با اين حال او مصمم است كه بتواند با گرفتن رضايت اولياي دم و نجات مرد زنداني، با او ازدواج كند. در روزهاي گذشته از عشق عجيب يك دختر جوان كه فوقليسانس رشته تربيتبدني است به مردي محكوم به قصاص نوشتيم و اينكه قرار است اين زن در روز ميلاد امام علي(ع) و روز پدر، در داخل زندان به عقد مرد زنداني درآيد. جوان محكوم به قصاص كه امير نام دارد 7سال پيش در يك درگيري خانوادگي، ناخواسته خواهرزاده خود را به قتل رساند و قرار است حكم قصاص او خردادماه امسال اجرا شود. بهرغم همه هماهنگيهاي انجام شده، مراسم عقد اين دختر و پسر انجام نشد و حالا دختر جوان در گفتوگو با همشهري از دليل اين اتفاق ميگويد.
- قرار بود روز پدردر زندان عروس شوي اما گويا مراسم برگزار نشد؟
راستش، اگر امير رضايت بدهد و همين امروز بگويد بيا زندان تا عقد كنيم شك نكنيد كه بدون كوچكترين مخالفتي ميروم. اما خب او راضي نيست و قبول نميكند كه در زندان ازدواج كنيم. حتي با عاقد هم هماهنگ كرده بوديم و من لباس سفيد هم خريده بودم اما امير زد زير همهچيز و گفت فعلا زمان مناسبي نيست.
- عروس خانم راضي است و داماد ناراضي! چرا؟
امير ميگويد ممكن است كه پول ديه جور نشود و اولياي دم رضايت ندهند و او هم پاي چوبه دار برود. براي همين نميخواهد من در جواني بيوه شوم و آيندهام را تباه كند. اينها را امير ميگويد هرچند من با اين قضيه مشكلي ندارم. چون ميدانم كه او قصاص نميشود و دلم روشن است كه بالاخره همين روزها ميتوانيم پول ديه را جور كنيم و او آزاد ميشود اما امير ميگويد كه با اين احتمالات نميتوان زندگي كرد و آينده دخترجواني را تباه كرد.
- خب حالا چه ميشود؟
امير ميگويد نميخواهد مرا بدبخت كند و به محض اينكه حكم آزادي را گرفت، آن وقت عاقد خبر ميكنيم و هرجا كه او بگويد پاي سفره عقد مينشينيم. من و امير عاشق هم شدهايم و شايد باورنكنيد از ساعت 8 صبح تا 8شب مدام از زندان به من زنگ ميزند و از احوال هم باخبر هستيم. من حاضرم هركاري كه از دستم برميآيد برايش انجام دهم تا او آزاد شود. ميدانم كه ناخواسته مرتكب قتل شده است.
در اين مدت حتي همه آنهايي كه در زندان او را ميشناسند از او راضي هستند. برادرم كه بهخاطر حمل مشروبات الكلي در زندان بود ميگفت همه در آنجا از معرفت امير و خوبيهايش تعريف ميكردند. براي همين ميخواهم هر طور شده كمكش كنم. حتي چند وقت پيش، نزد اولياي دم هم رفتم اما آنها مرا نپذيرفتند. دلم ميخواست به آنها بگويم كه امير پشيمان است و ديگر اشتباهات گذشتهاش را تكرار نميكند اما آنها حاضر نشدند مرا ببينند.