده در خبرگزاريها منتشر شد.
سرنشينان خودرو، 3جوان دانشجو بودند كه آن روز براي تفريح و صرف ناهار راهي جاده چالوس شده بودند اما بهدليل بارش باران و لغزندهبودن جاده، اين حادثه برايشان رخ داد. هر چند لحظاتي پس از حادثه و با حضور نيروهاي امدادي خودروي پرشيا به همراه جسد 2نفر از قربانيان كه داخل ماشين بودند، از رودخانه بيرون كشيده شد، اما امواج آب جسد سومين قرباني را كه نيما فتحاللهزاده نام داشت برد و تا امروز جستوجو براي يافتن او بينتيجه مانده است.
پدر نيما كه اين روزها حال و روز خوبي ندارد و تلاش ميكند تا شايد بتواند براي عمليات جستوجو از سازمانهاي امدادي كمك بگيرد، در گفتوگو با همشهري ميگويد: «روزي كه اين حادثه رخ داد، سر كار بودم. آن روز صبح پسرم براي رفتن به دانشگاه از خانه خارج شد. ما در فرديس كرج زندگي ميكنيم و پسرم در دانشگاه انديشه درس ميخواند. پيش از ظهر كه با او تماس گرفتم، گفت كه ميخواهد با دوستانش براي ناهار بيرون بروند. ميگفت كه بعدازظهر كلاس دارد و بايد دوباره به دانشگاه برگردد. آنموقع تصورش را هم نميكردم كه چنين حادثهاي برايش رخ دهد.»
حوالي ظهر، نيما سوار خودروي پرشياي دوستش شد تا همراه او و دوست ديگرشان راهي جاده چالوس شوند. آنها شروع به حركت كردند. كمي كه رفتند، باران شروع به باريدن كرد و جاده لغزنده بود. حوالي روستاي درده بودند كه ناگهان راننده كنترل ماشين را از دست داد. خودروي پرشيا پس از برخورد با كوه، به طرف ديگر جاده كه رودخانه بود، تغيير مسير داد و لحظاتي بعد به داخل رودخانه سقوط كرد. همهچيز در چشم بر هم زدني رخ داد. تا جايي كه حتي شاهدان و مردم محلي هم نتوانستند به سرنشينان خودرو كمك كنند.
پدر نيما ميگويد: «محلي كه ماشين به داخل رودخانه سقوط كرد، حفاظي نداشت. ماشين به كوه خورده بود و از سرعتش كم شده بود. اگر حفاظ بود، حتما مانع سقوط ماشين ميشد. پس از اين حادثه چند تا بلوك بتوني آوردند و آنجا گذاشتند. اگر اين بلوكها قبل از حادثه آنجا بودند، حالا نيماي من زنده بود.» تا چند ساعت پس از حادثه، هيچيك از اعضاي خانواده نيما از ماجرا خبر نداشتند. پدرش ميگويد: «بعدازظهر كه از سر كار به خانه برگشتم، از غيبت نيما تعجب كردم. محال بود كه بدون اطلاع ما جايي برود.
با گوشياش كه تماس گرفتم، در دسترس نبود. نگران شدم. راهي خانه دوستش شدم. 30، 40نفر كه همگي سياه پوشيده بودند، مقابل خانه جمع شده بودند. از آنها سراغ دوست نيما را گرفتم اما گفتند كه در جاده چالوس تصادف كرده. وقتي شنيدم كه همراه او 2نفر از دوستانش هم بودهاند، مطمئن شدم كه براي پسرم اتفاق بدي رخ داده است.» لحظاتي پس از حادثه بود كه با حضور تيمهاي امدادي در محل، خودروي پرشيا از داخل رودخانه بيرون كشيده شد. جسد 2نفر از قربانيان هنوز داخل ماشين بود.
اما شاهدان ديده بودند كه نيما درحاليكه در رودخانه دست و پا ميزده، زير آب رفته و ناپديد شده است. پدر نيما ميگويد: «تيمهاي امدادي فقط همان دو، سه روز اول در رودخانه جستوجو كردند پس از آن هر جا كه رفتم، ميگفتند كه امكانات نداريم. نزد يكي از همين سازمانها كه رفتم، گفتند كه غواص دارند اما لباس و تجهيزات غواصي ندارند.
در اين مدت همه جا رفتم، اما جوابي نگرفتم. حتي يكي گفت كه بهتر است صبر كنيم، چون ظرف چند روز ديگر جسد روي آب ميآيد و پيدايش ميكنيم! شنيدن اين پاسخ آن هم براي مردي كه جگرگوشهاش را از دست داده، ضربه كمي نيست.» هر چند پدر نيما از سازمانهاي امدادي و عدمپاسخگويي آنها دل پر دردي دارد اما به همان اندازه قدردان مردم محلي و نيروهاي بسيج منطقه است.
« راننده جرثقيلي كه در آن محدوده كار ميكرد و صاحب يكي از قهوهخانهها به كمك ما آمدند و خودشان را به آب زدند شايد جسد پسرم را پيدا كنند. در اين چند روز نيروهاي بسيج منطقه سنگ تمام گذاشتند و من قدردان آنها ازجمله سيدحسين موسوي، فرمانده بسيج و معاونش هستم كه با لباس نظامي وارد رودخانه شدند و شروع به جستوجو كردند. مأموران پاسگاه انتظامي هم خيلي كمك كردند و اين در حالي بود كه عمليات جستوجو وظيفه هيچكدامشان نبود.» حالا و با گذشت بيش از 10روز از حادثه نيروهاي بسيج و مردم محلي همچنان در حال جستوجو در امتداد رودخانه هستند، شايد اثري از نيما پيدا كنند.