اين موضوع يك نظريه است كه نميتوان منكر استثناها هم شد. وقتي تعداد آثار توليدي افزايش مييابد، كمي از ارزشهاي هنري كم ميشود و اين اتفاقي است جهاني كه به ايران هم محدود نميشود. ژانر كمدي يك گونه حساس و ويژه است كه با قدرت سابق به كارش ادامه نميدهد. در 30سال گذشته به زحمت ميتوان به اندازه انگشتان دست فيلم كمدي پيدا كرد كه علاوه بر ارزشهاي فني، ارزشهاي هنري هم داشته باشد.
با توجه به شرايط و روحيه جامعه، درخواست زيادي براي كار طنز وجود دارد اما ايدهها سرشكن ميشوند چرا كه اگر قبلا يك «اجارهنشينها» داشتيم حالا مخاطب تعداد بيشتري از اين نوع فيلم ميخواهد و همين باعث ايجاد تبليغ و در نهايت توليد كمديهاي تجاري ميشود. نبايد از اين موضوع غافل شد كه ساختن فيلم طنز و كمدي يك تخصص و قريحه خدادادي هم ميخواهد و شايد كارگرداني بتواند در هر ژانر فيلم بسازد اما ساختن فيلم طنز خيلي سختتر است.
كساني كه به حوزه توليد فيلم طنز ورود ميكنند چون ميدانند از سوي مردم جدي گرفته نميشود، روي مسائل هنري آن دقت نميكنند. «نهنگ عنبر» از پرفروشترين فيلمهاي سال بود اما با وجود درگير كردن مخاطب اثري ضعيف بود. در حال حاضر «من سالوادور نيستم» و «50كيلو آلبالو» فيلمهاي طنز روي پردهاند كه بيشترين فروش را هم دارند اما فاقد ارزش هنري هستند و گويا صرفا تجاري ساخته شدهاند.
البته 50كيلو آلبالو بسيار ضعيفتر از فيلم منوچهر هادي است. من سالوادور نيستم به لطف حضور رضا عطاران (كه بهنظرم سرمايهاي بزرگ در سينماست و بايد قدر خودش را بداند) به موفقيت رسيده است. با اين حال، هر دو فيلم گردش مالي سينما را رونق دادهاند و شايد منتقدان به دور از ساختار اصولي سينما ترجيح ميدهند درباره ارزش هنري آثار سكوت كنند. البته منتقداني هم هستند كه با اثر كاري ندارند و فقط به تخريب طيف غيرخود فكر ميكنند.
- منتقد و فيلمساز